کنج خرابه هم چقدر یاد مادر است

هیزم رسید و آتشی از در بلند شد ای وای من که نالۀ مادر بلند شد  مأمور شد به صبر علی، از سکوت او سوء استفاده کرد ستمگر، بلند شد  با جمعی از ارازل و اوباش ریخت و پایش برای کشتن مادر بلند شد  در را شکست ...