««در امتداد غدیر(7)»»
««قسمت آخر»»
اوج انحراف!؟
در نهایت، پس از مرگ معاویه و انتقال قدرت به فرزندش یزید، بدترین فاجعه در تاریخ اسلام به وقوع پیوست. امویان و طرفداران شان با شهادت فرزند رسولخدا(ص) در صحرای کربلا، «انحراف» برخواسته از سقیفه را به اوج رسانده و این گونه ستمبار و خونین رقم زدند! فاجعه ای که در آن پاره ای تن پیامبر، امام حسین(ع)، سرور جوانان اهل بهشت و 72 تن از یاران و فرزندانش به صورت فجیعی به شهادت رسیدند. اهلبیت(ع) اسیر و همراه با سر های شهیدان بعنوان خارجی[1]، شهر به شهر گردانده شدند و سرانجام به شام منحوس رسیده در خرابه ای جا داده شدند. گویند: این خرابه که نه سقفی داشت و نه چراغی در نزدیکی قصر یزید قرار داشت، تا صدای ناله ها و شیون های شبانه روزی زنان و اطفال اسیر، بیشتر از پیش زمینه خوشی و رضایت قلبی وی را فراهم کند. زیرا، به زعم یزید، «کشتار کربلا» به انتقام از کشتگان بنی امیه در جنگ بدر، بخوبی ثمر داده بود[2]!.
««جریان انحراف در تاریخ اسلام»»
این گونه بود که «سقیفه» ساده و محقر بنی ساعده، جایگاه انحراف بزرگی در تاریخ اسلام گردید. تاریخساز شد، به اوج شهرت رسیده و در فراخنایی تاریخ خونبار اسلام، جاری و ساری گشت. «اسلام نبوی» از اصالت تهی گشت و جای خود را در عرصه سیاست و اجتماع به «اسلام اموی» و دیگر سلسله ها داد. آیین تک پدید اسلام در اصول و اعتقادات، هزاران تکه گردیده و به باورهای رنگارنگ فرعی بدل گشت.
به قول مولانای بلخی:
هرکسی از ظن خود شد یار من*** از درون من نجست اسرار من!؟
فرقه های گوناگون ظهور نمود، گرایش های فراوان کلامی و مذهب های متعدد فقهی پدیدار گشتند. پیروان باورها به جان هم افتادند، هرکسی مُهر «فرقه ناجیه» را تنها مناسب جبین فرقه و دسته خود یافتند. جنگهای خونین مذهبی و فرقه ای سده های متوالی ادامه یافت. هزاران معتقد در مسیر دفاع یا ترویج فرقه و اعتقاد خویش جان باختند! همین تنش های اعتقادی باعث توقف پیشرفت های علمی مسلمانان گردید. سرانجام در جا زدیم، از قافله تمدن باز ماندیم، حتی عقب گرد کردیم، زبون شده خوار گشتیم! جیره خوار اجانب شدیم، همه ای دار و ندار مان را از دست دادیم! متأسفانه همین روند تا روزگار ما، با شدت و ضعف هنوز ادامه دارد!؟
سخن آخر!
سخن آخر اینکه؛ بر اساس نص آیات الهی، تصریح روایات و پندار های عقلی؛ «هدایت انسان» سنت تغیرناپذیر الهی بوده و از آغاز جهان تا انجام آن، همچنان ادامه خواهد داشت. تردیدی نیست که «هدایت» بدون وجود «حجت و هادی» ناممکن و محال است. حجج و هادیانی که در عصر «نخست هدایت» عنوان «پیامبر» را با خود داشتند و پس از وفات آخرین پیام آور وحی، «امام» نامیده شدند. اینک؛ بخواست آفریدگار جهان، در واپسین روزگار پیامبران الهی؛ «عصر دوم هدایت» با استقرار «جریان الهی امامت» بر جایگاه خالی «نبوت و رسالت» از «یوم الغدیر» آغاز گردیده و تا روز بازپسین استمرار خواهد یافت. آغازی که پایان آن، روز رستاخیز خواهد بود. وگرنه، هرگاه زمین یک آن از وجود «حجت» خالی بماند، بر سر ساکنانش فرو خواهد ریخت!.
از دیگر سو؛ برای توقف انحراف و کژ روی ها در جامعه اسلامی، بدون شک بازگشت به «خویشتن اسلامی» خویش تنها راه چاره است. یعنی بازگشت به اسلام اصیل نبوی، بازگشت به فرهنگ غدیر! بعبارت دیگر؛ تلاش برای هماهنگی باورها و اعقادات؛ بحث و بررسی باورها بر اساس عقلانیت و خردورزی؛ مبارزه با تفکر تکفیری و حذف تعصب های ناروایی مذهبی، قومی، سمتی و لسانی! تلاش برای فراگیری دانش ها و بدست آوری فن آوری ها؛ بالا بردن سطح فرهنگ و سواد در جوامع اسلامی؛ کوشش برای اعتماد سازی و همپذیری؛ ترویج خودباوری اسلامی و در یک کلام تلاش برای همدلی، اتحاد و یکرنگی همه جانبه میان مسلمانان و تشکیل «امت واحده» همان «فرهنگ فراموش شده غدیر» است.
در نهایت؛ «فرهنگ غدیر» یعنی فرهنگ سازندگی، پیشرفت، هماهنگی، اتفاق و یگانگی! پس همانگونه که تمام انحرافات، کژروی ها و کج اندیشی ها از انکار و نادیده انگاری جریان عظیم «غدیر» برخواست؛ بدون تردید، تمام اصلاح، سلامت، پیشرفت و اتحاد امت اسلامی، در بازگشت به فرهنگ برپار و غنی «غدیر» خواهد بود! بویژه ضرورت «اتحاد» میان مسلمانان در جهان کنونی از اهمیت بسیار برخوردار است. زیرا، جامعه اسلامی جز از مسیر اتحاد و همدلی، راهی دیگری برای رهایی از یوغ اسارت پیدا و پنهان اجانب ندارند. اسارتی که سده های متوالی ادامه داشته و هنوز به گونه ای ناپیدا در بسیاری از کشور های اسلامی استمرار دارد. در اخیر این نوشتار را با گفتار اقتباسی از فرموده ای یکی از دانشمندان بزرگ جهان تشیّع، به پایان می برم که فرمود:
« هرکلامی که از تفرقه میان مسلمانان دم زند، شک نکنید که سخن شیطان است!؟»
««پایان»»
مصطفی خرّمی
17/ 7 / 94
[1]– همزمان با شهادت امام حسین(ع) و یارانش و اسارت اهلبیت رسولخدا(ص)، دستگاه ستمکار بنی امیه برعلیه امام حسین(ع) و شهیدان کربلا و بازماندگان شان، تبلیغات گسترده ای به راه انداخته بودند. به گونه ای در بسیاری از شهرها واقعاً مردم فکر میکردند، جماعت طاغی و یاغی بر امیرالمؤمنین یزید خروج کرده اند و خودشان کشته و اهل و عیال شان اسیر گردیده است. تبلیغات به قدری مؤثر بود که بسیاری از مردم فکر نمیکردند که این خارجیان همانا اهلبیت پیامبر شان است!؟ .
[2] – یزید پس از دیدن سر های شهدای بنی هاشم، به یاد کشتگان اموی در جنگ بدر شعری میخواند که بخشی از آن از کفر صریح وی حکایت دارد. وی میگوید: … لعبت هاشم بالملک فلا** خبر جاء و لا وحی نزل!؟ طبری، همان، ج 10، ص 60 .