“بهار زود رس!”

“دل یخ بسته!؟”
****
از کودکی آنچه به یاد دارم، درخت “بادام” در نوع خود خوشباورترین بوده است! بسیار اتفاق افتاده که با اندک گرمایی بیش از معمول، “بهار” را باور نموده و در آواخر فصل خزان و یا در آواخر زمستان، به گل نشسته است!
درست همین “خوشباوری”، این موجود زیبا و مهربان را به شدت آسیب پذیر نموده و خیلی زود در مرگ شکوفه های سرما زده اش، رخت عزا به تن پر ثمر اش نموده است!
میشه گفت: فریب خوردگی این گونه تار و تلخ، بارها و بارها این پدیده نازنین را بی بار و بی ثمر نموده و صاحبان شان را از نعمت خدا دادی هسته های ارزشمند “بادام”، در سال بعد کاملا محروم نموده است!
***
در دیگر سو، درخت “توت”، دیرباورترین در نوع خود بوده اند، گویی چنان احتیاط پیشه نموده که حتی با سپری شدن روزگار چن از سال نو، بهار و رستاخیز طبیعت، او هنوز غرق تردید و دو دلی است که آیا بهار را باور کند و “بوغوس” های ریزگگ خود را وا کند یا نه؟
شاید حق دارد، چون نمی خواهد همچون “بادام” خوشباور، “بوغوس”های نازدانه اش باز نشده اسیر عزارئیلی به نام “سوز و سرما” گشته و نشکفته نابود شوند!!
شاید هم تأخیر این گونه ای، نشانه ای از صبر و بردباری بی مانند درخت “توت” باشد که به دیگران نشان دهد، می توان زمانی دیرتر به برگ و بار نشست و کمتر آسیب دید و کمتر دچار غبطه و غصه گردید!

received_972506656432385
***
اما عجیب اینجاست که امسال، بادام “خوشباور” با توت “دیرباور” هنوز نیمه ماهی به “نوروز” مانده “بهار زودرس” را باور نموده اند و هر دو همزمان به “شکوفه و بوغوس” نشسته اند!؟
***
حتی پسران موتور سوار چارپشته، تنها با “پیرن و تمبان” نازک، سوار “چرخ پای” لاتی شان در سرک های تنگ و گلی های باریک شهر کویته، گاز و بوق و سرعت راه انداخته اند، بدون اینکه کمترین سرما تن پر شر و شور شان را بلرزاند!؟
آن طرفتر دخترکان ناز و طناز با شلوار های بس تنگ، چسپان و کوتاه، “ساق های سیمین” شان را به نمایش گذاشته اند و با پاهای لخت بدون جوراب در چپلک های “سیم بند” کری بلند شان، چنان با ناز و عشوه “طق طق” کنان بی خیال راه می روند که انگار با هر گام هم دل های لرزان جوانان به “خارش” گرفتار و هم سرما را به “چالش” گرفته اند! پس اینان نیز “بهار زودرس” را باور نموده اند.
***
در این میان اما “دل یخ بسته” بی صاحب من همچنان سرد، سرمازده و سخت زمستانی است! با این همه نشانه های آشکار از بهار زودرس، هنوز آمدن بهار را باور ندارد!
برای همین “تن سرمایی” با “یخ رگ اجدادی” خویش، حاضر نیست تن به باد بهار زودرس بدهد و همچنان بدون کت زمستانی به خود می لرزد!
شاید هم احتیاط بیش از حد، ثمره تجربه سال های سپری گشته عمر و یا نشانه ای از آغاز روزگار کهن سالی باشد! شاید!؟
*****
م، خرمی
12 حوت 98



دیدگاهها بسته شده است.