«عطش؟!»

“عطش !؟”
****
سقا و شط یکی شد در دید تار سقا
آب زلال چون می، چشم خمار سقا !
****
دستان چو جام پر می، تا سرکشد به جان اش
بشکست جام و می ریخت، لرزید جسم و جان اش
****
لب های خشک کودک، چشمان بمانده بر در
برده است تاب سقا، برده است هوشش از سر
****
غیرت بسوخت جان اش، همت نمود شرم اش
لب تشنه ترک شط کرد، راسخ چو کوه، عزم اش
****
مشک پر آب بر دوش، خشک است کام سقا
لب های پر ترک شاد، نیک است نام سقا !
****
پولاد عزم و راسخ، با مشک ی زنده و شاد
تاج اش به طاق کیوان، برپا چو سرو آزاد
****
ناگه پرید تیغ ی، افتاد دست ی سقا !
ناگه جهید برق از، چشمان مست سقا !
****
تیغ از کمین بجست و بگرفت دست دیگر
مشک اش به زیر سینه، پر عزم و قصد دیگر
****
آمد صفیر تیر ی، بنشست بر دل مشک !؟
بشکست عزم سقا، جاری ز دیده اش اشک
****
سرخ است رنگ سقا، از کودکان بی تاب
شرمیده مشک پاره، از بچه های بی آب !
****
دست ی محافظ مشک، آنسو فتاده بر خاک
سقا خجل ز کودک، جسم اش فتاده صد چاک
****
شرمنده شط پر آب، پا در رکاب خجلت !
چون شاهد شقاوت، دیده سراب خجلت !
****
سردار بال بگشود، اندر خیال ی سقا !
بشکست پشت سردار، چون دید حال سقا
****
چشمان چو قفل بر راه، لب ها شیار خونین
سقا نیامد هرگز، مشک اش دریده غمگین !
****
“عطش” بگشته جاری، در کام خشک کودک
“عطش” بمانده ساری، با نام مشک و کودک
****
شرمنده شط و صحرا، شرما چو رود و دریا
شرمیده مشک و سقا، تا زنده است دنیا !؟
******
فرا رسیدن تاسوعا و عاشورای حسینی بر شما خوبان و تمام ارادتمندان حضرت سیدالشهدا تسلیت باد.
******
م، خرمی
نهم محرم الحرام 1444 (تاسوعای حسینی)
17 اسد 1401 خورشیدی
8 اگست 2022
کویته، پاکستان.
(با یک روز تاخیر)



دیدگاهها بسته شده است.