««جوادالائمه، خورشید امید در شب حیرت تشیّع»»

««جوادالائمه، خورشید امید در شب حیرت تشیّع»»
ولادت با سعادت حضرت جواد الائمه بر همگان مبارکباد.
عمر مبارك امام رضا (ع) به چهل و هفت سال رسيده بود و عقربه‌ی گُذر تاريخ، سال 195 هجري قمری را نشان مي‌داد، ولي هنوز فرزند 10419384_1659917894237807_2059678434883332892_nپسری از او متولد نشده بود! مسأله‌ی جانشيني امام رضا (ع)، اصحاب و شيعيان حضرت (ع) را متأثّر كرده بود . اين اندوه زماني فزوني گرفت كه فرقه واقفيه كه بنا به دلائل مادي و تصرف سهم امام و عدم بازگرداندن آن به حضرت رضا (ع) ، قائل به غيبت امام كاظم (ع) شده بودند، و در تبليغات خويش، نداشتن فرزند پسر از سوي امام رضا (ع) را دليل بر ادعاي موهم خود مي‌دانستند، تا جايي كه يكي از همين افراد در نامه‌ي خطاب به حضرت امام رضا (ع) نوشت: تو چگونه امام هستي در حالي كه فرزندي نداري! حضرت در پاسخ فرمودند: تو از كجا مي داني كه فرزندي ندارم ، به خدا سوگند روزها و شب‌ها سپري نمي شود مگر اين‌كه خداوند فرزند پسري به من عنايت فرمايد كه حق و باطل را از هم جدا سازد .  (اصول كافي، ج 1، ص 320؛ ارشاد المفيد، ص 318؛ كشف الغمه، ج 2، ص 352؛ اَعلام الوري، ج 2، ص 94؛ بحار الانوار، ج 50، ص 22).
هم‌چنين يكي از ياران به حضرت عرض مي كند:
امامِ پس از تو كيست؟ آن حضرت فرمودند : فرزندم،  سپس گفت: آيا كسي كه فرزند ندارد چگونه جرأت آن را دارد كه بگويد فرزندم؟راوي همين حديث می‌گويد: چند روز سپري نشده بود كه امام جواد (ع) به دنيا آمد. (اصول كافي، ج 1، ص 286).
هم‌چنين ابن قيام واسطي جزو فرقه واقفيه كه امامت حضرت رضا (ع) را قبول نداشت، نزدآن حضرت آمد و به قصد عيب‌جويي حضرت گفت: آيا مي‌شود كه دو امام در يك مقطع زماني با هم باشند ؟ حضرت رضا (ع) فرمود: نه مگر آن‌كه يكي از آن دو صامت ( خاموش ) باشد. ابن قيام گفت: پس چطور براي تو صامت نيست؟ امام فرمود: چرا؟ به خدا سوگند خداوند براي من (فرزندي) قرار مي دهد كه حق و حق خواهان را استواري مي‌بخشد و باطل و باطل خواهان را نيست و نابود مي‌كند. (اصول كافي، ج 1، 321؛ مدينه المعاجز، ج 7، ص 37-275؛ موسوعة الامام الجواد (ع)، ج 1، ص 164).««تولد امام جواد (ع) »»
در تاریخ تولد امام جواد (ع) چهار قول است. شيخ طوسي در کتاب انوار البهيه از احمد بن محمد عياش، 10 رجب 195 هجري را روز ولادت حضرت جواد (ع) دانسته است. (الانوار البهيه، ص249).
فرازي از دعاي ماه مبارک رجب، قول شیخ طوسی را تائيد مي نمايد، آن‌جا كه حضرت امام زمان (عج) مي‌فرمايند:
«اللَّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِالْمَوْلُودَيْنِ فى رَجَبٍ، مُحَمَّدِ بْنِ عَلىٍّ الثَّانى وَابْنِهِ عَلىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ المُنْتَجَبِ» (مفاتیح الجنان، دعاهای هر روز ماه رجب).
تولّد مبارك امام جواد (ع) نه تنها پايان بخش حیرت و دلهره‌هاي شيعيان و ناامیدی فرصت طلبان و سود جوياني چون فرقه واقفيه می‌باشد، بلكه آغاز فصل نويني از تاريخ ائمه اطهار است.
از این جهت امام رضا (ع) در باره‌ی میلاد خجسته‌ی فرزندش امام جواد (ع) فرمود: این مولودی است که در اسلام، مانند او و برای شیعیان ما، با برکت تر از او زاده نشده است. (سیره پیشوایان، ص961).««گِرداب اعتقادی شیعیان»»
مورخان مى‌نويسند: چون امام رضا – عليه السلام – در سال 202 توسط مأمون خلیفه‌ی عباسی به شهادت رسید، سنّ ابوجعفر (امام جواد) نزديك به هفت سال بود، ازين رو، در بغداد و ساير شهرها در بين مردم اختلاف نظر پديد آمد ” ريّان بن صلت”، “صفوان بن يحيى”، “محمد بن حكيم”، “عبدالرحمن بن حجاج” و “يونس بن عبدالرحمن”، با گروهى از بزرگان و معتمدين شيعه، در خانه‌ی “عبدالرحمن بن حجاج”، در يكى از محله‌هاى بغداد به نام “بركه «زلزل» گرد آمدند و در سوگ امام به گريه و اندوه پرداختند. يونس به آنان گفت: دست از گريه و زارى برداريد، (بايد ديد) امر امامت را چه كسى عهده دار مى‌گردد؟ و تا اين كودك (امام جواد) بزرگ شود، مسائل دینی خود را از چه كسى بايد بپرسيم؟
در اين هنگام “ريّان بن صلت” برخاست و گلوى یونس را گرفت و فشرد، و در حالى كه او را مى‌زد، با خشم گفت: تو نزد ما تظاهُر به ايمان مى‌كنى و شكّ و شرك خود را پنهان مى‌دارى!
اگر امامت از جانب خدا باشد حتى اگر طفل يك روزه باشد، مثل پيرمرد صد ساله خواهد بود، و اگر از جانب خدا نباشد حتى اگر صد ساله باشد، چون ديگران يك فرد عادى خواهد بود، شايسته است در اين باره تأمّل شود. در اين هنگام حاضران به توبيخ و نكوهش يونس پرداختند. (نگاهى گذرا بر زندگانى امام جواد – عليه السلام – ص 110، پاورقى).
در آن موقع، موسم حج نزديك شده بود. هشتاد نفر از فقهاء شیعه و علماى بغداد و شهرهاى ديگر رهسپار حج شدند و به قصد ديدار ابو جعفر (امام جواد) عازم مدينه گرديدند، و چون به مدينه رسيدند، به خانه‌ی امام صادق – عليه السلام – كه خالى بود، رفتند و روى زير انداز بزرگى نشستند. در اين هنگام عبدالله بن موسى، عموى حضرت جواد، وارد شد و در صدر مجلس نشست. يك نفر بپا خاست و گفت: اين پسر رسول خداست، هركس سؤالى دارد از وى بكند. چند نفر از حاضران سؤالاتى كردند كه وى پاسخ‌هاى نادرستى داد!
شيعيان متحيّر و غمگين شدند و فقهاء مضطرب گشتند و برخاسته قصد رفتن كردند و گفتند: اگر ابوجعفر (امام جواد 7 ساله) مى‌توانست جواب مسائل ما را بدهد، عبدالله نزد ما نمى‌آمد و جواب‌هاى نادرست نمى‌داد!
در اين هنگام درى از صدر مجلس باز شد و غلامى بنام “موفّق” وارد مجلس گرديد و گفت: اين ابوجعفر (امام جواد) است كه مى‌آيد، همه بپا خاستند و از وى استقبال كرده، سلام دادند. امام وارد شد و نشست و مردم همه ساكت شدند. آنگاه سؤالات خود را با امام در ميان گذاشتند و وقتى كه پاسخ‌هاى قانع كننده و كاملى شنيدند، شاد شدند و او را دعا كردند و ستودند و عرض كردند: عموى شما، عبدالله چنين و چنان فتوا داد. حضرت فرمود: عمو! نزد خدا بزرگ است كه فردا در پيشگاه او بايستى و به تو بگويد: با آنكه در ميان امت، داناتر از تو وجود داشت، چرا ندانسته به بندگان من فتوا دادى؟! ( مجلسى، بحار الأنوار، الطبعةالثانية، تهران، المكتبةالاًّسلامية، 1395 ق، ج 50، ص 98 – 100؛ محمد بن جرير الطّبرى، ابن رستم، دلائل الاًّمامة، الطبعةالثالثة، قم منشورات الرّضى،، 1363 (ه. ش)،ص 204 – 206).
اين ديدار و بحث و گفتگو و ديدارهاى مشابه ديگرى كه با امام جواد – عليه السلام – صورت گرفت مايه‌ی اطمينان و اعتقاد كامل شيعيان به امامت آن حضرت گرديد و ابرهاى تيره‌ی ابهام و شُبهه را از فضا فكر و ذهن آنان كنار زد و خورشيد حقيقت امامت را آشكار ساخت. (مجلسی، همان، ص90؛ شيخ مفيد، الاًّختصاص، تصحيح و تعليق: على اكبر الغفّارى،، منشورات جماعةالمدرسين فى الحوزةالعلمية- قم المقدّسة، ص .102)

««امام خُردسال»»
از آنجا كه حضرت جواد نخستين امامى بود كه در سن كودكى (7 سالگی) به منصب امامت رسيد، طبعاً نخستین شُبهه‌ی که از طرف مخالفین مطرح می‌شد و اولین سؤالى كه در هنگام مطالعه زندگى آن حضرت به نظر مى‌رسد، اين است كه چگونه يك نوجوان 7 ساله مى‌تواند مسئوليت حساس و سنگين امامت و پيشوايى مسلمانان را بر عهده بگيرد؟ آيا ممكن است انسانى در چنين سنّى به آن حد از كمال برسد كه بتواند جانشين پيامبر خدا باشد؟ و آيا در امت‌هاى پيشين چنين چيزى سابقه داشته است؟
در پاسخ اين سؤال‌ها بايد توجه داشت: درست است كه دوران شكوفايى عقل و جسم انسان معمولاً حد و مرز خاصى دارد كه با رسيدن آن زمان، جسم و روان به حد كمال مى‌رسند، ولى مانعى ندارد كه خداوند قادر حكيم، براى مصالحى، اين دوران را براى بعضى از بندگان خاص خود كوتاه ساخته، در سال‌هاى كمترى خلاصه كند. در جامعه ی بشريت از آغاز تاكنون افرادى بوده‌اند كه از اين قاعده عادى مستثنا بوده‌اند و در پرتو لطف و عنايت خاصى كه از طرف خالق جهان به آنان شده است در سنين كودكى به مقام پيشوايى و رهبرى امتى نائل شده‌اند.
براى اينكه مطلب بهتر روشن شود ذيلاً مواردى از اين استثناها را ياد آورى مى‌كنيم:
1- قرآن مجيد درباره حضرت يحيى و رسالت او و اين‌كه در دوران كودكى به نبوت برگزيده شده است، می‌فرمايد: “ما فرمان نبوت را در كودكى به او داديم”(وَ آتَيناهُ الحُكْمَ صَبِيّاً، مريم: 12).
در كتاب “اصول كافى” روايتى از امام پنجم وارد شده است كه حضرت طى آن با تعبير “حكم” در آيه مزبور، به “نبوت” حضرت يحيى در خردسالى استشهاد مى‌كند و مى‌فرمايد: پس از در گذشت زكريا، فرزند او يحيى كتاب و حكمت را از او به ارث برد و اين همان است كه خداوند در قرآن مى‌فرمايد: “يا يَحْيى خُذِ الْكَتابَ بِقُوّة وَ آتَيْناهُ الحُكْمَ صَبِيّا: اى يحيى كتاب (آسمانى) را با نيرومندى بگير، و ما فرمان نبوت را در كودكى به او داديم”(اصول كافى، تهران، مكتبة الصّدوق، 1381ق، ج1، ص 382، باب حالات الأئمة فى السّنّ).
2. با اين‌كه براى آغاز تكلّم و سخن گفتن كودك معمولاً زمانى حدود دوازده ماه لازم است، ولى مى‌دانيم كه حضرت عيسى – عليه السلام – در همان روزهاى نخستين تولد زبان به سخن گشود و از مادر خود (كه به قدرت الهى بدون ازدواج باردار شده و نوزادى به دنيا آورده بود و به اين جهت مورد تهمت و اهانت قرار گرفته بود) به شدت دفاع كرد و ياوه‌هاى معاندين را با منطق و دليل محکم رد كرد، در صورتى كه اين گونه و با محتوا سخن گفتن، در شأن انسان‌هاى بزرگ‌سال است. قرآن مجيد گفتار او را چنين نقل مى‌كند:
قالَ اِنّى عَبْدُاللّه آتنِىَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِى مُباركاً أيْنَما كُنْتُ و اَوْصانِى بالصّلوة وَ الزّكاةِ مادُمْتُ حَيّاً وَ بَرّاً بِوالِدَتِى وَ لَمْ يَجْعَلْنِى جَبّاراً شَقِيّاً، (عيسى) گفت: “بى شك من بنده خدايم، به من كتاب (آسمانى= انجيل) عطا فرموده و مرا در هر جا كه باشم وجودى پربركت قرار داده است، و مرا تا آن زمان كه زنده‌ام به نماز و زكات توصيه فرموده و (نيز مرا) به نيكى در حق مادرم سفارش كرده و جبار و شقى قرار نداده است. (مريم: 30 – 32).
با توجه به آن‌چه گفته شد به اين نتيجه مى‌رسيم كه قبل از امامان نيز، مردان الهى ديگرى از اين موهبت و نعمت الهى برخوردار بوده‌اند و اين امر اختصاص به امامان ما نداشته است. در سن 7 سالگی به مقام امامت نائل شدن، کرامت و عنایت خداوند به امام (ع) است، چنان‌که قران کریم این نوع کرامت و عنایت الهی را درسن کودکی برای حضرت یحیی و حضرت عیسی (علیهما السلام) روایت می‌کند.
این خود نشانه‌ی فضل و اهتمام خداوند به هدایت انسان و خالی نگذاشتن زمین از حجّت الهی از یک طرف، و نشانه‌ی روشن از الهی بودن مقام امامت و انتصاب امامان معصوم (علیهم‌السلام) از جانب خداوند متعال برای هدایت و ارشاد و رشد انسان از طرف دیگر است.

««یادآوری»»
این بار نیز نشر این نوشتار جالب تحقیقی را، مدیون دوست گرامی جناب عبدالله نظری شاری هستم که با سپاس فراوان از این گرامی و با اجازه این عزیز باز نشر گردید.
مصطفی خرّمی
8 / 2 / 94


دیدگاهها بسته شده است.