ششمین پیشوای شیعیان جهان، امام صادق(ع)، بنیان گذار دانشگاه بزرگ جعفری و ادامه دهنده مسیر پرفراز و نشیب هدایت و ارشاد امت اسلامی بوده است. دوران امامت آن بزرگوار به سبب تغییر نظامهای سیاسی و سرنگونی بنیامیه و روی کار آمدن بنی عباس، از دورانهای طلایی نشر و ترویج احکام اهل بیت(ع) به شمار میآید. امام صادق(ع) در سال 114هجری قمری به امامت رسیدند که این زمان مصادف با اواخر حکومت امویان و اوایل حکومت عباسیان بود. در نوشتار حاضر سبک و سیرۀ علمی و سیاسی امام صادق(ع) بررسی میشود تا چراغ راهی برای شیعیان باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به قلم: علی قنبریان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ1- سیرۀ علمی امام صادق(ع)
فعالیتهای علمی امام صادق(ع) بهقدری پُربار و فراگیر بود که از مذهب شیعۀ اثناعشری با عنوان مذهب جعفری نام برده میشود. در ذیل برخی از خدمات علمی امام صادق(ع) بررسی میشود:
الف) مبارزه امام با غالبان
در عصر امام صادق(ع) غلو و غالیان، رشد چشم گیری پیدا کرد، این مسئله، موجب زیر سؤال بردن جایگاه اهل بیت میگردید و هم مردم را در تشخیص شیعیان واقعی از غیر آن دچار مشکل میکرد. زیرا عقاید غلات با معارف اهل بیت همسویی نداشت. رفتار آنان نیز با رفتار شیعیان واقعی، متضاد بود. از این رو امام صادق(ع) درکنار فعالیتهای علمی دیگر، با غلات و غلو گرایی مبارزه نمود، زیرا هرگونه ارتباط و مراوده با غلات، اثرات سوء اعتقادی و اجتماعی… در پی داشت. به همین دلیل برای حفظ شیعه اصیل و نهادینه کردن آن لازم بود امام صادق(ع) با آنها مبارزه آشکاری را شروع کند و افکار و نظریات باطلشان را از ساحت شیعه دور کند، چرا که در غیر این صورت اثری از شیعه واقعی باقی نمیماند و این مذهب بازیچه دست بوالهوسانی میشد که با تأثر از فرهنگهای مسیحی و یهودی، چهرهای دیگر از شیعه ارائه میدادند. (رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص257)
از اقدامات امام هشدار دادن به شیعیان بود که با غالیان قطع رابطه کنند، زیرا هرگونه ارتباط با آنان پیآمدهای سویی داشت. آن حضرت خطاب به شیعیان فرمودند: «با غلات، نشست و برخاست نداشته باشید و با آنان هم غذا نشوید و دست دوستی به سوی آنها دراز نکنید و به مبادله فرهنگی و علمی با آنان نپردازید.» (شیخ طوسی، اختیار معرفهًْ الرجال، ج2، ص586)
ایشان به شیعیان سفارش مینمودند که مواظب جوانان خویش باشند تا تحت تأثیر افکار و عقاید غلات قرار نگیرند: جوانتان را از غلات دور نگاه دارید تا آنان را فاسد نکنند. غلات بدترین خلق خدا هستند. از عظمت خدا میکاهند و بر بندگان او اثبات الوهیت میکنند. (محمدبنالحسن طوسى، الأمالی، ص650)
شیوه مبارزه امام صادق(ع) با غلو و غلات به ما میآموزد که در شناخت اهل بیت (ع) از هر گونه افراط و تفریط پرهیز نموده و اعتدال را رعایت کنیم نه آنها را از مقاماتی که دارند بالاتر ببریم و به مقامی خدایی برسانیم و نه مقاماتی را که در آیات و روایات برای آنها بیان شده انکار کنیم؛ چنانکه امام علی(ع) فرمود:«هلک فی رجلان: محب غال و مبغض قال» درباره من دو کس هلاک شدند: یکی، دوستی که از حد گذراند و دیگری، دشمنی که از مقامم فرو کشاند. (نهجالبلاغه، کلمات قصار، شماره117)
ب) دانشگاه بزرگ جعفری
از آنجایی که دولت عباسی مخالف و مراقب هرگونه فعالیت سیاسی و نظامی بود، امام از فرصت استفاده کرده در بُعد علمی به تأسیس دانشگاه بزرگی که در برگیرندۀ چهار هزار نفر شاگرد بود پرداخت و شاگردانی همچون هشام تقدیم جامعه اسلامی کرد.
امام صادق(ع) با توجه به فرصت مناسب سیاسی که بهوجود آمده بود و با ملاحظه نیاز شدید جامعه و آمادگی اجتماعی، دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدرش امام باقر(ع) را گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی به وجود آورد و در رشتههای مختلف علوم عقلی و نقلی آن روز شاگردان بزرگ و برجستهای همچون: هشامبنحکم، محمدبنمسلم، هشامبنسالم، مؤمن طاق، مفضلبنعمر و جابربنحیان تربیت کرد که تعداد آنها را بالغ بر چهار صد هزار نفر نوشتهاند. (شیخ مفید، الارشاد، ص271)هریک از این شاگردان شخصیتهای بزرگ علمی و چهرههای درخشانی بودند که خدمات بزرگی انجام دادند. گروهی از آنان دارای آثار علمی و شاگردان متعددی بودند. بهعنوان نمونه هشام سی و یک جلد کتاب (سیداحمد صفائی، هشامبنالحکم مدافع حریم ولایت، ص19) در زمینههای علوم گوناگون بهویژه رشتههای عقلی و طبیعی و شیمی (که آن روز کیمیا نامیده میشد) تصنیف کرده بود که به همین دلیل، بهعنوان پدر علم شیمی مشهور شده است. کتابهای جابربن حیان به زبانهای گوناگون در قرون وسطی ترجمه شد و تاریخ از او به عظمت یاد میکند.
امام صادق(ع) با تمام جریانهای فکری و عقیدتی آن روز برخورد کرد و موضع اسلام و تشیع را در برابر آنها روشن ساخته و برتری بینش اسلام را ثابت نمود. شاگردان دانشگاه امام صادق(ع) منحصر به شیعیان نبود، بلکه از پیروان سنت و جماعت نیز از مکتب آن حضرت بهرهمند میشدند. پیشوایان مشهور اهل سنت، بیواسطه یا باواسطه شاگرد امام بودهاند. (مهدی پیشوایی، سیرۀ پیشوایان، ص359) در رأس این پیشوایان، ابوحنیفه قرار دارد که دو سال شاگرد امام بوده است. او این دو سال را پایۀ علوم و دانش خود معرفی میکند و میگوید:«لو لا السنتان لهلک نعمان» اگر آن دو سال نبود نعمان هلاک میشد. (شیخ مفید، الارشاد، ج1، ص70) شاگردان امام از نقاط مختلف همچون کوفه، بصره، حجاز و نیز از قبایل گوناگون مانند بنی اسد، مخارق، طی، سلیم، غطفان، خزاعه، خثعم، قریش و بهویژه بنیحارثبنعبدالمطلب و بنیالحسن بودند که به مکتب آن حضرت میپیوستند. (همان، ص38)
امام صادق(ع) هریک از شاگردان خود را در رشتهای که با ذوق و قریحۀ او سازگار بود، تشویق و تعلیم میکرد و در نتیجه، هرکدام از آنها در یک رشته یا دو رشته از علوم مانند حدیث، تفسیر و علم کلام تخصص پیدا میکردند. (مهدی پیشوایی، سیرۀ پیشوایان، ص360)
پ) مناظرات امام صادق(ع)
عصر امام صادق(ع) عصر برخورد اندیشهها و پیدایش فرق و مذاهب مختلف بود و در اثر برخورد فرهنگ و معارف اسلامی با فلسفهها و عقاید و آرای فلاسفه و دانشمندان یونان، شبهات واشکالات گوناگون پدید آمده بود. از این رو، امام صادق(ع) جهت معرفی اسلام و مبانی تشیع مناظرات متعدد و پُرهیجانی با سران و پیروان این فرقهها و مسلکها داشت و طی آنها با استدلالهای متین و منطق استوار، پوچی عقاید آنان و برتری مکتب اسلام را ثابت میکرد. برای نمونه در ادامه، متن یکی از مناظرههای امام صادق(ع) آورده میشود:
روزی ابوحنیفه برای ملاقات با امام صادق(ع) به خانه امام آمد و اجازه ملاقات خواست. ابوحنیفه میگوید: دم در مقداری توقف كردم تا اینكه عدهای از مردم كوفه آمدند، و اجازه ملاقات خواستند. امام به آنها اجازه داد. من هم با آنها داخل خانه شدم. وقتی به حضورش رسیدم گفتم: شایسته است كه شما نمایندهای به كوفه بفرستید و مردم آن سامان را از ناسزا گفتن به اصحابِ محمد(ص) نهی كنید. بیش از ده هزار نفر در این شهر به یاران پیامبر ناسزا میگویند. امام فرمود: مردم از من نمیپذیرند.
– چگونه ممكن است سخن شما را نپذیرند، در صورتی كه شما فرزند پیامبر خدا هستید؟
– شما خود یكی از كسانی هستی كه گوش به حرف من نمیدهی. مگر بدون اذن دخول وارد خانه نشدی؟ و بدون اینكه اجازه دهم ننشستی؟ و بیاجازه شروع به سخن گفتن ننمودی؟
– آنگاه فرمود: شنیدهام كه تو بر اساس قیاس فتوا میدهی؟
– آری.
– وای برتو! اولین كسی كه بر این اساس نظر داد شیطان بود. وقتی خداوند به او دستور داد به آدم سجده كند، گفت: من سجده نمیكنم، زیرا مرا از آتش آفریدی و او را از خاک، و آتش گرامیتر از خاک است.
امام برای اثبات بطلان قیاس مواردی از قوانین اسلام را كه برخلاف این اصل است، ذكر كرد و فرمود: به نظر تو كشتن كسی به ناحق مهمتر است یا زنا؟
– كشتن كسی به ناحق.
امام فرمود: (بنابراین اگر عمل كردن به قیاس صحیح باشد) پس چرا برای اثبات قتل دو شاهد كافی است، ولی برای ثابت نمودن زنا چهار گواه لازم است؟ آیا این قانون اسلام با قیاس توافق دارد؟
– نه.
– بول كثیفتر است یا منی؟
– بول.
– پس چرا بر زن حائض قضای روزه واجب است، ولی قضای نماز واجب نیست؟ آیا این حكم با قیاس توافق دارد؟
– نه.
– آیا زن ضعیفتر است یا مرد؟
– زن.
– پس چرا ارث مرد دو برابر ارث زن است؟ آیا این حكم با قیاس سازگار است؟
– نه.
– چرا خداوند دستور داده است كه اگر كسی ده درهم سرقت كرد، دستش قطع شود؛ درصورتیكه اگر كسی دست كسی را قطع كند، دیۀ آن پانصد درهم است؟ آیا این با قیاس سازگار است؟
– نه.
– شنیدهام كه آیۀ {لَتُسْئَلُنَّ یومَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ}، در روز قیامت بهطور حتم از نعمتها سؤال میشوید (تكاثر: 102/8) را چنین تفسیر میكنی كه خداوند مردم را دربارۀ غذاهای لذیذ و آبهای خنک كه در فصل تابستان میخورند، مؤاخذه میكند.
– درست است. من این آیه را این طور معنا كردهام.
– اگر شخصی تو را به خانهاش دعوت كند و با غذاهای لذیذ و آب خنكی از تو پذیرایی كند، و بعد بهخاطر این پذیرایی بر تو منت گذارد، دربارۀ چنین كسی چگونه قضاوت میكنی؟
– میگویم آدم بخیلی است.
– آیا خداوند بخیل است تا اینكه روز قیامت دربارۀ غذاهایی كه به ما داده، ما را مؤاخذه کند؟
– پس مقصود از نعمتهایی كه قرآن میگوید انسان دربارۀ آن مؤاخذه میشود، چیست؟
– مقصود، نعمت دوستی ما خاندان رسالت است. (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج10، ص22)2- سیرۀ سیاسی امام صادق(ع)
با توجه به موقعیت زمانی امام صادق(ع)، عمده فعالیت آن حضرت، علمی و در عرصه فرهنگ و دانش و تربیت شاگردان در علوم مختلف بوده است، به همین دلیل فقه شیعه به فقه امام جعفر صادق و مذهب شیعه به مذهب جعفری شهرت یافته است، امّا این مسئله موجب نشد تا ایشان از وضعیت اجتماعی و سیاسی زمانشان بیتفاوت باشند. متأسفانه برخی شبهات و یا قضاوتهای ناعادلانه درباره سیره آن حضرت مطرح شده است، مبنی بر اینکه ایشان برخورد منفعلانه با اوضاع سیاسی زمان خود داشتهاند.
اما در حقیقت آن حضرت علاوهبر تلاشهای علمی و فرهنگی در عرصه سیاسی نیز فعالیت داشتند و یکی از بزرگترین دلایل فعالیت سیاسی ایشان تهدیدهای مکرّر دستگاه حکومتی است. سیدبن طاوس در کتاب مهج الدعوات چنین مینویسد: «منصور در دوران حکومتش هفت بار امام صادق(ع) را نزد خود احضار کرد. گاهی در مدینه و در ربذه به هنگام عزیمت حج و دیگر بار در کوفه و بغداد و در همه این جریانات تصمیم قتل امام (ع) را داشت.» (محمدحسن مظفر، صفحاتی از زندگانی امام جعفر صادق(ع)، ص167)
با یک نگاه تحلیلی به سیره آن حضرت درمییابیم که در عین حال که امام صادق(ع) متعرض امر حکومت و خلافت نشد اما با خلفا کنار هم نیامد. مبارزه مخفی ایشان نوعی جنگ سرد بود. معایب و مظالم خلفا همه به وسیله امام صادق(ع) در دنیا پخش شد. علاوۀ بر این، فعالیتهای علمی فکری امام بزرگترین مبارزه ریشه ای، با مخالفان ولایت اهل بیت و شیعیان بود.
در این بخش با ارائۀ دلایل و شواهد به ابعاد مبارزات و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی امام صادق(ع) میپردازیم:
الف) منعِ شیعیان از همکاری با بنیعباس
امام (ع) برخورد جدی تند و جسورانه و کاملاً تهاجمی با خلفای جور همچون منصور داشتند. امام یاران خود را از نزدیکی و همکاری با دربار خلافت باز میداشت. روزی یکی از یاران امام رسید و عرض کرد: برخی از ما شیعیان گاهی دچار تنگدستی و سختی معیشت میگردد و به او پیشنهاد میشود که برای اینها (بنی عباس) خانه بسازد، نهر بکند؛ این کار از نظر شما چگونه است؟ امام فرمود: «من دوست ندارم که برای آنها گرهی بزنم یا در مشکی را ببندم، هرچند در برابر آن، پول بسیاری بدهند؛ زیرا کسانی که به ستمگران کمک کنند در روز قیامت در سراپردهای از آتش قرار داده میشوند تا خدا میان بندگان حکم کند.»
در جایی دیگر امام صادق(ع) میفرماید: «در ولایت والی حجاز هر چه حق است پایمال میشود و از یاد میرود، و هر چه باطل است زنده میشود، و ستم و تباهی و جور ظهور پیدا میکند، و کتابهای آسمانی کنار گذارده میشود، و پیامبران و مومنان به قتل میرسند، و مساجد ویران میشود، و سنت خدا و شرایع او دگرگون میگردد. به همین جهت است که کار کردن با حاکمان جائر، و کمک رساندن به آنان، و کسب کردن با ایشان حرام است، مگر به مقدار ضرورت، همچون ضرورتی که خوردن خون و مردار را حلال میکند.» (حسنبنشعبه حرانی، تحف العقول، ص332)
ب) منعِ از رجوع کردن شیعیان به قضات دستگاه قضایی بنیعباس
امام، شیعیان را از ارجاع مرافعه به قضات دستگاه بنی عباس نهی میکرد و احکام صادر شده از محکمه آنها را شرعاً لازم الإجرا نمیشمرد. امام به فقیهان و محدثان هشدار میداد که به دستگاه حکومت وابسته نشوند و میفرمود: فقیهان امنای پیامبرانند، اگر دیدید به سلاطین روی آوردند به آنان بدگمان شوید و اطمینان نداشته باشید. (مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، ص399)
پ) اعزام نمایندگان
از جمله فعالیتهای سیاسی آن حضرت، ارسال نمایندگانی است به مناطق مختلف. از آن جمله شخصی از اهل کوفه به نمایندگی از طرف امام به خراسان رفت و مردم را به ولایت او دعوت کرد. جمعی پاسخ مثبت دادند و اطاعت کردند و گروهی سرباز زدند و منکر شدند و دستهای بهعنوان احتیاط و پرهیز از فتنه دست نگه داشتند. در این فتنه، فرستاده امام، اهل کوفه و منطقه مأموریت خراسان بوده در حالی که امام در مدینه اقامت داشته است. این وسعت حوزه فعالیت سیاسی امام را نشان میدهد. (مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، ص378)
ت) برخورد با منصور
امام از رفت و آمد به دربار منصور جز در مواردی سرباز میزد و به همین سبب هم از طرف منصور مورد اعتراض قرار میگرفت. چنانچه روزی به آن حضرت گفت چرا مانند دیگران به دیدار او نمیرود؟ امام در جواب فرمود: «ما کاری نکردیم که به جهت آن از تو بترسیم و از امر آخرت پیش تو چیزی نیست که به آن امیدوار باشیم.» این گونه بود که امام نارضایتی خود را نسبت به حکومت او ابراز میداشت. چنانچه با توصیههای سیاسی به افراد مانند: «بر تو باد که از همنشینی پادشاهان دوری کنی». یاران خود را نیز از همنشینی سلاطین برحذر میداشت و نیز میفرمود:« کفاره همکاری با سلطان نیکی به برادران است.» (رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص360)
روزي منصور از آن حضرت پرسيد: اي ابا عبداللّه خدا پشه را برای چه آفريده است؟ فرمود: برای اين كه دماغ زورگويان را به خاک بمالد. (همان، ص369)
منصور دوانقی در مجلسی که پر از جمعیت بود امام صادق(ع) را احضار نمود. وقتی امام وارد شد اجازه جلوس داد. مدتی منصور سر به فکر فرو برده بود. سپس سر بر داشت و گفت یا جعفر! پیامبر روزی به پدرت علیبنابی طالب فرمود: «اگر گروهی از امت حرفی که نصرانیان درباره عیسی گفتند برایت نمیگفتند سخنی درباره ات میگفتم که دستهای که به تو برخورد میکردند از خاک پاهایت برای شفا بر میداشتند». خود علی(ع) فرموده است: «دو دسته در رابطه با من هلاک شدهاند. یکی دوست افراطی و دیگری کینه توز افراطی. او از عقیده افراطیها درباره خود عذر میخواهد.»
سوگند به جان خود یاد میکنم که اگر عیسیبنمریم سکوت کند درباره آنچه نصرانیان به او نسبت میدهند خدا عذابش خواهد کرد. ما میبینیم آنچه درباره تو مردم معتقدند که مشتی یاوه و بهتان است. اینکه تو در مقابل آنها سکوت کردهای و راضی به حرف آنها هستی خشم خدا را بر میانگیزاند. نادانان شام و اوباش کوفه مدعی هستند که تو عالم دهر و ناموس دوران و حجت خدا و نماینده او و خزینه علم خدائی و ترازوی عدالت و چراغ راهنمایی راه تاریکی به سوی فضای روشنی و خداوند عمل هیچ کس را قبول نمیکند که جاهل به حق تو باشد و نه روز قیامت برایش ارزشی قائل شوند. تو را مقامی میدهند که شایسته آن نیستی و آنچه سزاوار نیست به تو نسبت میدهند. اینک میدانی اولین کسی که حق و حقیقت را گفته است جدّ تو و اولین کسی که تصدیقش نموده بر این حقیقت پدر تو است. تو شایسته تری که پیرو آنها باشی و راه آنها را بپیمائی.
حضرت صادق(ع) فرمود: «من شاخههای زیتونم و چراغی از چراغهای خاندان نبوت و عترت پیامبر و تربیت شده سفیران خدا و دست پرورده راد مردان پاک و چراغی از چراغهای مشکات نورم که در آن نور، نور است و برگزیده پایدار در نهان رهبران برجسته پروردگارم.»
منصور نگاهی به اطرافیان خود نموده گفت :«مرا در دریائی بیکران و مواج سرگردان کرد که هیچ ساحلش نمودار نیست. دریائی ژرف که شناگران غرق میشوند و دانشمندان سرگردان. اگر من و او از درختی مبارک بودیم که ریشهای پاک دارد و شاخهای بلند و میوهای شیرین، که در عالم ذرّ برجسته بودند و در کتابهای آسمانی مقدس، هر آینه با او برخوردی میکردم که عاقبت پسندیدهای نداشته باشد بهواسطۀ عیب جوئی که از ما میکند و حرفهای ناستودهای که درباره ما میگوید. (محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج1، ص216- 219)
ث) حمایت از قیام زید
از روایات معصومین این موضوع بهدست میآید که شخص زید، شهید و قیامش مورد تأیید آنان بوده است. در روایتی از امام صادق(ع) درباره زید چنین آمده است. «رَحِمَهُ اللَّهُ أَمَا إِنَّهُ کانَ مُؤْمِناً وَ کانَ عَارِفاً وَ کانَ عَالِماً وَ کانَ صَدُوقاً أَمَا إِنَّهُ لَوْ ظَفِرَ لَوَفَى أَمَا إِنَّهُ لَوْ مَلَک لَعَرَفَ کیفَ یضَعُهَا» خدا او را رحمت کند، مرد مومن و عارف و عالم و راست گویی بود. که اگر پیروز میشد وفا میکرد و اگر زمام امور را بهدست میگرفت، میدانست آن را بهدست چه کسی بسپارد. (محمد باقربنمحمد تقى مجلسى، بحار الأنوار، ج47، ص325)
در نقل دیگری آن حضرت در برابر کسانی از شیعیان که از زید تبری میجستند، او را تأیید فرموده است. به هر حال مسلم است که حضرت به قیام زید بهعنوان قیامی بر ضد ستمگری مینگریستند، چنانکه شخصیت اخلاقی زید را نیز تأیید میفرمودند و حاضر نبودند کسی به ایشان جسارت کند. (منصوربنحسین الآبی، نثر الدر فی المحاضرات، ج1، ص352- 353)