««مغول گرایی هزاره های پاکستان؛ آب؟ یا سراب؟»» (1)

شهر کویته در شب

شهر کویته در شب

««مغول گرایی هزاره های پاکستان؛ آب؟ یا سراب؟»»
(1)
««از بیخ بوته ده سر بوته!؟»»
تردیدی نیست که هویت، اصالت و ریشه دار بودن یک ملت و یا یک قوم را باید در تاریخ شان جستجو کرد. هرگاه تاریخ یک قوم و ملتی مجهول و ناشناس باشد، از ارزش اجتماعی ایشان به عنوان یک ملت و قوم بی ریشه، به شدت کاسته خواهد شد، که همواره همچون: «نی مولانا از پی اصالت خویش در نالش اند!». بگونه ی که تاریخ هر قومی، هویت، شخصیت و ارزش آن قوم را در میان دیگر اقوام مشخص میکند. زیرا، تاریخ یک قوم به معنای بیان حقایق و معرفی ریشه های آن قوم است، که به ایشان رنگ حقیقی بخشیده و دیگران را وادار میکند، که آن قوم را ریشه دار و حقیقی بپندارند! ملت بی تاریخ، مردم بی ریشه است، که کسی برای آنها ارزشی قائل نبوده و به دید حقارت بار به ایشان می نگرند، مصداق ضرب المثل هزارگی است که این جماعت:
«از بیخ بوته بور شیده و ده سر بوته شیشته باشند!؟»

مردم زحمتکش! با خرگادی مشهور کویته!

مردم زحمتکش! با خرگادی مشهور کویته!

««پیشینه ای ما، ریشه ای ما!»
ملت دارای تاریخ، همانند درخت تنومندی است که ریشه در اعماق زمین دارد؛ باد، طوفان و سیلاب ممکن است که با شلاق های ویرانگر، قامت سرفراز وی را اندکی خم و یا شاخه هایش را بشکند. اما، هرگز نمی تواند او را از جا کنده بدیار عدم رهسپارش کند! ولی، ملت بی تاریخ همچون خس و خاشاک دم باد و آب است که کوچکترین مقاومتی نداشته و بدون اراده، به هرسو متمایل و رانده میشود.
ازدیگرسو؛ شناسایی و کنکاش برای شناسایی و معرفی گذشته «قوم هزاره» نه ترس آور است و نه شرم زا؛ بلکه، باید مدام در پی شناسایی تاریخ قوم خود بوده و از این مسیر هویت، شخصیت و منیّت گم شده ای ملت خود را بازیابی و بازسازی کنیم. این وظیفه همگانی قلم بدستان و پژوهندگان است که به تحقیق و پژوهش پرداخته و زوایای تاریک تاریخ مخدوش شده ای مردم خویش را روشن نموده، عالمانه به سیخ نقد کشند و خردمندانه مورد بررسی قرار دهند، تا نسل های بعد، خود گم کرده ای بی ریشه نباشند!.
فراموش نکنیم که دشمنان ملت ستمدیده هزاره، قرن هاست که در پی محو فزیکی خود ما و نابودی تاریخ و هویت ما، تلاش بسیار نموده و با ترفند های گوناگون، با هزاران نوع تحقیر و توهین، به ما القأ نمودند که ما گمشدگان تاریخ ایم که هیچ ریشه ای جز «بازمانده مغول و سپاه چنگیز خونریز» برای ما متصور نیست!
تا جای که حتی خود ما بی ریشه گی، بی هویتی، بی شخصیتی و بی ارزشی خود را باور کرده و از تمام نشانه های هزارگی به گونه ای فراری و ناخواسته منتفر بودیم!؟ بی شک، اگر فریادگری احیاگران هویت ما، همچون: ملا فیض محمد کاتب، شهید بلخی، ابراهیم خان گاو سوار، عبدالخالق شهید، شهید بابه مزاری و…؛ نبود به این زودی ها، به این مرحله از شور و شعور سیاسی- اجتماعی و تا این پایه از خود آگاهی ملی نرسیده و تا این اندازه به بازیابی هویتی و شخصیتی قوم خود ایمان پیدا نمی کردیم.
میدانیم که هزاره ها گذشته ی بس دردناک و تاریکی را پشت سر نهاده و سالهای بسیاری، زیر چرخ های جهل و تعصب نژادی و مذهبی خُرد شده اند. صدای اعتراض شان همواره از سوی حکام سنی مذهب متعصب، در گلو خفه شده است! به همین دلیل، تاریخ این قوم نیز همچون خود شان، همواره پامال و در سایه نگهداشته شده تا هویت واقعی شان به هر نحوی ممکن از ایشان ستانده یا نابود شود! به همین جهت تاریخ ایشان، همچون نام شان مورد اختلاف آرأ و میدان نظریه پردازی های بسیاری از نویسندگان و مستشرقان قرار گرفته است.
نظریه پردازی های عجیب و غریب که گاهی تا هشت نظریه نیز در مورد ریشه های قوم هزاره از سوی غیر هزاره ها طی سده های اخیر مطرح گشته است. دراین مجال؛ با توجه به موضوع این سلسله نوشتار تنها دو نظریه از مشهورترین و در عین حال مخالف ترین را به خوانش گرفته و به سیخ نقد می کشیم، تا به این نتیجه برسیم که ریشه های مردم هزاره در کدام نظریه نهفته است.

چنیگز خان

چنیگز خان

««یکم- هزاره ها با اصالت مغولی و از بقایای سپاه چنگیز خان»»  
نخستین بار این نظریه توسط «ابوالفضل علّامی» مؤرخ دربار اکبرشاه در کتاب «آیین اکبری» مطرح شده، شباهت ظاهری و ساختار فزیکی مردم «هزاره» به مغول ها، نیز بر این نظریه مهر تأیید زده و آن را بیشتر تقویت نموده است. همین ساختار ویژه گویا مدرکی مستندی برای نویسندگان شرقی و غربی قرار گرفته و همگان بدون پژوهش و بررسی آن را درست پنداشته اند!. وی در این مورد گوید: «… چون جهانگشایان همانند اسکندر برخی از سپاهش را در پشت سر مستقر می کردند که کافرستان (نورستان کنونی در جنوب شرق افغانستان) به احتمال زیاد از بقایای سپاه اسکندر مقدونی اند. گمان می رود که مغول ها نیز دست به چنین کاری زده باشند!»(1) که وجود منطقه ی به همین نام(هزاره) در نزدیکی پیشاور که امروزه به نام «ضلع هزاره» شهرت دارد ، نیز موئید این نظر است. بعد ها بسیاری از مستشرقان و محققان غربی از جمله الفنستن، وامبری، بِیلِو و… بدون تحقیق این نظریه را پذیرفتند و آن را شاخ و برگ دادند(2).  ادامه دارد … .

***************************************************
1) علامی ، ابوالفضل ، آیین اکبری ، ج 2 ، ص 163 ؛ حبیبی ، جغرافیای تاریخی افغانستان ، ص 113 .
2) بارتولد و پطروشفسکی نیزاز طرفدران این نظریه بوده و نسب هزاره ها بخصوص هزاره های «نکودری» را به «نکو» نوه جغتائی بر گردانده و معتقد اند که مغولان در عصر هلاکوخان ویا منکوقاآن به هزارستان کنونی انتقال و استقرار یافته اند . تیمورخانف ، همان، ص 23 .



دیدگاهها بسته شده است.