تیغها لعلگون ز خون حسین:
ابوالمجد مجدودبنآدم متخلص به سنایی شاعر و عارف بزرگ و نامدار نیمه دوم سده پنجم و نیمه اول سده ششم هجری است. چنانچه از شعر سنایی بر میآید او به تمام دانشهای زمان خود آگاهی و آشنایی و در برخی تبحر و استادی داشته است. بسیاری از مفاهیم و مضامین بلند اخلاقی و عرفانی، برای نخستین بار، با سحر و سادگی سخن دلنشین، زلال و از جان برخاسته حکیم سنایی به ادبیات کهن فارسی وارد شد.
جایگاه ادبی سنایی
حکیم ابوالمجد، مجدودبنآدم سنایی، از بزرگترین شعرای زبان فارسی و به قطع و یقین تأثیرگذارترین آنهاست. او که در نیمه دوم قرن ۵ متولد شد و در ۵۳۵ درگذشت، از تجربههای شاعران پیشین بهره تام برد و با نبوغ خود اغلب درونمایهها و قالبها را به اوج رساند. اغلب غزلسرایان پس از سنایی از مقلدان او به شمار میآیند؛ چنان که سعدی و حافظ هم در غزل به او چشم داشتهاند. در قصاید حکمی، امثال خاقانی و سعدی از او تبعیت میکردند و در رباعی سرایی از بزرگان محسوب میشود؛ اما بیش و پیش از همه اینها سنایی را مبدع ادبیات عرفانی میدانند. او نخستین کسی است که به شکل گسترده و همه جانبه، عرفان را وارد ادبیات کرد و زبان قدرتمند شعر را با محتوای عمیق عرفانی پیوند داد. با این حساب، تمام شعرای عرفانیسرای پس از سنایی، از پیروان او محسوب میشوند و تمام ارادتمندان حافظ و مولوی و عطار و دیگر بزرگان ادب عرفانی، با یک واسطه در صف دوستداران سنایی جای میگیرند. مولوی خود میگوید:
عطار روح بود و سنایی دو چشم او
ما از پی سنایی و عطار آمدیم
مولوی، مثنوی معنوی خود را به شیوه حدیقه سنایی و بر وزن منطقالطیر عطار سرود.
چنان که ذکر شد، عرفان تنها یکی از وجوه امتیاز سنایی است و او در عرصههای دیگر شاعری، از قبیل قصاید حکمی، قصاید مدحی، مثنویهای تعلیمی، غزلیات عشقی، قلندرانه و… هم پیشرو و صاحب سبک است.
مذهب سنایی
از نکات شگفت درباره سنایی مذهب اوست؛ او بر خلاف عموم اهل سنت، معاویه را حرمت نمینهد و در لعن و طعن معاویه و یزید کاملا به شیوه شیعیان عمل میکند؛ آن هم بدون تقیه و حفظ جانب احتیاط! در مدح امیرالمؤمنین علیهالسلام او را جانشین راستین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در غدیر خم میداند؛ در رثای سیدالشهدا (ع) شعری بلند میسراید؛ خلاصه شکی باقی نمیگذارد که شیعه است؛ چنان که صاحب کتاب النقض هم که با او فاصله زمانی زیادی ندارد، او را شیعه میداند؛ اما با تمام این اوصاف او را ستایشگر خلفای سهگانه هم مییابیم؛ مثلا در آغاز حدیقه پس از مدح رسول خدا (ص)، هر چهار خلیفه را ستوده است.
در حل تناقض مربوط به مذهب سنایی (که برای برخی شعرای دیگر هم ممکن است پیش بیاید) توجه به دو نکته ضروری است:
۱. قرار نیست همه شیعیان در طول تاریخ درست مثل امروزِ ما فکر کند و بیاندیشند؛ همان طور که همین امروز هم همه شیعیان دقیقا مثل هم نیستند و طیفهای مختلفی دارند. نه مسلمان شدن جامعه زرتشتی ایران یکباره اتفاق افتاده است و نه شیعه شدن ایرانیانی که در لحظه ورود اسلام به ایران با سپاهیان خلیفه دوم مواجه شدند. هر تحول اجتماعی یک امر تدریجی است؛ این ساده اندیشی است که بپنداریم همه ایرانیان با شمشیر اعراب یکباره مسلمان شدند و با شمشیر صفویان یکباره شیعه شدند.
حکیم سنائی غزنوی شاعر عارف و پرآوازه سـده پنجم و ششم از ارادتمندان امام حسین (ع) بود. به گونهای که دهها بیت از کتاب معروف حـدیـقـه الحـقـیقه و شریعه الطریقه به سوگ سرودههایی در رثای امام حسین (ع) اختصاص دارد.
میتوان حدس زد (و پس از کمی تحقیق میتوان دید) که مردم کم کم اعتقادات شیعی را لا به لای باورهای مذهبی خود پذیرفتهاند و آمادگی بروز تشیع در آنها تدریجا به وجود آمده است. به بیان دیگر، تشیع تدریجی ایرانیان را نباید فقط کمیتی ببینیم که ابتدا ۱۰% بودند، بعد ۳۰% بعد ۵۰% و …، بلکه این اتفاق در کیفیت باورهای آنها هم رخ داده است؛ یعنی به عنوان مثال ابتدا کاملا سنی بودهاند؛ بعد علی (ع) را از سه خلیفه دیگر برتر دانستهاند؛ بعد به امام حسین (ع) علاقهمند شدهاند؛ بعد از بنیامیه تبری جستهاند؛ بعد عثمان را از جمع خلفای راشدین خارج کردهاند و …
۲. نکته دیگر بحث تقیه است. شیعیان در دورههای زیادی از تاریخ اسلام در معرض خطر و حبس و شکنجه و قتل بودند؛ لذا تا جایی که ممکن بوده دین خود را پنهان میکردند. از مهمترین جایگاههایی که مذهب اشخاص مشخص میشد، آغاز کتب بود که طبق رسم، حمد خدا و نعت رسول میآمد و پس از آن خلفای رسول خدا ستوده میشدند؛ بسیاری از شعرای شیعه به این مدایح کوتاه و خشک و رسمی تن میدادند؛ مشهورترین نمونه این گونه فردوسی است که در آغاز شاهنامه خلفا را ستوده است. حتی ربیع که منظومه سراسر شیعی علینامه را سروده، در آغاز خلفا را با لحنی ستایش آمیز یاد میکند! نکته جالبی که در کار ربیع و سنایی دیده میشود زیرکی خاص آنهاست؛ این هر دو در آغاز خلفا را مدح میگویند؛ ولی کمی جلوتر و به شکلی پوشیده از آنها تبری میجویند.
ربیع که در آغاز ابوبکر را یار غار نامیده، در مورد نشستن ابوبکر به جای علی (ع) چنین سؤال میکند:
که چون مصطفی شد ز دنیا برون
ز شبهت که شد دیو دون را زبون؟
نیز در چندین جای منظومهاش وقتی علی (ع) را متهم میکنند که در قتل عثمان دست داشته است، از زبان اصحاب حضرت جواب میدهد «که کافر بود دشمن مرتضی» و تلویحا خلیفه سوم را متهم میکند.
سنایی هم به همین شیوه سه خلیفه را مدح میگوید؛ ولی بلافاصله پس از مدح آنان و در آغاز ستایش علی (ع) میگوید:
ای سنایی به قوت ایمان
مدح حیدر بگو پس از عثمان
با مدیحش مدایح مطلق
زهق الباطل است و جاء الحق
یعنی عملا مدیحههای قبلی را «باطل» به حساب میآورد.
«پسر مرتضی، امیر حسین
که چنویی نبود در کونین
اصل و فرعش، همه وفا و صفا
عفو و خشمش، همه سکون و رضا
حبَّذا کربلا و آن تعظیم
کز بهشت آورد به خلق، نسیم
و آن تنِ سر بریده در گل و خاک
و آن عزیزان به تیغ، دلها چاک
و آن چنان ظالمان بد کردار
کرده بر ظلم خویشتن، اصرار»
آثار سنایی
۱) دیوان اشعار: شامل قصاید، غزلیات، قطعات و مفردات.
۲) حدیقه الحقیقه: منظومه بلند عرفانی؛ نخستین درسنامه منظوم عرفان است.
۳) طریقالتحقیق: منظومهای دیگر در قالب مثنوی به وزن و شیوه حدیقه الحقیقه.
۴) سیرالعباد الی المعاد: مثنوی اخلاقی، حدود ۷۰۰ بیت.
۵) کارنامه بلخ: مثنوی طنزآمیز، حدود ۵۰۰ بیت.
۶) عشقنامه: مثنوی در چهار بخش حقایق، معارف، مواعظ و حکم ؛ حدود ۱۰۰۰ بیت.
۷) عقلنامه: منظومهای دیگر شبیه به عشق نامه.
۸) مکاتیب: نوشتهها و نامههای سنایی.
ابیاتی از حدیقه الحقیقه در صفت کربلا و نسیم مشهد معظم
حَبَّذا[۱] کربلا و آن تعظیم
کز بهشت آورد به خلق نسیم
و آن تنِ سربریده در گِل و خاک
و آن عزیزان به تیغ دلها چاک
و آن تنِ سر به خاک غلطیده
تن بی سر بسی بد افتیده
و آن گزینِ همه جهان کشته
در گل و خون تنش بیاغشته
وآن چنان ظالمان بدکردار
کرده بر ظلم خویش اصرار
حرمت دین و خاندان رسول
جمله برداشته ز جهل و فضول[۲]
تیغها لعلگون ز خون حسین
چه بود در جهان بتر زین شین؟[۳]
تاج بر سر نهاده بدکردار
که از آن تاج خوبتر مِنشار[۴]
زخم شمشیر و نیزه و پیکان
بر سر نیزه سر به جای سنان[۵]
آل یاسین بداده یکسر جان
عازج[۶] و خوار و بیکس و عطشان
کرده آل زیاد و شمر لعین
ابتدای چنین تبه [۷] در دین
مصطفی جامه جمله بدْریده
علی از دیده خون بباریده
فاطمه روی را خراشیده
خون بباریده بی حد از دیده
حسن از زخم کرده سینه کبود
زینب از دیدهها برانده دو رود
شهربانوی پیر، گشته حزین
علیِ اصغر آن دو رخ پر چین
عالمی بر جفا دلیر شده
روبه مرده شَرزه[۸] شیر شده
کافرانی در اول پیگار
شده از زخم ذوالفقار فگار[۹]
همه را بر دل از علی صد داغ
شده یکسر قرین طاغی[۱۰] و باغ[۱۱]
کین دل بازخواسته ز حسین
شده قانع بدین شماتت[۱۲] و شین
هر که بدگوی آن سگان باشد
دان که او شاه این جهان باشد