واکاوی دیدگاه اهل سنت درباره قیام حسینی:
در موضوع قیام حسینی غالب اهل سنت جزء موافقان و تأیید کنندگان قیام حسینی هستند.این نگرش و دیدگاه در آثار و تألیفات مصلحان و متفکران و نواندیشان اثرگذار اهل سنت چون: سید قطب، ابوالحسن ندوی، محمد غزالی و مودودی و نویسندگانی چون طه حسین، عبدالله علایلی، محمود العقاد و جز اینها به روشنی و برجستگی هر چه تمامتر دیده میشود.
در بخش نخست و بخش دوم این مقاله گفته شد که درباره انگیزه و هدف انقلاب کربلا و مسائل آن، نظرات و دیدگاههای فراوانی از سوی دانشمندان اهل سنت طرح شده است اما آنچه بین اهل سنت در مواجهه با واقعه عاشورا مطرح و مشهور است، داشتن دو نوع تفکر و دیدگاه تحت عناوین: موافقان قیام؛ و میانهروها یا موافقان محتاط است. در این سلسله مقالات سعی شده است تا آراء و اندیشههای گروه اول و برخی عبارات و جملات ایشان بیان گردد تا با تحلیل آنها بتوان به این نتیجه که عاشورا و قیام حسینی میتواند به عنوان عاملی در جهت رسیدن به وحدت و تقریب شیعه و اهل سنت منجر شود، دست یافت. در دو قسمت اول با معنا و مفهوم اهل سنت و جماعت آشنا شدیم و در ادامه به نظر برخی موافقان قیام و همچنین نواندیشی و نوگرایی میان معاصران اهل سنت پرداختیم. در قسمت سوم به نواندیشی و نوگرایی در میان اهل سنت پرداختیم و دانستیم که تقریبا اکثر نویسندگان اهل سنت معاصر بر کشته شدن مظلومانه امام حسین (ع) و گناهکار بودن یزید اتفاق نظر دارند و قیام امام حسین (ع) را، انقلاب راستین ارزشی و دینی در برابر دستگاه طاغوتی دانستهاند. این دیدگاه دائما در حال رشد و گسترش است و نویسندگان زیادی از اهل سنت طرفدار آن هستند که با نظرات برخی از این نویسندگان آشنا شدیم.
در این بخش به برخی دیگر از مهمترین نظرات این نویسندگان میپردازیم:
شیخ محمد عبده (۱۲۶۶- ۱۳۲۳ ق)
او که از دانشمندان و مصلحان و رهبران دینی اصلاحطلب بزرگ اهل سنت مصر و از یاوران راستین سید جمالالدین اسدآبادی در مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی و از منادیان بازگشت به قرآن است، حکومت یزید را قبل از واقعه کربلا، نامشروع میداند و بر این باور است که یزید نه تنها خلیفه مسلمانان نبوده، بلکه قیام بر ضد وی، تکلیف دینی مسلمانان بوده است. (ناصری، ۱۳۸۶ ش، ص ۳۲۳) بدین ترتیب وی یاری حکومت عدل و دین در برابر حکومت ظلم و جور را بر مسلمین واجب و قیام امام (ع) را از باب خروج بر رهبر ظالم و طاغی بر میشمارد و میگوید: زمانی که در دنیا حکومتی ستمگر وجود دارد، در مقابل آن عادلی با هدف اقامه شرع و حدود الهی پدید میآید. حکومت ستمگر قصد دارد حکومت عدل را به تعطیلی بکشاند، بنابراین بر هر مسلمانی کمک و مساعدت حکومت عدل واجب است و در همین راستا، امام حسین (ع) در برابر حکومت یزید -که خدا او را خوار کند- ایستاد. (رشید رضا، ۱۴۱۴ ق، ج ۱۲، صص ۱۸۳ و ۱۸۵)
از نظر عقاد، امام حسین (ع) و یزید از دو فامیل بودند: امام حسین (ع) واجد جمیع فضائل هاشمی بود و یزید واجد صفات مادی و زشت امویها بود. بنابراین قیام امام در مقابل یزید، بیش از آنکه هرگونه تفسیر و توجیه دیگری داشته باشد، نمادی کامل از دو سیستم و حکومت را نشان میدهد. در یک طرف امام حسین (ع) مظهر امامت و رهبری مشروع مذهبی، در طرف دیگر، یزید سمبل یک نظام غیر مذهبی بود و دولت یزید در ابتدای کار، بنا را بر سب علی و آلعلی (ع) گذاشت و اگر امام حسین (ع) بیعت میکرد، ناچار بود وفا کند و نسل به نسل مورد قبول واقع میشد.
دکتر طه حسین (۱۳۰۷-۱۳۹۳ ق)
او در ماجرای فجایع کربلا قائل به سابقه تاریخی است و این فاجعه را تقابل آشکاری بین خاندان پیامبر (ص) و اشرافیت قریش میداند و بر این باور است که این اشرافیت که با نام خلافت بنیامیه، جانشین خلافت پیامبر (ص) و علی (ع) شده است، به دنبال گرفتن انتقام از کشتههای خود در جنگ بدر است. (حسین طه، ۱۳۷۶، صص ۳۶۱ و ۳۶۸) از آنجا که حسین (ع) از یک سو، مسئول حفظ دین و از سوی دیگر، آزاده و قهرمان است، هرگز در برابر بیعتخواهی یزید، تسلیم نخواهد شد و برای رسیدن به هدف خود، باید به هر کار مشروعی دست میزد؛ بنابراین، برای احتراز و دوری از امر بیعت، به کوفه روی آورد و شهادت را بر بیعت با یزید که به نوعی تأیید ستمهای او بود، ترجیح داد. طه حسین به طور صریح، نظریه قیام امام جهت دستیابی به زمام سیاسی و مقابله یزید با امام برای از بین بردن تفرقه را رد میکند. از نظر وی در این حادثه بینظیر، امام و یارانش بیگناه کشته شدند و مقدسات، مورد تجاوز و بیاحترامی قرار گرفت. (اسماعیلزاده، ۱۳۸۱، ص ۳۱۳) یزید با ارتکاب این فاجعه، قلوب شیعیان را پر از نفرت و دلهای اهل سنت و جماعت را پر از کینه ساخت و خود نیز در حال جوانی، با وضعی ننگین، هلاک شد. او انتخاب یزید را از سوی معاویه بدعتی جدید و یزید را جوانی غرق در لهو و لعب و عیاشی و میگساری میداند که به طور علنی مرتکب این اعمال میشد. (همان) وی درباره یزید که خود را از ریختن خون حسین (ع) مبری میدانست، میگوید: وی نه تنها ابنزیاد را کیفری نداد و سرزنشی نکرد، بلکه او را برتری داد و از وی خرسند شد. (صدر حاج سید جوادی، ۱۳۸۴، ج ۱۳۸۴، ص ۴۵۳)
عباس محمود العقاد (۱۹۶۴-۱۸۸۹ م)
او معتقد است که از شخصی مثل حسین (ع) بعید بود که با یزید بیعت کند، زیرا اساسا حسین (ع) حقیقتجو و یزید عین باطل است. عقاد در زمینه علل عدم بیعت مینویسد: بسیار جای شگفتی است که از کسی همچون حسینبنعلی بخواهند که با کسی مانند یزید بیعت کند و او را به عنوان پیشوای مسلمانان بپذیرد و به مسلمانان بگوید که یزید سزاوارترین، محقترین و تواناترین کس برای امر خلافت است. حسین (ع) نمیتوانست به هیچ یک از خصلتهای یزید دل خوش دارد، از این جهت تأیید حکومت یزید پا گذاشتن روی عقاید و افکار خود اوست. وی تحلیل و سنجش قیام امام حسین (ع) را با مقیاسهای کوچک و تنگ بشری غیر منصفانه میداند و میگوید: «خروج حسین از کوفه به عراق، حرکتی نیست که بتوان با مقیاسهای روزمره بر آن حکم نمود، چرا که نادرترین حرکتهای تاریخی در زمینه دعوت دینی یا سیاسی محسوب میگردد… تنها اشخاصی به چنین حرکتی دست میزنند که برای آن خلق شدهاند، بنابراین این شکل خطر کردن به خیال دیگران خطور نمیکند… حرکتی منحصر به فرد که اشخاصی منحصر به فرد میخواهد…». (خزعلی، ۱۳۸۱، ج ۱۱ صص ۶۹-۷۰)
عقاد برخی مستشرقان و شرقیان کمفهم را به نادیده گرفتن در جریان بیعت مکارانه یزید و عدم درک شرایطی که امام در آن قرار داشت، متهم مینماید و با تأکید بر انگیزه اعتقادی حضرت، تأکید میورزد: «چقدر خوب بود اگر این گروه، مسأله عقیده را در وجود حسین (ع) متذکر میشدند که یک امر موقتی و سازشبردار نبود. او انسانی بود که محکمترین ایمان به احکام اسلام را دارا بود و به شدت معتقد بود که تعطیل حدود الهی بزرگترین بلایی است که دامنگیر او، خانوادهاش و به طور کلی امت عربی در زمان حال و آینده خواهد شد». (خزعلی، همان)
بنابراین میتوان گفت که صفت برجسته امام حسین (ع) که وى را از دیگر ائمه متمایز ساخته، شجاعت و دلاوری اوست. «ابوالشهداء» نوشته عباس محمود العقاد در میان نوشتههای نوگرایان اهلتسنن که تا حدودی تفسیر متفاوتی از ماجرای عاشورا نسبت به چپگرایان دارند، بیش از همه اشتهار و اهمیت یافته است. (اسماعیلزاده، ۱۳۸۱، ج ۱۱، ص ۳۱۰)
عقاد در این باره مینویسد: «در میان نوع انسان هیچکس دلدارتر از حسین (ع) در روز عاشورا یافت نمیشود». (عقاد، ۱۴۲۹ ق، ص ۱۰۲) از نظر عقاد، امام حسین (ع) و یزید از دو فامیل بودند: امام حسین (ع) واجد جمیع فضائل هاشمی بود و یزید واجد صفات مادی و زشت امویها بود. بنابراین قیام امام در مقابل یزید، بیش از آنکه هرگونه تفسیر و توجیه دیگری داشته باشد، نمادی کامل از دو سیستم و حکومت را نشان میدهد. در یک طرف امام حسین (ع) مظهر امامت و رهبری مشروع مذهبی، در طرف دیگر، یزید سمبل یک نظام غیر مذهبی بود و دولت یزید در ابتدای کار، بنا را بر سب علی و آلعلی (ع) گذاشت و اگر امام حسین (ع) بیعت میکرد، ناچار بود وفا کند و نسل به نسل مورد قبول واقع میشد. عقاد معتقد است که هم سپاه یزید و هم یاران امام حسین (ع) به آخرت عقیده و ایمان داشتهاند، ولی عقیده و ایمان در یک طرف در روحی کریم و بزرگوار و در طرف دیگر در روحی لئیم و پست موجود بوده است؛ آنها بالطبیعه ایدهآلیست و صاحب هدف و اینها بالطبیعه منفعتپرست بودهاند. او همچنین یاران معاویه را با یاران یزید مقایسه میکند و یاران معاویه را سیاستمدار و اهل شور میداند، ولی یاران یزید را جلاد و سگان ولگردی میشمارد که برای صید بزرگی رها شده بودند. از نظر عقاد، موضوع نَسَب امام حسین (ع) و محبت شدید پیغمبر (ص) به ایشان را نباید در تحلیل واقعه عاشورا از یاد برد؛ زیرا ما با این معیار میفهمیم سپاه یزید مردمی بدون ایده و منفعتپرست بودند چرا که به رغم احترامی که برای امام حسین (ع) در دل قائل بودند، اما این گونه عمل کردند. (اسماعیلزاده، ۱۳۸۱، ج ۱۱، ص ۳۱۱)
از نظر محمد غزالی امام حسین (ع) با مرگ قهرمانانه خویش، راه جدیدی به عدالتجویان تاریخ نشان داد و آن، دفاع از آرمان خود بود، حتی با پذیرش شکست ظاهری. وی درباره یزید گفته است: وی نمیتوانست یک مدرسه ابتدایی را هم اداره کند.
عبدالرحمن شرقاوی (متولد ۱۹۲۰ م)
وی نویسنده نوگرا و نمایشنامهنویس مصری است که به بررسی نهضت عاشورا پرداخته است. وی که درباره قضایای تاریخی از جمله انقلاب، دارای تفکر چپ است و جنبه عدالتخواهی قیام را بسیار برجسته میداند، عدالتی که در حکومت امویان به خصوص یزید بسیار پایمال شده و با نامهای مختلف ناعدالتی، تبعیضها و حقکشیها به وجود آمده بود. وی با این نگرش، انقلاب کربلا را الهامبخش تمام نهضتها و خیزشهای اسلامی میداند که شیعه و سنی، در آن هدایت و نجاتبخشی را به دست میآورند. شرقاوی در نمایشنامه منظوم خود «الحسین ثائرا الحسین شاهدا» صریحا امام حسین (ع) را رهبر و الهامبخش تمام نهضتهای اسلامی چپ معرفی میکند. (اسماعیل زاده، ۱۳۸۱، ص ۳۱۰) وی حرکت امام حسین (ع) را کاملا تأیید و رضایت یزید از اعمالی که در کربلا انجام داده را بیان میکند. به باور او سخنان نقل شده از یزید و اشعاری چون: «لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل» و «قد اخذنا الثار منکم یا حسین» رضایت یزید را از اعمال و مصائبی که در کربلا انجام داده، نشان میدهد. (شرقاوی، ۱۴۰۵ ق، ص ۴۱۱) حسین معرفی شده او، نه باعث اغتشاش و خونریزی است و نه طالب قدرت و حکومت؛ بلکه، میخواهد اساس بیعدالتی بنیامیه را ریشهکن سازد: «حسین (ع) شهید راه دین و آزادگی است نه تنها شیعیان باید به نام حسین ببالند، بلکه تمام آزادمردان دنیا باید به این نام شریف افتخار کنند». (همان)
محمد غزالی (۱۹۱۷-۱۹۹۵ م)
او عمدتا با دید رادیکالیستی و آزادیخواهی به تحلیل واقعه عاشورا پرداخته است. از نظر وی امام حسین (ع) با مرگ قهرمانانه خویش، راه جدیدی به عدالتجویان تاریخ نشان داد و آن، دفاع از آرمان خود بود، حتی با پذیرش شکست ظاهری. (اسماعیل زاده، ۱۳۸۱، ج ۱۱، ص ۳۱۵) وی درباره یزید گفته است: وی نمیتوانست یک مدرسه ابتدایی را هم اداره کند. (غزالی، ۱۴۲۴ ق، ص ۱۶۵)
محمد کامل البناء
این نویسنده نوگرای اهل سنت معتقد است که حسین (ع) هرگز باب دشمنی با یزید نگشود، ولی از نظر روانشناسی تمایل فطری بیشتری برای شورش داشت، چون نوه پیغمبر (ص) و پسر علی (ع) بود. این قضاوت او در برخی از نوشتههای قدیمی شیعه نیز وجود دارد. او همانند نویسندگان سنتگرای شیعه معتقد است که حسین (ع) از سرنوشت خود از همان ابتدای امر آگاه بود و شهادت خود را درست از همان هنگامی پیشبینی کرده بود که در خواب با پیامبر (ص) سخن گفت. (اسماعیل زاده، ۱۳۸۱، ج ۱۱، ص ۳۱۴)
از علل اساسی وجود دو دیدگاه در میان اهل سنت، وجود احادیث معارض و مخالف در منابع اهل سنت است که آنها در مواجهه با احادیث موجود، به دو رویکرد متفاوت دست زدهاند. البته غالب اهل سنت با ضعیف دانستن احادیث مخالف قیام حسینی، به موافقت با قیام امام حسین (ع) روی آورده و یزید را به خاطر اعمال جنایتکارانهاش سرزنش کردهاند.
محمدعلی جناح (۱۲۵۵-۱۳۱۷ ش)
وی میگوید: «هیچ نمونهای از شجاعت، بهتر از آنچه امام حسین (ع) نشان داد، در عالم پیدا نمیشود. به عقیده من تمام مسلمین باید از شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربانی کرد، پیروی نمایند». (هاشمینژاد، ۱۳۱۴ ق، ص ۴۴۷)
نتیجه
۱. موافقان قیام و انقلاب حسینی اکثریت اهل سنت هستند که ایشان ضمن اعتراف به حقانیت امام (ع)، قیام وی را ستودهاند و ضمن انتقاد از یزید، فسق و فجور او را یادآور شده و به سرزنش او پرداختهاند. این نگرش و دیدگاه در آثار و تألیفات مصلحان و متفکران و نواندیشان اثرگذار اهل سنت چون: سید قطب، ابوالحسن ندوی، محمد غزالی و مودودی و نویسندگانی چون طه حسین، عبدالله علایلی، محمود العقاد و جز اینها به روشنی و برجستگی هر چه تمامتر دیده میشود.
۲. از علل اساسی وجود دو دیدگاه در میان اهل سنت، وجود احادیث معارض و مخالف در منابع اهل سنت است که آنها در مواجهه با احادیث موجود، به دو رویکرد متفاوت دست زدهاند. البته غالب اهل سنت با ضعیف دانستن احادیث مخالف قیام حسینی، به موافقت با قیام امام حسین (ع) روی آورده و یزید را به خاطر اعمال جنایتکارانهاش سرزنش کردهاند.
۳. عاشورا پیش از گسترش وهابیت، خود عاملی برای وحدت مسلمانان بوده است، اما وهابیت با اعمال و رفتارهای خود این عامل مهم وحدتی را به خصوص در پاکستان تضعیف کردهاند.
۴. بهترین راه مقایسه میزان اثرپذیری و الگوگیری اهل سنت از قیام حسینی، مراجعه به آثار ایشان، به ویژه موافقان با قیام حسینی است.
۵. در بیشتر موارد شباهت سخنان نواندیشان اهل سنت به امام حسین (ع) و حماسه و قیام او چنان به سخنان و نوشتههای مؤلفان شیعی نزدیک است که اگر ما نام نویسنده و عنوان اثر را ندانیم، احساس میکنیم بیان یک شخص شیعی است؛ نظیر محمود عقاد در کتاب «ابوشهداء.»