««عطش !؟»»
ای شب تیره بیا باز مشو تا دم صبح
کودک تشنه ای ما غرق به خواب است امشب
***
طفل گهواره نشین، خواب بیبیند ،آبی
آب در خواب کجا؟ بلکه سراب است امشب
***
مشک بر تیرک خیمه ز «عطش» سوخته است
یا که از شرم خجل، بی تب و تاب است امشب
***
کودکان خفته به امید که فردا شاید ؟؟!
وعده ای مشکی پر از آب، ز«باب» است امشب
***
لب خشکیده به شور است ز بی مهری مشک
یا که شوریده، به آب و به «سراب» است امشب
***
«رود» شرمیده و شرما به فرار از طفلان
یا که سرمست ز شرب و ز شراب است امشب
***
باد در بادیه «هوهو» نکند بگریزد !؟
زین سبب در گذر و پا به رکاب است امشب
***
سر سردار به زیر است ز بی آبی قوم ؟!
خجل از «اصغر» و از چشم «رباب» است امشب
***
مادران سینه ای خشکیده، نباشد شیری
اشک در دیده ای پرغم، دُری ناب است امشب
***
تن گهواره به «جوش» است ز سوز طفل اش
ز«عطش» طفل همی در تب و تاب است امشب
***
خواب از دیده ای سقا بگریزد امشب
دلش از غصه و از شرم، «کباب» است امشب
***
به مناسبت هفتم محرم الحرام «روز بسته شدن آب بر خیام اهلبیت(ع)» و به یاد لبان ترک خورده از تشنگی در صحرایی کربلایی سال 61 هجری، سروده شد. در کنار دوستان مهاجر هموطن، هیأت محبان امام حسین(ع)؛ اصفهان، خمینی شهر.
مصطفی خرّمی
29 / 7 / 94