دشنام، ناسزا و فحش دادن در اسلام حرام و گناه است. اینکه نام کسی را به زشتی ببرند و عیب کسی را برشمارند و با عناوین و القاب زشت و بد به کسی ناسزا بگویند، در آیات قرآن و روایات اسلامی، همه اشکال آن حرام و گناه دانسته شده است.
در فرهنگ عربی و قرآنی، فحش و دشنام با واژگانی چون «سب»، «راعنا»، «تهجرون» و «عتل» بیان و از آن نهی شده است. خداوند به صراحت در آیه 11 سوره حجرات، دشنام و القاب زشت دادن به مومنان را موجب قرار گرفتن در زمره ستمگران دانسته و از آن نهی کرده است. در مطلب پیش رو دیدگاه قرآن و اهل بیت در خصوص دشنام و لعن و تفاوت این دو بررسی شده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به قلم: کریم خلیل زاده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مفهومشناسی فحش
واژه فحش دلالت بر قباحت و زشتی در چیزی دارد. وقتی عرب میگوید: فحش الشئی یعنی قباحت و زشتی آن آشکار شد. برخی فحش را مترادف قباحت دانستهاند که البته تفاوتی میان آن دو است که کاربرد فحش را در موارد خاص توجیه میکند. برخی نیز فحش را به عملی اطلاق کردهاند که از حد و مرز خود تجاوز کرده باشد. پس به شکلی فحش، همان ظلم و تجاوز است.
با توجه به اینکه خداوند در آیه 45 سوره عنکبوت فحشا را در کنار منکر یاد کرده، میتوان به دست آورد که فحشا غیر از منکر است. به این معنا که هر کار زشتی را فحشا نمیگویند. در واقع نسبت میان فحش و منکر، عموم و خصوص مطلق است؛ زیرا هر فحشی منکر است ولی هر منکری فحش نیست، بلکه تنها نوعی از منکرات و زشتیهاست که از مصادیق فحش است.
فحش در اصطلاح علم اخلاق و فرهنگ قرآن، هر آن چیزی است که طبع سلیم از آن بیزار است و عقل سلیم آن را نقصان میداند: ما ینفر عنه الطبع السلیم، ویستنقصه العقل المستقیم؛ راغب اصفهانی فحش را چیزی میداند که قباحت آن عظیم است، حال قول باشد یا فعل: الفحش، و الفحشا، والفاحشه؛ ما عظم قبحه، من الافعال و الاقول (مفردات الفاظ قرآن کریم، ذیل واژه فحش)
پس فحش به قول و فعل قبیح و زشت اطلاق میشود در حالی که بذاء در زبان به معنای بدزبانی کردن است.
فحش و دشنام به دشمن
برخی بر این باورند که فحش و دشنام نسبت به مومنان جایز نیست و گناه شمرده شده و خداوند وعده عذاب به دشنامدهنده را داده است؛ اما دشنام نسبت به دشمنان جایز است و بلکه حتی سیره و سنت معصومان(ع) دشنام و فحش به دشمنان است.
اما خداوند به صراحت در آیه 108 سوره انعام سب و دشنام به دشمنان را جایز ندانسته و فرموده است: ولا تسبوا الذین یدعون من دونالله؛ و کسانی که غیرخدا را میخوانند، دشنام مدهید.
امام صادق(ع) در تعلیل و تبیین علل و چرایی نهی خداوند از دشنام به دشمنان فرموده است: از دشنام به دشمنان خدا بپرهیزید، زیرا آنان به خداوند دشنام خواهند داد. (تفسیر نورالثقلین، ج1، ص 757، ح 238)
خداوند همچنین در همین آیه، دشنام نسبت به مقدسات دشمنان و حتی بتان را نهی کرده است. امام صادق(ع) در تعلیل این نهی فرموده است، از آنجا که مومنان به معبودان مشرکان دشنام میدادند و به دنبال آن مشرکان به معبود مومنان دشنام میدادند، خداوند مومنان را از این کار نهی کرد. (همان، ح 239)
در روایتی از امام صادق(ع) در تفسیر آیه آمده است: مراد از «سبالله»، سب ولی خدا است. (تفسیر نورالثقلین، ج1، ص 757، ح 237) پس مومنان برای اینکه پیامبر(ص) و دیگر اولیای معصوم الهی(ع) مورد سب و دشنام قرار نگیرند، باید از دشنام به دشمنان و مقدسات آنان اجتناب کنند.
در حقیقت، با آنکه کافران و مشرکان، شایسته احترام نیستند، ولی نباید کاری کرد که موجبات مقابله به مثل آنان را فراهم کرد و دشمنان به مقدسات حقانی مومنان و مسلمانان اهانت کنند. اصولا انسان وقتی با شخص بیخرد و جاهلی مواجه میشود، باید از وی دوری گزیند و زمینه برای برخوردهای ناروا و اهانتآمیز را فراهم نیاورد. از این رو خداوند میفرماید: و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سالما؛ و هنگامی که بیخردان و سفیهان آنان را مخاطب قرار میدهند، میگویند سلام و با بیاعتنایی و بزرگواری از کنار آنان میگذرند. (فرقان، آیه 63) همچنین آنان وقتی با کاری بیهوده و لغو مواجه میشوند که بیخردان انجام میدهند با کرامت از کنار آن عبور میکنند. خداوند میفرماید: و اذا مروا باللغو مروا کراما. (فرقان، آیه 72)
به هر حال از آیه 108 سوره انعام به دست میآید که مومن و مسلمان باید از دشنام و فحش به دیگران چه دوست و چه دشمن اجتناب کند. همچنین از آیه 11 سوره حجرات به دست میآید که نباید برای دیگران القاب زشت و فسقآمیز بسازد و آنان را بدان یاد کرده و مخاطب قرار دهد. این وظیفه در برابر مسلمان هرچند منافق و فاسق لازم است و در برابر کافران نیز به اسبابی که بیان شده لازم است مراعات شود و به آنان دشنام و فحش داده نشود و به القاب زشت یاد نشوند.
اما اگر دشمنان و بیخردان دشنامی دادند باید با برخوردی شایسته زمینهای فراهم کرد که آنان متنبه و آگاه شوند و زمینه برخوردهای تندتر فراهم نشود. (مجمعالبیان، ج 8-7، ص 233)
دشنامدهندگان چه کسانیاند؟
در قرآن دشنامدهندگان معرفی میشوند. با استفاده از این آیات میتوان دریافت که چه کسانی اهل دشنام و فحش هستند. مهمترین کسانی که اهل دشنام و فحش هستند عبارتند از:
1- بیخردان و سفیهان: و اذا خاطبهم الجاهلون (فرقان، آیه 63) باید یادآور شد که مراد از جاهل در آیه جهل در برابر عقل است نه علم؛ پس مراد بیخرد و سفیه است؛
2- نادانان و بیدانشها: فیسبوا الله عدوا بغیر علم. (انعام، آیه 108)؛
3- دشمنان پیامبر (قلم، آیات 4 و 13)؛
4- کافران (بقره، آیه 104و نساء آیه64)؛
5- مترفان و بدمستان از ثروت (مؤمنون، آیات 66 و 67)؛
6- مشرکان (انعام، آیه 108)؛
7- یهودیان (نساء، آیه64)
از این آیات به دست میآید که انسانهای نادرست و نابکار اهل دشنام و فحش دادن هستند و اهل اسلام و ایمان هرگز چنین رفتاری ندارند.
امیرالمؤمنین علی(ع) نیز میفرماید: سنه اللئام قبح الکلام؛ سنت و منش انسانهای پست بدگویی و بدزبانی است. (غررالحکم، ص223)
ممنوعیت ارتباط و معاشرت با دشنامدهندگان
خداوند نه تنها فحش و دشنام را ناروا و غیرجایز شمرده و نسبت به مؤمنان گناه و حرام دانسته است، بلکه از پیامبر(ص) خواسته تا از اهل دشنام و فحش، اجتناب کرده و دوری کند.
بنابراین هرگونه معاشرت با چنین افرادی ممنوع است و باید از آنان اجتناب شود. خداوند در قرآن پیروی و اطاعت از این دسته افراد را نادرست دانسته و فرموده است: ولا تطع… هماز مشاء بنمیم… عتل بعد ذلک زنیم؛ اطاعت مکن… کسی را که بسیار عیبجویی و به سخنچینی آمد و شد میکند،… علاوه بر اینها کینهتوز و پرخور و خشن و بدنام است! (قلم، آیات 10 و 11 و 13)
امیرمؤمنان امام علی(ع) میفرماید: من سمع بفاحشه فابداها کان کمن أتاها؛ آنکه سخن یا عمل زشتی بشنود و بازگویش کند مانند کسی است که آن را گفته یا انجام داده. (شرح نهجالبلاغه، ابنابی الحدید ج20، ص273، ح160)
کیفر و مجازات فحش و دشنام
دشنام و فحش دارای ابعاد کیفری است. از نظر قرآن و اسلام برخی از اقسام فحش و دشنام مانند قذف دارای مجازات دنیوی شلاق و مانند آن است و برخی دیگر هر چند از مجازات دنیوی معاف است، ولی مجازات اخروی گناه برایش نوشته میشود.
خداوند در آیه 104 سوره بقره گرفتاری دشنامدهندگان به عذاب دردناک آخرتی را وعده میدهد که چنین وعدهای به معنای آن است که چنین رفتاری به عنوان گناه کبیره است. چنانکه در آیات 64 و 67 سوره مؤمنون میفرماید که ناسزاگویی و دشنام نسبت به خدا و آیات الهی و پیامبر(ص) موجب عذاب اخروی میشود.
از نظر قرآن، فحش و دشنام، زمینهساز ابتلا به عذاب خفتبار الهی است. (قلم، آیات 13 و 16) پیامبر(ص) نیز میفرماید: خداوند بهشت را بر هر فحاش بیآبرو و کمشرمی که باکی از آنچه گوید و آنچه به او گویند ندارد حرام کرده است، زیرا اگر درباره او کنجکاوی و بازرسی کنی یا از زنا است یا شیطان در نطفه او با پدرش شریک شده است… (بحارالانوار، ج60، ص207) و در جایی دیگر میفرماید: الجنه حرام علی کل فاحش ان یدخلها؛ ورود در بهشت بر فحاش حرام است. (مجموعه ورام، ج1، ص110)
آن حضرت(ص) همچنین میفرماید: یا عائشه ان الفحش لو کان ممثلا لکان مثال سوء؛ ای عایشه اگر فحش به صورت انسانی متمثل میشد حتماً بد انسانی بود. (الکافی، ج2، ص326)
امام معصوم(ع) میفرماید: من فحش علی أخیه المسلم نزع الله منه برکه رزقه و وکله الی نفسه و افسد علیه معیشته؛ کسی که به برادر دینیاش فحش دهد خداوند برکت را از روزی او برمیدارد و او را به حال خود رها میکند و زندگانی را بر او تنگ میگیرد. (الکافی، ج2، ص326)
پیامبر خدا(ص) میفرمایند: چهار نفرند که عذاب آنها سبب زیاد شدن عذاب دوزخیان میشود… و یکی از آنها مردی است که با فحش (بدزبانی) دنبال لذتجویی است که پیوسته چرک از دهان او در جهنم روان و سبب زیاد شدن عذاب دوزخیان میشود. (مستدرک الوسائل، ج12، ص82)
امیرمؤمنان علی(ع)- خطاب به قنبر- که میخواست به کسی که به او ناسزا گفته بود، ناسزا گوید- میفرماید: آرام باش قنبر! دشنامگوی خود را خوار و سرشکسته بگذار تا خدای رحمان را خشنود و شیطان را ناخشنود کرده و دشمنت را کیفر داده باشی. قسم به خدایی که دانه را شکافت و خلایق را بیافرید، مؤمن پروردگار خود را با چیزی همانند بردباری خشنود نکرد و شیطان را با حربهای چون خاموشی به خشم نیاورد و احمق را چیزی مانند سکوت در مقابل او کیفر نداد. (أمالی شیخ مفید، ص118، ح2)
اجتناب عملی معصوم(ع) از فحش و دشنام
با توجه به آنچه بیان شد به خوبی روشن میشود که سنت و سیره معصوم(ع) اجتناب از هرگونه دشنام و فحش و ناسزا است؛ زیرا آنان بر «خلق عظیم» هستند و با مردم با احسان و کرامت رفتار مینمودند و برخلاف آموزههای وحیانی عمل نمیکردند، بلکه همواره تلاش داشتند تجسم قرآن باشند.
خداوند متعال در قرآن مجید واکنش نسبت به دشنام دهندگان را بیان کرده و به طور طبیعی معصوم(ع) که در اخلاق به مکارم اخلاقی عمل میکند، هرگز به اصل عدالت یعنی مقابله به مثل عمل نمیکند و در برابر دشنام دهنده، دشنام نمیدهد. وقتی خداوند میفرماید: «و عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالو سلاما؛بندگان خالص خداوند کسانی هستند که در روی زمین به نرمی و راهوار راه میروند و زمانی که مخاطب انسانهای سفیه قرار میگیرند به سلامت از کنار آنها در میگذرند (سوره فرقان: 63) به طریق اولی نخستین کسانی که به این اصل عمل میکنند، خود معصومان(ع) هستند.
در روایات از سنت و سیره اهلبیت(ع) موارد بسیاری نقل شده که ایشان در برابر دشنام و فحش دیگران سکوت کرده و با کرامت عبور کردند و حتی فراتر از آن در مقام مکارم اخلاقی به دشنام دهنده توجه ویژه کردهاند تا متنبه و آگاه شود.
آنان به شرح صدر و آستانه تحمل بالا که از مقام حلم و بردباری آنان است، با دشمنان تعامل میکردند. در روایات است. مردی از اهل شام وارد شهر مدینه شد. به خاطر تبلیغات سوء معاویه و دیگر دشمنان اهل بیت، آن مرد کینهای عمیق از امامعلی(ع) و فرزندانش در دل داشت.
یک روز که امامحسن(ع) را سوار بر مرکب دید، زبان به ناسزا گشود و با صدای بلند به لعن و نفرین آن حضرت پرداخت؛ اما امام در برابر این یاوهگوییها سکوت کرد. وقتی مرد شامی به سخنان زشت و ناپسندش پایان داد، امامحسن نزد او رفت و لبخند زنان سلام کرد و مهربانانه فرمود: «جناب آقا! به گمانم (در این شهر) غریبی و گویا سوءتفاهمی پیش آمده است. اگر بخواهی راضیات کنیم، چنین میکنیم و اگر چیزی بخواهی به تو میدهیم و اگر راهنمایی بخواهی راهنماییات میکنیم و اگر در بردن بار یاری بجویی، بارت را میبریم و اگر گرسنه باشی سیرت میکنیم و اگر بیلباس باشی لباست میدهیم و اگر نیازمند باشی بینیازت میسازیم و اگر فراری باشی پناهت میدهیم و اگر حاجتی داشته باشی آن را برآورده میکنیم.
حالا خوب است اسباب و وسائلت را برداری و نزد ما بیایی و تا هنگام رفتنت (از مدینه) مهمان ما باشی که این برای تو بهتر است؛ زیرا ما خانهای بزرگ و آبرو و احترامی زیاد و مالی فراوان داریم (و به خوبی میتوانیم از تو پذیرائی کنیم)»
مرد شامی از شنیدن این سخنان محبتآمیز و جوانمردانه دگرگون شد و از برخورد نادرستش پشیمان گشت و در حالی که از ندامت میگریست گفت: «گواهی میدهم که تو جانشین خدا در زمینی. خدا بهتر میدانست که رسالت خویش را به عهده چه کسی قرار دهد. تو و پدرت علی منفورترین مردم نزد من بودید و اکنون محبوبترین مردم نزد من هستید.» آنگاه دعوت امام را پذیرفت و تا وقت رفتنش مهمان آن حضرت بود. (بحارالانوار، ج 43، ص 344)
امام با آنان به سوی خانه آن ناسزاگو رفت، و در راه این آیه را که اوصاف عالی برخی از مومنان را شرح میدهد قرائت میفرمود: «والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین؛ و فرو خورندگان خشم و درگذرندگان از مردم و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد.
امامحسین(ع) و لعن دشمنان
مکرمتهای اخلاقی فراتر از عدالتی است که بر اصل مقابله به مثل تاکید دارد و همچنین فراتر از احسانی است که بر عفو و گذشت فقط تاکید دارد؛ زیرا کسی که در مقام مکارم اخلاقی است، نه تنها از مقابله به مثل پرهیز میکند، بلکه با عفو گذشت، خطا و گناه دیگری را نادیده گرفته و با صفح جمیل آن صفحه را ورق میزند که گویی نیست و یک ورقه نانوشته و سپید از شخص را در ذهن و قلب خویش مجسم میکند و بر اساس این صفحه سپید با او تعامل کرده و خیرات و مبراتی انجام میدهد. و امامحسین(ع) مجسمه مکارم اخلاقی است.
آن حضرت در کربلا با همه فشارها و اهانتها، نشان داد تا چه اندازه از مقام حلم و صبر برخوردار است. واکنشهای ایشان هیجانی و برخاسته از عواطف زودگذر و احساسی نبود، بلکه بر اساس منطق دعوت و هدایت انجام میگرفت.
تعابیری که آن حضرت(ع) در حق دشمنان دارد، از جمله میفرماید: الا ان الدعی و ابن الدعی (ای زنازاده فرزند زنازاده) در چارچوب احکام اسلامی و بر اساس مکارم اخلاقی است که پیامبر(ص) بدان مبعوث شده است. آن حضرت(ع) به عنوان نفس پیامبر(ص) با دشمنان چنان رفتار کرد تا تعلیم و تزکیه عمومی و فراگیر که ماموریت آنان است انجام گیرد و حجت بر دوست و دشمن تمام شود.
اگر از کسانی با عنوان ابن مرجانه یاد میشود، از باب دشنام و فحش و توهین نیست، بلکه از باب تشهیری است که در احکام اسلامی مطرح است. در فرهنگ اسلامی، پس از اثبات جرم یک شخص، برای جلوگیری از سوءاستفادههای احتمالی شخص مجرم، مسئله تشهیر مطرح میشود.
مجازات تشهیر از جمله مجازاتهای پذیرفته شده در نظام کیفری اسلام است که به معنای معرفی مجرم به افراد جامعه و اعلان جرم او به همگان است. اعمال این مجازات در گذشته از طریق جار زدن جرم محکوم علیه، آویختن زنگولهای بر گردن متهم و گرداندن او در اماکن عمومی و مانند آنها انجام میگرفت. در عصر کنونی نیز تشهیر از طریق انتشار اسامی مجرمان و پخش تصاویر آنها در رسانههای گروهی امکانپذیر است؛ هر چندکه برخی از شیوههای سنتی آن نیز اجرا میشود و هنوز گرداندن برخی از مجرمان همچون اراذل و اوباش در کوی و برزن برای تشهیر انجام میشود. تشهیر موجب میشود تا کسانی که مرتکب برخی از جرمها چون سوء استفاده جنسی یا مالی و فریب مردم شدهاند، نتوانند دوباره از سادگی مردم استفاده کرده و به جرم و جنایت خویش ادامه دهند و مردم را سرکیسه کنند.
فرق فحش و لعن و نفرین
نکته دیگر آنکه آن حضرت(ع) به برخی لعن فرستاد و نفرین کرد. نفرین به معنای دعای بد، ضد آفرین است. نفرین بیانگر نفرت و بیزاری شدید انسان از شخص یا چیزی است و از آنجا که توانایی دفع آن را ندارد، به دعا متوسل میشود تا ضمن اعلان بیزاری، از کمک الهی برای از میان بردن و یا رهایی یا دوری از آن بهرهمند شود. نفرین در شرایطی انجام میشود که انسان به عجز و ناتوانی خود پی برده و از خداوند ربالعالمین یاری میجوید تا از شر آن در امان ماند.
البته «لعن» به معنای راندن و دور کردن از روی خشم و غضب نیز گاه در همین معنا به کار میرود؛ چرا که لعن انسان به معنای دعا و نفرین بر ضد دیگری است؛ هر چند که این واژه و اصطلاح وقتی در خصوص خداوند به کار میرود معنایی دیگر دارد؛ چرا که لعن خداوند در دنیا به معنای قطع رحمت الهی و عدم توفیقیابی شخص و در آخرت به معنای کیفر و مجازات است (مفردات ص 741).
لعن در لغت به معنای خوار کردن، راندن و دور کردن از روی خشم و غضب و در علم اخلاق، به معنای طلب و درخواست دور شدن شخص از رحمت خداوند است. وقتی انسان، شخصی را لعن میکند، میخواهد که او از درگاه لطف و رحمت خداوند دور شود وملعون به کسی گفته میشود که از رحمت خداوند به دور است؛ البته لعن از سوی خداوند به این معنا است که کسی را از درگاه رحمت خویش دور سازد که در آخرت به صورت عقوبت و کیفر نمایان میشود (علامه مجلسی بحارالانوار ج 70 ص 319)
اما نفرین به معنای درخواست هرگونه بدی و شر از خداوند برای دیگران است؛ حال چه درخواست دوری از رحمت و چه امر ناخوشایند دیگری باشد؛ بدین سبب میتوان نفرین را دارای معنایی وسیعتر از لعن دانست؛ یعنی هر لعنی، نفرین است؛ ولی هر نفرینی، لعن نیست.
در آیات قرآن واژههای چندی برای لعن و نفرین مورد استفاده قرار گرفته که از آن جمله میتوان به قتل، قاتل، تبت، تعسا، ویل، بعدا، اطمس، اشدد و مانند آن اشاره کرد. از نظر آموزههای قرآنی لعن انسان در حق دیگری و نفرین وی در مواردی جایز دانسته شده است.
در قرآن بیش از 33 مورد را میتوان یافت که به عنوان علل و عوامل استحقاق لعن و نفرین معرفی شده و خداوند به سبب همین علل و عوامل، آنان رانفرین کرده است. استکبار و توطئه غرورآمیز علیه قرآن و آموزههای وحیانی یکی از علل و عواملی است که خداوند، دارنده این صفت را مستحق لعن و نفرین دانسته است. خداوند در آیات 18 تا 25 مدثر ضمن بیان این عامل، شخص را مستحق مرده باد دانسته و با واژه قتل از او یاد کرده است: فقتل کیف قدر: مرگ بر او باد! چگونه برای مبارزه با حق، مطلب را آماده کرد؟ یا میفرماید: قتل الخراصون (ذاریات، آیه 10)، همچنین در قرآن آمده است: قتل اصحاب الاخدود (بروج، آیه 4)، یا فرموده است: قتل الانسان ما اکفره (عبس، آیه 17).
نفرین نسبت به کسانی انجام میگیرد که برخلاف ارزشها، هنجارها و بارهای راستین عقلانی، عقلایی و وحیانی عمل میکنند و به هنجارشکنی دست میزنند.
خداوند نیز در آیات قرآن افراد و یا گروههایی را لعن میکند و مثلاً میفرماید: قتل الخراصون؛ مرگ بر گمانهزنان (ذاریات، آیه 10)؛ یا میفرماید: تبت یدا ابیلهب وتب؛ دستان ابی لهب بریده باد و مرگ بر او باد. (مسد، آیه 1) و در جایی دیگر میفرماید: لعن الذین کفرو من بنی اسرائیل علی لسان داود و عیسی ابن مریم ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون؛ کافران بنی اسرائیل، بر زبان داوود و عیسی بن مریم، لعن (و نفرین) شدند! این به خاطر آن بود که گناه کردند و تجاوز مینمودند. (مائده، آیه 78) و نیز میفرماید: انالله لعن الکافرین و اعد لهم سعیرا؛ خداوند کافران را لعن کرده (و از رحمت خود دور داشته) و برای آنان آتشسوزانندهای آماده نموده است، (احزاب، آیه 64)
همچنین خداوند میفرماید: انالذین یکتمون ما انزلنا من البینات والهدی من بعد ما بیناه للناس فیالکتاب اولائک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون؛ کسانی که دلایل روشن و وسیله هدایتی را که نازل کردهایم، بعد از آنکه در کتاب برای مردم بیان نمودیم، کتمان کنند، خدا آنها را لعنت میکند و همه لعن کنندگان نیز، آنها را لعن میکنند (بقره، آیه 159)
اصولاً از نظر قرآن، لعن امری جایز و روا است و گاه لازم و ضروری است که لعن و نفرین انجام گیرد. ابتهال برای لعن و نفرین در راستای نابودی فرد یا افرادی انجام میگرفت (آل عمران، آیه 61) و به عنوان یک فرهنگ اسلامی هنوز نیز مطرح است. مرده باد و زنده باد در فرهنگ اسلامی یک اصل قرآنی است.
عوامل نفرین
از علل و عوامل و موجبات نفرین از نظر آموزههای قرآنی میتوان به سه حوزه اصلی اعتقادی، عمل فردی و عمل اجتماعی اشاره کرد:
1. عوامل لعن و نفرین در حوزه اعتقادی: از جمله زمینههای نفرین در حوزه اعتقادی میتوان به اموری چون کفرورزی (ابراهیم، آیه 2؛ مریم، آیه 37؛ مؤمنون، آیه 24؛ محمد، آیه 8؛ عبس، آیه 71)، شرکورزی و توصیف خداوند به شریک داشتن (انبیاء، آیات 81 و 12 و 76؛ فصلت، آیه 6)، تکذیب پیامبران (مؤمنون، آیات 32 و 62)؛ قمر، آیات 9 و 10؛ منافقون آیات 1 و 2)، تکذیب معارف الهی (مؤمنون، آیات 13 تا 93)، تکذیب قیامت (طور، آیه 11؛ قیامت، آیات 23، تا 53؛ مرسلات، آیه 51)، افتراء به خدا (مائده، آیه 46؛ توبه، آیه 30)، افتراء به قرآن (مدثر، آیات 11 تا 52) و تحریف حقایق دین (بقره، آیه 97؛ ابراهیم، آیات 2 و 3) اشاره کرد.
2. موجبات لعن در حوزه عمل فردی: در «حوزه عمل و رفتارهای فردی» میتوان به اموری چون ریاکاری و خودنمایی در عبادات از جمله نماز (ماعون، آیات 4 و 6)، تکبر (قیامت، آیات 33 تا 53)، دین فروشی عالمان دینی (بقره، آیه 97)، ترک نماز (قیامت، آیات 13 تا 53؛ ماعون، آیات 4 و 5)، قساوت قلب و غفلت از خدا (زمر، آیات 22)، غفلت از نماز (ماعون، آیات 4 و 5)، کراهت از حق و حقایق نازل شده (محمد، آیات 8 و 9)، ناخشنودی از وحی (همان)، کفران نعمتهای الهی (عبس، آیات 71 تا 23)، دنیاطلبی (بقره، آیات 97 و ابراهیم، آیات 2 و 3) به عنوان موجبات نفرین خدا و مردم به این دسته از افراد اشاره کرد.
3. موجبات لعن در حوزه عمل اجتماعی: از عوامل نفرین در حوزه عمل اجتماعی میتوان به اموری چون استکبار ورزی (مدثر، آیات 52 تا 81)، بازداشتن مردم از راه خدا و حرکت در مسیر حق و حقیقت (ابراهیم، آیات 2 و 3)، تحریف حقایق قرآن برای گمراهی مردم (همان و بقره، آیه 97)، توطئه علیه دین و طراحی مقابله با رهبران دینی (مدثر 11 تا 20)، شکنجه و عذاب مؤمنان (بروج 4 و 8)، عیبجویی از دیگران (همزه 1) اغوای مردم (یونس، آیه 88؛ نوح، آیات 62 و 72)، گناه و فسق (مائده، آیات 21 تا 25؛ دخان، آیه 22؛ جاثیه، آیه 7؛ عبس، آیات 71 و 32)، لواط و همجنسبازی (عنکبوت، آیات 28 تا 30)، منع زکات و حقوق مالی دیگر (ماعون، آیات 4 و 7)، کمفروشی و خیانت در معامله (مطففین، آیات 1 و 2)، فسادانگیزی در زمین (عنکبوت، آیه 30)، ظلم و ستم در حق خود و دیگران (مؤمنون، آیه 14؛ زخرف، آیه 57) و مانند آن اشاره کرد.با توجه به آنچه بیان شد در مییابیم که لعن کردن امری جایز بوده و مورد تأیید قرآن و اهل بیت(ع) است و این مقوله غیر از فحش و ناسزا دادن است.