میلاد با سعادت اسوه ای کرامت و تندیس سخاوت و… مبارکباد.

امامت زندگانی را عمود است  **** حسن الگویی زهد و صبر و جود است!

ولادت با سعادت سبط اکبر، امام کرامت و سخاوت، تندیس زهد و پارسایی، الگویی صبر و بردباری و شبیه ترین فرد به رسولخدا(ص) «امام حسن مجتبی» بر همگان مبارکباد.

ولادت امام حسن مجتبی (ع)

ولادت امام حسن مجتبی (ع)

سخن آغازین

در طول تاریخ اسلام، بحث و جدل های فراوان، با نظریه های گوناگون در مورد مسأله «امامت» مطرح گردیده است. بدون شک ریشة تمام اختلافات، تنش ها، کشتارها، ظهور فرق و مذاهب همه و همه، به مسأله «امامت و خلافت» باز میگردد. جریانی که مهمترین، خونین ترین و ماندگار ترین اختلاف برای مسلمانان را تا کنون رقم زده است[1]. بدون شک نخستین جرقه اختلاف میان مسلمانان، با انکار «امامت منصوص[2]» در جریان کودتای «سفید سقیفه[3]» زده شد، که پدیداری «اسلام خلافتی» غیر منصوص را در پی داشت! لذا، ریشه تمام اختلافات تاریخی مسلمانان، حتی تا روزگار ما، بدان نقطه ای تاریک و سیاه باز میگردد. درست از همانجاست که حداقل دو جریان اصلی و ریشه دار در تاریخ اسلام پدیدار گشت.

الف- تشیّع: شیعیان، امامت را کاملاً یک ضرورت حیاتی و منصوص دانسته و آنرا تدوام نبوت و رسالت میدانند. بر اساس اعتقادات و باور های شیعی، در «حجت الله» بودن امام، جای هیچگونه شک و تردیدی نیست! شیعیان با استدلال به آیات و روایت های متعدد ثابت نموده اند که رسول اکرم(ص)در زمان حیات پربار خویش بارها به امر مهم امامت، تصریح نموده و حتی امامان بعد خودش را با نام و عنوان معرفی نموده اند[4]. به زعم تشیّع اسلام ناب تنها در «بزرگراه غدیر»، جاری و ساری است.

ب- عامه یا اهلسنت: طرفداران اسلام خلافتی، گویند: رسولخدا(ص) کسی را برای جانشنیی بعد از خودش معرفی نکرد! بلکه، این امر را بخود مردم واگذار نمود، در نهایت مردم با شورا خلفای راشدین را یکی پس از دیگری انتخاب و برکرسی خلافت نشاندند[5]!؟ برای بررسی اعتقادات هردو جریان، ادعا ها و استدلال های شان، هرگاه عقل سلیم و خرد سالم را بدور از هرگونه اعمال تعصب، بر کرسی قضاوت نشانیم، ممکن است به نتایج شایسته و خوبی دست یابیم:

  1. حتی ما اگر نظریه نخست(امامت منصوص) را نپذیریم، نظریه دوم(انکار تعیین جانشین) نیز به هیچ عنوان پذیرفتنی نیست! زیرا، چگونه ممکن است، پیامبر اکرم(ص)به فکر جانشینی پس از خود نبوده و امر به این مهمی را به مردم واگذار کرده باشد؟ هیچ عقل سلیمی نمی تواند باور کند؛ پیامبری که هرگاه برای چند ساعتی مدینه را ترک میکرد، شهر و مردم را بی سرپرست رها نکرده، جانشینی برای خود معین می نمود! چگونه ممکن است برای غیبت و «کوچ ابدی» خویش، فکری نکرده و تدبیری نیندشیده باشد؟
  2. از طرفی این مطلب با «سنت الهی» و هدایت فطری انسانها، نیز سازگاری ندارد! یعنی چطور میشود خداوند در طول تاریخ، هدایت تمام امت های پیشین را مد نظر داشته؛ اما، پس از رحلت آخرین پیامبر، نسل های بعدی بشریت را، بحال خود رها نموده و لطف و هدایت خویش را از ایشان دریغ نموده باشد؟.
  3. میدانیم که آخرین کتاب آسمانی(قرآن) صامت و ساکت است، پس از رحلت پیامبر خدا، چه کس یا کسانی باید آنرا به بیان واداشته، تفسیر و تبیین اش کند؟ خردپذیر است که انسان جامع و کاملی همراه این کتاب باشد، تا بتواند آنرا به سخن واداشته خود زبان قرآن گردد. انسان آگاه، مؤمن و متعهدی که بر تمام زوایای آیات قرآن، ژرفای معانی و مفاهیم والای آن تسلط کامل و کافی داشته باشد، تا بتواند آنرا برای هدایت مردم به کار گیرد. وگرنه، قرآن در نسل های بعد همچنان ساکت مانده و یا با تفسیر های انحرافی، نفسانی و ناسنجیده ای؛ افراد نادان، ناآگاه، خودخواه، عالم نما و متکبر؛ جامعه اسلامی را به بیراهه سوق دهند.
  4.  «واقعه غدیر»که در آخرین سال بعثت اتفاق افتاد، خوشبختانه، در تاریخ اسلام چنان مشهور، متواتر، مستند و برجسته است، که هیچ کسی را یارای انکار آن نیست. بعبارت دیگر؛ تواتر حدیث «شریف غدیر» نزد تمام فرقه های اسلامی ثابت شده و از مسلمات تاریخ اسلام به شمار میرود. گرچه برخی ها خواسته اند، آنرا با توجیهات رنگینی به انحراف کشانده، بگویند: کلمه «مولی» در حدیث شریف «من کنت مولاه فهذا علیٌ مولاه» به معنای «دوستی» است و هیچ ربطی به جانشینی و خلافت پیامبر و نیز حکومت بر مسلمانان ندارد!؟

 اما، این توجیه ناشیانه و کودکانه اصلاً معقول و منطقی به نظر نمی رسد! چگونه ممکن است پیامبر اکرم(ص)در آن هوای داغ، در دل بیابان تفتیده، حاجیان جلو رفته را برگرداند و حاجیان باز مانده را فراخواند و آنگاه در حضور چندین هزار نفر تنها بگوید: «علی را بعد من دوست بدارید…!؟» .

استمرار «هدایت» با «جریان الهی امامت»

بر اساس نص آیات الهی، تصریح روایات و پندار های عقلی؛ «هدایت انسان» سنت تغیرناپذیر الهی بوده و از آغاز جهان تا انجام آن، همچنان ادامه خواهد داشت. تردیدی نیست که «هدایت» بدون وجود «حجت و هادی» ناممکن و محال است. حجج و هادیانی که در عصر «نخست هدایت» عنوان «پیامبر» را با خود داشتند و پس از وفات آخرین پیام آور وحی، «امام» نامیده شدند. اینک؛ بخواست آفریدگار جهان، در واپسین روزگار پیامبران الهی؛ «عصر دوم هدایت» با استقرار «جریان الهی امامت» بر جایگاه خالی «نبوت و رسالت» از «یوم الغدیر» آغاز گردیده و تا روز بازپسین استمرار خواهد یافت. آغازی که پایان آن پایان جهان و روز رستاخیز خواهد بود. وگرنه، هرگاه زمین یک آن از وجود «حجت خدا» خالی بماند، بر سر ساکنانش فرو خواهد ریخت!.

«جریان امامت» که به فرمان الهی توسط رسول اعظم(ص) در یوم الغدیر راه اندازی گردید، نخستین امام (امام علی(ع)) را بر کرسی امامت نشاند. بدین سان امامان دوازده گانه بعد از عهد رسالت، بارها با نام و مشخصات از سوی رسولخدا(ص)معرفی گردید. امامانی که تا پایان عمر جهان، ناخدایی کشتی«هدایت» انسانها خواهند بود. روایات مربوط به معرفی امامان از سوی پیامبر بصورت متواتر در کتب روایی فرقین نقل گردیده است[6]. این بدان معناست که اصل وجود امامان منصوص را باید همگان پذیرفته باشند؛ زیرا، نقل این روایات در کتابهای حدیثی- روایی خود مؤیید این مسأله است.

سبط اکبر، امام دوم، امام حسن مجتبی(ع)

ولادت مبارک: ابومحمد حسن بن علی بن ابیطالب در شب نیمه رمضان المبارک سال سوم هجرت، در مدینه منوره چشم به جهان گشود. مولودی مبارکی که بیت نبوت و جایگاه رسالت و تمام مدینه را غرق شادی و سرور نمود. بویژه این شادی و شور در چهره ای مبارک پیامبر اکرم(ص)موج میزد، به گونه ای که کسی تا آنروز پیامبر را، این گونه شاد و خندان ندیده بود. حضرت نخستین نوه اش را با محبت تمام در آغوش گرفته، صورت کوچک اش را غرق بوسه نموده و نام مبارک اش «حسن» گذاشت. آنگاه دستور داد گوسفندی برایش عقیقه کنند[7].

فضایل و شرف در نسب!

در شرافت و فضيلت نسبی اين امام بزرگوار همين بس كه جدّ ارجمندش محمد مصطفى(ص) خاتَم و خاتِم پیامبران الهی؛ پدر بزرگوارش على مرتضى(ع) اولین امام بعد رسول و سرور اوصيا؛ مادر گرامی اش فاطمه زهرا(س) پاره تن رسولخدا(ص)؛ جدّه بزرگوارشان خديجه الکبری(س) نخستين بانوی بزرگواری که اسلام آورد و تمام اموال و دارايى خود را در راه خدا، ترویج آیین آسمانی اسلام و تبليغ رسالت پيامبر(ص)بخشید. عموي گرامی شان جعفر طيّار؛ عموى پدرشان حمزه سيد الشهدا؛ جدّ بزرگوارشان ابوطالب بود كه در موارد مختلف به يارى و دفاع از رسولخدا(ص) پرداخت و در راه دفاع از آن حضرت هر نوع رنج و آزار را به جان خريد. جدّ اعلای شان عبدالمطلب، شيبةالمحمد و سيد سرزمين بطحا، و جدّ اجداد شان هاشم، مهماندار حاجيان خانه خدا و تهيه كننده غذا براى نيازمندان بوده و از سروران قريش به شمار مى‏رفت.

محبت شديد پيامبر(ص) به امام حسن(ع)

رسولخدا(ص) فرمود: خداى تعالى نسل هر يك از پيامبران را از صلب خود آنها معين فرمود؛ اما، فرزندان مرا از نسل على بن ابى طالب قرار داد. برأ بن عازب گوید: روزى رسولخدا(ص) را مشاهده كردم در حالى كه حسن بن على را بر دوش خود نشانيده بود و مى‏گفت: «اللّهم انّى احبه فاحبه» «بار خدايا من او را دوست دارم تو هم او را دوست بدار[8]». در روايت ديگرى جمله «فاحبّ من يحبّه» نيز اضافه شده است، به اين معنى كه «خداوند دوستداران او را نيز دوست بدار». در جای دیگر همین روایت با اندک تفاوتی جمله ای را با خود دارد که پيامبرفرمود: «من احبّنى فليحبّه» «هر كس مرا دوست دارد، بايد او را دوست بدارد».

روزی پيامبراکرم(ص)در خانه فاطمه(س) نشسته بود در اين هنگام امام حسن(ع) وارد شد و به سرعت به سوی جدش بزرگوارش دوید. حضرت وى را در آغوش گرفته، بوسيد و گفت: «بار الها من او را دوست دارم و دوستداران او را نيز دوست دارم». گویند: رسول اكرم(ص) هنگام عبور از کوچه ناگهان چشمش به حسن(ع) افتاد که مشغول بازی بود، حضرت به تعقیب امام حسن(ع) پرداخت تا آنکه وى را بگرفت و يك دست بر گردن و يك دست بر سر او بگذاشت و غرق بوسه‏اش ساخت و آنگاه فرمود: «حسن منّى و انا منه احب اللّه من احبه» حسن از من و من از حسنم، خداوند دوستدار او را دوست دارد.

امام حسن(ع)در کلام رسولخدا(ص)

1)     رسول اکرم(ص) فرمود: «لو كان العقل رجلاً لكان الحسن[9]»‏ اگر قرار بود عقل به صورت انسانى مجسم شود، همانا به صورت «حسن» جلوه مى‏كرد.

2)     پیامبراکرم(ص) فرمود: «الحسن و الحسين امامان، قاما او قعدا[10]» يعنى حسن و حسين امام هستند: چه قيام كنند و چه سكوت نمايند.

3)     رسولخدا (ص) فرمود: «أشبهت خلقى و خلقى[11]» تو(امام حسن) از لحاظ آفرينش و خلق و خوى (صورت و سيرت) همانند من هستى.

4)     رسول اکرم(ص) فرمود: «اما الحسن فان له هيبتى و سؤددى و أما الحسين فله جودى و شجاعتى» هيبت و سيادت من در وجود «حسن» و بخشش و شجاعتم از آن «حسين» است.

5)     پیامبراکرم(ص) فرمود: «أنتما الامامان والامّكما الشفاعة» شما هر دو(حسن و حسین) امام و پيشوا هستید و مادرتان حق شفاعت دارد.

6)     رسول اکرم(ص) فرمود: «و هو سيّد شباب اهل الجنّة و حجّة الله على الامّة، أمره امرى و قوله قولى، من تبعه فانّه منّى و من عصاه فانّه ليس منّى…» او(امام حسن) سردار جوانان اهل بهشت و حجت خدا بر امت است. فرمان او فرمان من است و گفتار او گفتار من است. هرکس از وی متابعت کند از من متابعت کرده است و هرکس با وی مخالفت کند با من مخالفت کرده است.

7)     در روايت ديگرى از انس بن مالك: روزى حسن بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله، وارد شد، خواستم او را از پيامبر دور سازم، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «ويحك يا أنس، دع ابنى، و ثمرة فؤادى ، فان من آذى هذا فقد آذانى، و من آذانى فقد آذى الله‏» واى بر تو اى انس، فرزند و ميوه دلم را رها كن! هر كس اين كودك را اذيت كند، مرا اذيت كرده و هر كس مرا اذيت كند، خداوند را آزرده است».

8)     رسولخدا(ص) فرمود: «اللهم ان هذا ابنى و أنا أحبّه، و أحب من يحبّه»‏ خدايا اين كودك، پسر من است و من او را دوست مى‏دارم، او را دوست بدار و خدایا دوستداران او را نیز دوست بدار! .

9)     در جای دیگر فرمود: «أحبّ اهل بيتى الىّ الحسن و الحسين …» محبوب‏ترين افراد از خاندانم نزد من، حسن و حسين است.

10) پیامبراکرم(ص)فرمود: «هذان ابناى من أحبّهما فقد أحبّنى» اين دو،(امام حسن و امام حسین) پسران من هستند؛ هر كس آن دو را دوست بدارد، مرا دوست داشته است.

11) در مورد دیگر فرمود: «هذان ابناى، و ابنا ابنتى؛ اللهم انى أحبّهما و أحبّ من يحبّهما» اين دو،(امام حسن و امام حسین)  پسران من و پسران دخترم هستند؛ خدايا! من آن دو را دوست مى‏دارم و نيز هر كس را كه آن دو را دوست بدارد، دوست مى‏دارم .

12)  رسول اکرم(ص) فرمود: «اللّهمّ انّ هذا ابنى و انا أحبّه فأحببه و أحبّ من يحبّه» پروردگارا! اين كودك (امام حسن) پسر من است و من او را دوست مى‏دارم؛ پس او را دوست بدار و هر كس كه او را دوست مى‏دارد، نیز دوست بدار!

مهمترین تحولات عصر امام حسن(ع)

1)      محبت پایان ناپذیر رسولخدا(ص) به امام حسن نشانه محبوبیت و عظمت مقام وی نزد پیامبر است.

2)      شرکت در مراسم مباهله بعنوان مصداق بارز فرزند پیامبر(ابنائنا) .

3)      شاهد گرفتن حسنین(ع)از سوی پیامبراکرم(ص)در کودکی در جریان معاهده با مردم طائف.

4)      شرکت حسنین(ع)در بیعت رضوان، تنها کودکانی شرکت کننده در این مراسم.

5)      اعلان امامت حسنین(ع)از سوی پیامبراکرم(ص)در همان زمان کودکی.

6)      شهادت حسنین(ع)در حمایت از حق مادر شان در جریان غصب فدک از سوی خلیفه اول.

7)      احتجاج در زمان کودکی، در حمایت از حق غصب شده پدرش در برابر خلیفه اول و دوم.

8)      شرکت امام در مراسم تودیع با ابوذر غفاری صحابی بزرگ رسولخدا(ص)، هنگام تبعید به ربذه.

9)      شرکت امام حسن(ع) در فتوحات اسلامی.

10)   شرکت امام در نگهبانی خانه عثمان خلیفه سوم در جریان انقلاب مردم، بدستور امام علی(ع).

11)   نقش برجسته در تشویق مردم هنگام بیعت با امام علی(ع).

12)   اعزام از سوی امام علی(ع) به کوفه برای فراخوانی مردم برای شرکت در جنگ با مخالفان.

13)   شرکت در جنگهای تحمیلی جمل، صفین و نهروان در کنار پدر بزرگوارش امام علی(ع).

14)   بیعت با امام حسن(ع)پس از شهادت امام علی(ع)بعنوان خلیفه در 21 رمضان سال چهلم هجرت.

15)   اعزام کارگزارن و صدور فرامین و دستور ها در آغازین روزهای خلافت، از سوی امام.

16)   نامه نگاری با معاویه برای ترغیب وی در اطاعت از جایگاه خلافت.

17)   خیانت فرماندهان و سران سپاه امام و نیز سران قبایل و پیوستن به معاویه.

18)   زخمی شدن امام بدست یکی از خوارج و غارت خیمه وی به دست مخالفان.

19)   صلح تحمیلی با معاویه و واگذاری قدرت به وی در جمادی الاول سال 41 هجری.

20)   باگشت به مدینه و سکونت در شهر پیامبر، آغاز دوران خانه نشینی.

21)   مسمومیت با توطئه معاویه و شهادت در سن 49 سالگی در 28 صفر سال 50 هجری.

مصطفی خرّمی

کویته بلوچستان، پاکستان

22 / 4 / 1393 برابر با پانزدهم رمضان المبارک 1435 هـ.ق .

 


[1]– شهرستانی، الملل والنحل، ص31 .

[2]– میدانیم که رسولخدا(ص) هنگام بازگشت از حجت الوداع، بدستور خداوند، امام علی(ع) را، بعنوان ولی، امام و جانشین پس از خودش معرفی کرد.

[3]– سقیفه به محل سایه بان و صفه مانندی گفته میشد که سقف آنرا شاخه های درخت خرما تشکیل میداد. سقیفه ها برای همه گونه گردهمایی کاربرد داشت. تقریباً هرمحله و قومی، برای خود سقیفه ای داشتند. در این میان «سقیفه بنی ساعده» بدلیل آنکه مهمترین واقعه پس از رحلت پیامبراکرم(ص) در آنجا رقم خورد، با تاریخ اسلام عجین گردیده و شهرت تاریخی یافته است. انصار(ساکنان اصلی مدینه) که از دو قبیله «اوس» و «خزرج» تشکیل یافته بودند، گرچه بسیاری از ایشان در حج وداع و در«روزغدیر» حضور داشتند و نصب جانشینی پیامبر را پذیرفتند. با این وجود، چون اطمینان نداشتند که حکومت طبق وصیت به بنی هاشم برسد و از حاکمیت یافتن باقی عرب و قریش در هراس بودند، بلافاصله پس از رحلت پیامبر در «سقیفه بنی ساعده» گرد آمدند تا با بیعت به یکی از میان خود شان، حکومت را بدست گرفته و قریش و مابقی عرب را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند! اما، ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح از سران مهاجر از این ماجرا با خبر شده، با شتاب به محله بنی ساعده در جمع انصار حاضر شدند و با زرنگی تنش های ریشه دار میان انصار را یادآوری نموده آتش دشمنی شانرا شعله ور کردند و به راحتی بر موجی سوار شدند که انصار ناشیانه ایجاد کرده بودند. سرانجام، در واقع کودتای سفیدی بر علیه بنی هاشم و امام علی اتفاق افتاد که به غصب حق امام و ظهور حاکمیت «اسلام خلافتی» انجامید. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص3 تا 5 .

[4]– نوبختی، همان، ص3 .

[5]– نوبختی، همان، ص4 .

[6]– نوبختی، همان، ص3 .

[7]– شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص346 .

[8]– ابن جوزی، تذکره الخواص .

[9]– فرائد السمطین، ج2، ص68 .

[10]– مجمع البیان، ج2، ص453؛ کشف الغمّه، ج2، ص159 .

[11]– حياة الحسن عليه السّلام، ج 1، ص 29؛ سيرة الأئمة الاثنى عشر، ج 1، ص 513؛ صلح الامام الحسن عليه السّلام، ص 15.

 عليه السّلام، ص 15.



دیدگاهها بسته شده است.