درآستانه شهادت حضرت زهرا (س) دود و آتش و هیزم

50589059_2323001504642355_1633090056501592064_n

به مناسبت شهادت حضرت زهرا (س)
دود و آتش و هیزم

آن جا هم ایستاده بودی و می‌نگریستی…

شهر رسول خدا (ص) و خانه نزول آیات تطهیر؛

 حمله مردانی از جنس کفر و کینه و مادری تنها؛ گوش و گوشواری خونین؛ صورتی نیلی؛ بازویی کبود و پهلویی شکسته…!

دود و آتش و هیزم؛

صدای شیهه اسب‌ها؛

حمله مردانی از جنس کفر و عصیان؛

خنده‌های وحشیانه؛

بهت و ترس و اشک کودکانه؛

خیمه‌هایی که آتش‌ به‌ جانشان افتاده و می‌سوزند؛

چادرهایی سوخته و صورت‌هایی نیمه‌سوخته؛

گوشواره‌های شکسته و خون گوش‌های پاره؛

و تو با اضطراب ایستاده‌ای و می‌نگری که به کدام سو بروی در این دشت پربلا؟!

بیمار در خیمه‌ات را دریابی یا آتش دامن کودکان را خاموش‌کنی؟!

عده‌ای به تو پناه آورده بودند و تو خود به دنبال پناهگاهی؛

چقدر صحنه‌ها برایت آشناست…

به یاد می‌آوری این بوی دود را؟!

بوی هیزم سوخته را؟

گوش و گوشوار خونین را؟

آری…. آن جا هم ایستاده بودی و می‌نگریستی…

شهر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله و خانه نزول آیات تطهیر و برترین مردمان؛

 حمله مردانی از جنس کفر و کینه؛

و مادری تنها؛

گوش و گوشواری خونین؛

صورتی نیلی؛

بازویی کبود و پهلویی شکسته؛

پدر با ریسمان کینه و حسد می‌رفت و مادر با ضربه  تازیانه به دنبالش!

تو می‌نگریستی و مبهوت که به کدام سو بگریزی

اصلا ، اصلا شاید آن جا به آغوش حسینت پناه برده باشی….

اما این جا تنها به قتلگاه می‌نگری !



دیدگاهها بسته شده است.