شکوه ای از کشتار مردم بیدفاع در بلوچستان

من این شکوه نامه را با دنیایی از اندوه و چشمان اشکبار و قطرات خون شهیدان سرزمینی مینویسم که کاروان مرگ آنان پایانی ندارد. آنانی که ده ها سال است بطور بیگناه در شهر شهر و روستا روستای پاکستان به ناحق کشته میشوند. دهها سال است که هزاران انسان در این کشور به قتل رسیده و روزی نیست که صدای گریه و ناله ای از خانه ای بلند نگردد. صدها خانواده، بی سرپرست و هزاران کودک یتیم گردیده اند. صدای زجه های بیوه زنان، فرزندان یتیم و مادران فرزند از دست داده در فضای غمبار این سرزمین میپیچند. و همگان فریاد میزنند که کیست به یاری ما بشتابند؟ در حمله انتحاری روز 21جنوری سال جاری بر یک بس مسافربری در مستونگ بلوچستان 25 نفر کشته و 30 نفر زخمی گردیدند که هفت تن آنان از اعضای یک خانواده اند. ما تصور میکردیم  سال 2014 میلادی شاید سال خوبی برای ما باشد اما با اندوه تمام که این سال نیز همانند سالهای پیش، رنگ عزا به خود گرفت. در طول تنها دو هفته اخیر، دو دستگاه بس زایرین در مسیر تفتان- کویته هدف حمله انتحاری قرار گرفتند و افراد زیادی در جریان آن برای همیشه حیات  خود را از دست دادند و یا معیوب و معلول گردیدند. ما متعلق به اقلیت مردم شیعه هزاره در شهر کویته هستیم. مردم ما در این شهر در یک محیط بسته به گونه ای در محاصره بسر میبرند. مردان ما نمیتوانند به دور از ترس و وحشت بر سر کارهای خویش حضور یابند و نمیتوانند از محل خود خارج گردند. اگر بروند باید با مرگ روبرو شوند. مردان ما که به بازار میروند کمتر امید بازگشت به خانه را دارند. و این سرنوشت روزمره ما گردیده است. گناه ما تنها این است که مسلمان شیعه هستیم و همانند دیگران یک انسان هستیم. آیا ما حق زندگی نمودن بر زمین خدا را نداریم؟ اگر نه، چرا؟

همه ما یک پاکستانی و یک مسلمان هستیم و زیر پرچم واحدی بنام اسلام زندگی میکنیم. امروز پاکستان کشوری است در خون فروخفته و کشوری که قاتل مردم شان است. پاکستان در آغاز بر مبنای سه اصل: «اتحاد»، «یقین» و «تنظیم» ایجاد شد و با هدف تأمین حقوق و بهبود زندگی مسلمانان شبه قاره هند تأسیس گردید اما امروز می بینیم که جز مردم کشی چیزی دیگری وجود ندارد. هر روز دهها نفر در گوشه و کنار این سرزمین به قتل میرسند و صدای شان به گوش تمام جهان میرسند اما دولت پاکستان، ناشنوا و ساکت است. سالهاست که صدها تن از شیعیان در شهر کویته بلوچستان بدست گروه کوچکی بنام «لشکر جنگوی» کشته میشوند ولی دولت همواره ساکت بوده و است.

لشکر جنگوی در مسیرها، بازارها و محله ها زنان بیگناه و بیدفاع و کودکان را مورد حمله قرار میدهد و بخاک و خون میکشد در صورتیکه اینان کودکان و زنان همین مردم و همین کشور هستند. دولت پاکستان چه پاسخی در برابر این همه خونهای به ناحق ریخته شده دارد؟ اگر دولت نمی تواند یک گروه کوچک لشکر جنگوی را کنترل کند، چگونه میتواند مسؤلیت تأمین امنیت تمام ملت پاکستان را به عهده بگیرد؟ یک گروه کوچکی میاید صدها انسان بیگناه را به قتل میرساند و سپس آشکارا اعلان میکند که ما این کار را انجام داده ایم، اما دولت هیچ اقدامی انجام نمیدهد. کجاست سازمان حقوق بشر و سازمان ملل که مسؤلیت دفاع از حقوق انسانها را به عهده گرفته اند؟ چه وقت اینان صدای ستم دیدگان و بیگناهان را شنیده و به یاری ما بر میخیزند؟ آیا میشود از سازمان ملل و سازمانهای حامی حقوق بشر خواست که برای تأمین امنیت جان مردم اقدامی نموده و تدبیری برای جلوگیری از کشتار بیگناهان بیندیشند؟ خشونت و کشتار جز بربادی چیزی برجای نمی گذارد. تا کی ترور و انتحار و مسلمان کشی و انسان کشی؟ آیا وقت آن نرسیده است سرزمینی که در پی مبارزه یکپارچه همه مسلمانان از پیروان همه مذاهب با جان فشانیهای هزاران مردی که صرفا عزت و کرامت و حقوق برابر خویش را خواهان بودند، به وجود آمد، خانه امن و ترقی همه باشندگان آن گردد؟ بلوچستان مانند بسیاری مناطق دیگر پاکستان، با فقر، بیسوادی و محرومیت دست به گریبان است. آیا تداوم کشتار انسانهای بیگناه بنام مذهب و قومیت بر فقر و محرومیت بیشتر این ناحیه بیابانی و سوزان نخواهد انجامید؟ در شرایطی که ایمان، دین، معنویت و کرامت مردم در معرض تهدید جدی و نابودی خرافات، اعتیاد، تعصبات قبیله ای، انحرافات فکری و دهها مشکلات دیگر قرار دارند، آیا متولیان مذهب و ره پویان بهشت! گروه «جماعت اهل السنة و الجماعة» یا همان «لشکر جنگوی» ضرورت مهم تر دیگری غیر از کشتار هموطنان و هم دینان شیعه شان سراغ نیافته است؟ پاکستان برای رهایی از وضعیت اسفبار کنونی و جنگ ویرانگر و فقر روز افزون و دشمنیهای فرقه ای تنها یک راه در پیش دارد و آن زیستن در کنار همدیگر و اقدام مشترک برای غلبه بر بدبختیهای خویش است.

ریحانه عارفی



دیدگاهها بسته شده است.