“لذت غروب!”

«لذت غروب!»
****
در ختم کلاس عصرگاهی “آموزش نویسندگی”، هنگام صرف چای چشمانم ناخودآگاه عقربه های ساعت دیواری را دنبال میکند؛ انگار که دل و روان خسته از اوضاع سخت کرونایی، انتظار یک وعده شرین را بکشد و برای دیدار فرد خاص، بدون محدودیت، لحظه شماری نماید!
ساعت شش عصر، پس از تعویض لباس، مسیر پیاده روی روزانه را در پیش میگیرم. گذرگاه داخل شهر را با ماسک و کلاه طی نموده و عازم دشت خشک دیم، تنها تفریحگاه مردم هزاره کویته میشوم.
در مدخل دشت، کارخانه “سیم خاردار سازی” مربوط به فوج، با آلودگی صوتی و فاضلاب آزار دهنده اش، روی اعصاب هر عابری پیاده ای است که از این مدخل تونل مانند باید بگذرند تا به دشت برسند و لحظاتی چن به دور از آلودگی های شهری در گوشه کناره های دشت و نیز بغل و دامنه های کوه، ریه های خسته شان را با نفس های کمتر آلود مهمان کنند!
من اما مسیر فرعی پشت کارخانه را به دلیل تردد اندک موتور و موتر ترجیح میدهم؛ در آغاز ورود به دشت، کلاه از سر و ماسک از دهن برگرفته و کله خیس از عرق را بدست نسیم خنک دم غروب سپرده و ریه هایم را با نفس های عمیق بدون ترس از وجود کرونا پر و خالی میکنم…! .

download (7)
****
چندی است که ظاهرا “فوج” تصمیم گرفته تا به اراده مردم احترام گذاشته و با تغیر کاربری در این دشت، این تنها تفریحگاه امن برای هزاره ها را به یک سیرگاه رسمی بدل نماید.
– در ورودی دشت تابلوی دیده میشود که روی آن عبارت «مهردار سیرگاه» دیده میشود، یک نام و عنوان کاملا فارسی که برابر ادبیات زبان اردو فقط جا به جا نوشته شده است!
– مسیر های پیاده روی مردم را با ریختن رنگ های سبز، زرد و سرخ روی سنگ های با فاصله های معین؛ به مسیرهای عادی، کم خطر و پر خطر مشخص نموده اند، علامت سرخ تا بالای کوه امتداد یافته که مسیر پر خطر را نشان میدهد.
– در وسط دشت «کنتین» (بوفه)ای خودنمایی میکند که دم غروب با روشن شدن چراغ های رنگارنگ اش، جلوه ای خاص به دشت خشک دیم بخشیده، که انگار به مشتری ها چشمک میزنند و آنها را به سمت خود فرا می خوانند.
– در تمام طول مسیر ها اینجا و آنجا چن تا صندلی بتونی تعبیه شده تا پیادگان خسته اگر خواستند روی آنها اندکی نفس تازه نموده و بعد به راه شان ادامه دهند. چند تا بیلر خالی و رنگ آمیزی شده در اطراف کانتین و برمه های آو برای آشغال گذاشته شده اند، تا این دشت شکل واقعی یک سیرگاه را به خود بگیرد.
– در دامنه کوه دو “برمه آو” (چاه عمیق) با انبوه درختان شان، همچون دو نگین سبز جلوه ای خاص و چشم نوازی به این دشت خشک بخشیده که گویا تنها بهانه ای شده باشد برای تردد مردم و تبدیلی این دشت خشک به یک سیرگاه واقعی! تمام درختان این دو محل توسط آدم های خیرخواه هزاره به صورت کاملا رضاکارانه نشانده، آبیاری و مراقبت میشوند.
– تقریبا تمام راه های دامنه تا سر کوه و نیز محل های استراحت در دامنه، بغل کوه و نیز در سایه درختان برای استراحت خانواده ها نیز به صورت کاملا رضاکارانه ایجاد گردیده که فضایی دلنشین را برای خانواده های خسته از کرونا و فراری از شهر ایجاد نموده اند.
****
مسیر پیاده روی روزانه ام را از میان یکی از همین فضایی باغ مانند انتخاب نموده ام تا از فضایی سبز و دلنشین آن بیشتر لذت برده و روح و روان خسته ام را صیقل دهم، هر روز از میان خیابان خاکی در سایه درختان دو طرف، به آهستگی گذر نموده و در انتهایی این خیابان زیبا و دلنیشن بر سکوی سنگی لحظاتی نشسته و به موزیک روح نواز طبیعت گوش جان می سپارم، انگار که هزاران پرنده هنرمند دارند ارکستر بزرگ طبیعت را اجرا می نمایند.
موج های فراوانی از پرندگان گوناگون مرتب در حال پرواز بر فراز این فضایی سبز هستند، گویی همانند انسان های خسته هزاره، به این تنها مکان سبز پناه آورده باشند و جشن حضور برپا نموده باشند!!
****
با اندک رفع خستگی فضایی سبز ره به طرف میانه کوه و استراحتگاه سنگی خودم ترک میکنم؛ بالا رفتن از کوه حتی با وجود عرق ریزی و خستگی، لذت خاص خود را دارد، بخصوص که بر تخت سنگی خود قرار گیری و نفسی تازه نموده و بعد خستگی ات را با خوردن یک دانه “آم” و چشیدن آب گوارا از بوتل همراه، رفع نمایی!
– اکنون تو در شرق قرار داری و تمام شهر گرد گرفته و غبارآلود کویته زیر پایت و خورشید در حال غروب درست در آن طرف شهر، داره میره که پشت کوه های نمک در غرب شهر رخ پنهان کند؛ لحظاتی این گونه بسی جالب و جذاب و بسیار تماشایی می نماید.
درازایی روز های تابستانی که مسیر طولانی را برای خورشید خانم رقم میزند، به کمک گرد و غبار شهری و همه همه دست به دست هم داده اند اندک اندک نور را از خورشید خانم بگیرند، بدون اینکه صورت درخنده اش پنهان شده باشد؛ برای همین صورت تابنده اش کم کم به زردی گراییده و نور خیره کننده اش چنان بی فروغ میشود که در نهایت به گوی زردرنگ کم سو بدل میگردد! به گونه ای که حتی میشه تصویر کم جان صورت تابان اش را با عدسی کم توان موبایل نیز شکار نمود!
– در این حالت، جالب ترین لحظات غروب را میشه به تماشا نشست! انگار که خورشید خانم اسیر چنگال های نامرئی دیو افسانه ای شب گشته و بخواهد در چاه زمان پنهان اش کند!
از دیگر سو پنهان شدن زره زره خورشید خانم گویی حکایت از مقاومت بی حاصل وی دارد که انگار میخواهد از چنگال عفریت زمان جان برهاند و برای نورافشانی دیگرباره، باز گردد.
حتی با چشمان عادی و غیرمسلح نیز میتوان تا آخرین لحظات شاهد این غروب عجیب و رویایی بود و از تماشایی آن لذت برد.
– تا تاریکی گرگ و میش، همچنان نظاره گر غروبگاه خونین خورشید خانم بوده و آنگاه با تن و روان شارژ شده به اتاق تنهایی ام باز میگردم تا شبی را راحت سر بر بالین گذارم.
٭٭٭٭٭
م، خرمی
۲٨ سرطان ۹۹



دیدگاهها بسته شده است.