به بهانه 14 اگست(چوده اگست) سالروز استقلال کشور اسلامی پاکستان(2)
نقش هزاره ها در استقلال و حفاظت از پاکستان
پیشینه تاریخی حضور هزاره ها در شبه قاره هند!
نخستین ارتباط هزاره ها با مسلمانان شبه قاره هند به سدة نهم هجری باز می گردد. هزاره های وادی هلمند و اطراف قندهار پس از نبردهای دفاعی چند ساله در برابر سپاه مغولی- تیموری حاکمان هرات، شکست خورده تسلیم شدند. امیرذوالنون ارغون فرمانده این سپاه با همراهی هزاره ها و نیکودری های هرات[1] توانست؛ هزاره ها، تکودری ها(نکودری)، قبچاقها و مغولان ساکن قندهار و وادی هلمند را نیز با خود همراه نموده و در سال884 هجری به سمت وادی سند پیشروی نماید. وی پس از تصرف قلعه های پشنگ(پشین کنونی)، شال(کویته کنونی)، مستان (مستونگ فعلی)، سیوی(سبی کنونی)[2] و… وارد سرزمین سند شده و موفق شد که حکومت «سلسله ارغونیه» سند را در آن دیار بنیانگذاری کند[3]. پس از امیر «ارغون بیگ»، پسرش «حسن بیگ» زمامدار حکومت «ارغونیه سند» گردید. سرانجام پس از فوت حسن بیگ قدرت از خاندان ارغون به «خاندان ترخانی یا تره خانی» انتقال یافت[4]. این دو خاندان در سند خدمات ارزشمندی را در راستای احیای تمدن، ترویج علم و دانش و نیز گسترش مذهب تشیّع انجام دادند. سرانجام هزاره ارغونیه و ترخانیه به مرور دولت و قدرت شانرا، از دست داده و در میان مردم سند به تحلیل رفتند[5].
مهاجران جویای کار!
مهاجرت هزاره های جویای کار به صورت محدود چه به شهرهای داخل و یا به هند بریتانوی، به خصوص در فصل سرما پیوسته ادامه داشت؛ ولی، این مهاجرت ها بیشتر فصلی و موقت بودند، که معمولاً پس از سپری شدن فصل سرما و هنگام فرارسیدن کشت و کار؛ و یا با اندوختن سرمایه اندکی این جماعت به مناطق و زادگاه های شان باز می گشتند. سرانجام بر اثر شرایط بد اقتصادی، خشکسالی های ویرانگر، فشار های سیاسی و نظامی حکومت ها و تجاوز عمال شان، به صورت مرتب و سیستماتیک، از دهه هشتاد قرن نوزده میلادی، مهاجرت هزاره ها به هند بریتانوی، شدت بیشتری به خود گرفت! .
اوجگیری مهاجرت در عصر «عبدالرحمان خان» ستمگر!؟
-
موج اصلی مهاجرت پس از سرکوب قیام هزاره ها برای دفاع از استقلال، حاکمیت ملّی و اشغال هزارستان توسط افغانان در عصر عبدالرحمان خان؛ میان سالهای 1890 تا 1895 میلادی صورت گرفت. به اقرار تاریخ و تأیید تاریخنگاران، تهاجم و نسل کشی های عبدالرحمان خان به هزارستان در دهه های آخر قرن 19 میلادی نابودی بیش از 62% این مردم را به جرم هزاره و شیعه بودن در پی داشت.
پاره های از این پیکر خونین (هزارستان) با وضع اسفباری، بطور سرّی و مخفی آن هم با پای پیاده و از بیراهه با گذر از کوه ها و عبور از بیابان های خشک راه کشور های همسایه را در پیش گرفتند. از هر ده نفر تنها یک نفر از این مهاجرت دردآور و خطرناک، جان سالم بدر برده و به مقصد می رسیدند! بقیه این بیچاره ها، در مسیر بر اثر عوامل همچون: اسارت توسط برده فروشان، کشتار راهزنان، گرسنگی، تشنگی، خستگی، انواع بیماری ها و…جان خود را از دست می دادند[6].
دراین میان، جماعت کثیری از مهاجران به ویژه بی جاشدگان هزارستان جنوبی، راه هند بریتانوی را در پیش گرفتند. که به صرف رسیدن هر نفر از مهاجرین جدید به شهر شالکوت (کویته کنونی) از سوی هم نژدان قدیمی شان استقبال شده و با همکاری آنان جذب نیروی کار در ارتش بریتانیا می شدند. هزاره ها در آغاز به کارهای سخت و طاقت فرسایی همچون: استخراج ذغال سنگ از دل کوه ها و یا در ساختن جاده ها و راه آهن و… اشتغال داشتند . طوریکه کمتر جاده و خط قطاری را در هند شمالی می توان سراغ گرفت که جمعی از گارکران هزاره در ساخت آن شریک و سهیم نبوده باشند. اما، این جماعت محروم و زحمتکش، خیلی زود توجه سران ارتش هند بریتانوی را به خود جلب نموده و به عنوان نیروی رزمی، خدماتی، فنی و… رسماً استخدام و وارد ارتش شدند .
تشکیل ارتش کوچک هزارگی
افغانان یا پتهان ها که در شمال شرق هند سکونت داشتند، از روزگار کهن به شرارت، غارت گری و رهزنی شُهره بودند. چنانکه حتی یکبار هنگام بازگشت سپاه عظیم محمود غزنوی از فتح قنّوج، به خود جرأت دادند که به آن ها حمله نموده و غنایم همراه شان را غارت کنند![7]. در عصر استعمار، نیز سرحدات شمالی هند از سوی این مردم مورد تهدید و تجاوز دایمی قرار داشت، طوریکه ارتش هند بریتانوی، از سرکوب شان عاجز آمده بود! روزی یک افسر انگلیسی جماعتی از کارگران هزاره را، که در ساختن راه آهن مشغول کار بودند، برای مقابله با اشرار افغان، مسلح کرد. هزاره ها هم که از شرارت و بی رحمی افغان ها دل پرخونی داشتند، چنان شجاعانه و با سرعت، مهاجمان را سرکوب کردند که باعث حیرت همگان شدند![8].
همین اظهار شجاعت و فداکاری کم نظیر از جمع کوچکی از هزاره ها، باعث شد که جرقه تشکیل نخستین هنگ از نیروهای رزمی هزاره، در اذهان سران ارتش هند بریتانوی زده شود. این اندیشه خیلی زود با جذب و استخدام نیروهای جوان، زبده و دلاور هزاره در هنگ های مرزی 124 و 126 نیروهای پیاده بلوچستان رنگ واقعیت به خود گرفت. با ورود دسته ها و گروه های جدیدی از مهاجران هزاره و نیز اثبات لیاقت، شایستگی، صداقت و فداکاری از سوی نیروهای رزمی استخدام شده ای پیشین، افسری بریتانیای بنام «کلنل کلاود جاکوب» مسؤلیت یافت که هنگ مستقلی از نیروهای هزاره ایجاد کند. در اواخر سال 1900 یا آغازین روزهای سال 1901 م . هنگ مستقل هزاره بنام «هزاره پیونیر[9] 106» یا «هنگ 106 پیشآهنگ هزاره» پا گرفت[10].
با گسترش نیروهای پیشگام هزاره، و جذب نیروهای تازه نفس و جوان، نیروهای هزاره خیلی زود به 12 گروهان دسته بندی شدند. به دستور لُرد کیچنو فرمانده کل نیرو های بریتانیا در هند و توسط سرگرد جی- دابلیو- جاکوب، لشکر مستقلی بنام «هزاره رجمنت[11]» رسماً در سال 1904 میلادی تشکیل شد[12]، که فرماندهی و سرپرستی آن به افسر جوان و توانمند «کپتان دوست محمد خان هزاره» سپرده شد. کپتان دوست محمد خان که همانند دیگر هزاره ها، وجودش مملو از محبّت اهلبیت(ع) بود برای زیارت امام هشتم(ع) شیعیان عازم مشهد مقدس، و در همانجا داعی حق را لبیک گفته و در جوار امام غریبان، غریبانه به خاک سپرده شد .
پس از وی صوبیدار میجر «علی دوست خان هزاره» که بعد ها به درجه کیپتانی ارتقأ رتبه یافت، به فرماندهی «هزاره رجمنت» منصوب شد و چون مرد مصمم و با اراده ای بود توانست از عهده این مسؤلیت به خوبی برآید[13]. پس از کپتان علی دوست خان صوبه دار میجر «خدایداد خان هزاره» به سرپرستی هزاره رجمنت منصوب شد و آخرین افسری که در این پست، تا زمان انحلال هزاره رجمنت (سال 1934) ایفای وظیفه می نمود، صوبه دار «رحمت الله خان هزاره» بوده است[14].
توطئه حذف ارتش هزارگی!؟
«هنگ هزاره» یا «هزاره رجمنت» تا سال 1933 میلادی، همچنان مستقل، فعال و پویا بوده و به جذب و جلب هزاره های مهاجر می پرداخت. پس از تسلط نادرخان بر افغانستان، وی که از قدرت گیری روز افزون نیرو های هزاره، در ارتش هند بریتانوی وحشت داشت، دست به توطئه ای ماهرانه ای زد که باعث فروپاشی هزاره رجمنت شد. نادرشاه درآغاز با فریفتن کپتان «علی دوست خان هزاره» از وی برای بازگشت به وطن دعوت نمود. کپتان علی دوست، که قربانی صداقت خود و فریب وعده های دروغین نادرخان غدار شده بود، با ترک سرزمین هند و رها نمودن «هزاره رجمنت» عازم کابل گردید. اما، در آنجا فقط یک عنوان تو خالی فرقه مشری(ژنرالی) بدون قدرت و نیرو نصیب اش شد! کپتان علی دوست هزاره خیلی زود متوجه شد، که وی بیشتر بعنوان یک مخالف همواره زیر نظر است، تا یک ژنرال عالی رتبه اردو! دیگر خیلی دیر شده بود نه دست ستیز داشت و نه پای گریز! نادر خان پس از آن، گام دوم توطئه اش را اینگونه برداشت، وی در سال1931 با ارسال نامه برای انگلیسی ها شرح داد که تمام هزاره ها به جز از هزاره ارزگانی از رعایای کشور افغانستان اند و «کپتان علی دوست» نیز زیر آن نامه را با امضا، تأیید نموده بود[15].
بازگشت کپتان علی دوست و نامه شاه افغانستان باعث شد، که ارتش بریتانیا اعتماد خود به هزاره ها را، از دست داده و تصمیم بگیرند که هنگ مستقل هزاره منحل و نیرو هایش در میان دیگر هنگ ها تقسیم شوند. تا از این طریق هم خواست شاه افغان برآورده شود و هم نیروهای غیور و فداکار هزاره را از دست ندهند! بدین صورت توطئه ای شوم نادرخان شاه افغان کاملاً به بار نشست. چون ادامه
حضور هزاره ها، زیر فرمان دیگران برای شان خفت بار و باعث سرافکندگی بود، بسیاری از ایشان برای همیشه ارتش هند را ترک کردند. بدین صورت، توطئه ماهرانه ی نادرخان شاه وقت افغانستان و نیز بحران اقتصادی دهه سی میلادی، بهانه ای شد تا «هزاره رجمنت» در سال 1934رسماً منحل شود[16]. ادامه دارد… .
[1] – مبارک، ابوالفضل، اکبرنامه، ص 311و342؛ اسفزاری، همان ج1، ص190-344- 401؛ تتوی…، تاریخ الفی، ج8، ص5333.
[2] – تتوی و…، تاریخ الفی، ج8، ص 5393 و 5492.
[3] – بکری، سید محمد معصوم، تاریخ سند یا تاریخ معصومی، ص 80-81 – 91- 93- 95 و97 .
[4] – بکری، همان، ص133ببعد.
[5] – یزدانی ، همان ، ص 628 .
[6] – دولت آبادی، بصیراحمد، هزاره ها از قتل عام تا اهیای هویت، ص 10 به نقل از ملا فیض محمد کاتب هزاره .
[7] – جرفادقانی ، ابوشرف ناصح بن ظفر ، ترجمه تاریخ یمینی ، ص 389 – 390 ؛ خوافی ، احمد بن محمد فصیحی ، مُجمل فصیحی ، ج2 ، ص585 ؛ همدانی ، رشید الدین فضل الله ، جامع التواریخ ، ص 170 .
[8] – یزدانی ، همان ، ص 629 .
[9] – Hazara Pioneer .
[10] – پولادی ، حسن ، هزاره ها ، ص 438 .
[11] – Hazara Regiment .
[12] – پولادی ، همان ، ص 446 .
[13] – حاجی سلیمان خان هزاره ، تاریخچه و خاطرات قوم هزاره پاکستان ، ص 7 .
[14] – گویا صوبدار رحمت الله که پس از انحلال هزاره رجمنت ، با خرید معدن ذغال سنگ(کویهله) سرمایه ای اندوخته بود ، دست به خیر داشته و در ساخت مسجد وامامبارگاه کلان (مسجد جامع کویته) نیز سهم مهمی داشته است . حاجی سلیمان ، همان ، ص 8 .
[15] – حاجی سلیمان خان هزاره ، همان ، ص 10 .
[16] – پولادی ، همان ، ص 446 – 447 .