««در امتداد غدیر(3)»»

عید بزرگ ولایت، فرخنده یادروز امامت و معرفی امام عدالت؛

 بر غدیر باوران امت، مبارکباد!

««در امتداد غدیر(3)»»

حجت خدا، در آیات قرآن

در دسته ای بزرگی از آیات قرآنکریم، از ارسال رسل و بعثت هدایت گر خبر داده شده که در تمام دوران ها برای امت های پیشین ادامه داشته است: در آیه 38 سوره مبارکه رعد بصراحت به ارسال رسول پیش از رسول مکرم اسلام، اشاره شده است:« و لقد ارسلنا رُسُلاً من قبلک…[1]». در آیات متعدد قرآنکریم نیز، به صراحت به هدایت خلق الله توسط پیامبر اکرم(ص) اشاره شده است: «انّا ارسلناک بالحقِ بشیراً و نذیراً [2]» و یا میفرماید: « وارسلناک للناس رسولاً [3]» و یا «اِنّاارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً…[4]» و یا می فرمایند:« وماارسلناک الّا مبشراً و نذیراً…[5]» و « و ما ارسلناک الّا کافه للناس بشیراً و نذیراً [6]».

download (5) و نیز آیات بسیار دیگری که بر امر تبلیغ، بشارت، انذار، بیم دهندگی و هدایت کنندگی رسول مکرم اسلام و انبیای پیش از وی تصریح دارند. بنابراین، در اینکه خداوند از همان آغاز خلقت به فکر «هدایت» بندگانش بوده و اینکه زمین همواره از وجود «حجت خدا» خالی نبوده است، جای تردیدی نیست. بدون شک امر مهم تبلیغ، بشارت و انذار خلق همراه با هدایت انسانها بسوی حق و حقیقت چیزی نیست که به زمان و دوره خاص تعلق داشته باشد؛ هرچند انسان پسین نسبت به انسان پیشین، رشد یافته تر و پیشرفته تر باشد. مسلماً هدایت حقیقی بدون اهل آن که همان «حجت حق» باشد ناممکن خواهد بود.

ب) حجت خدا، در آیینه ای روایات

در فرهنگ روایی شیعی، از این بنده مخلص و هدایت گر خلق، بعنوان «حجت» یا «حجت الله» نام برده شده است. روایات بسیاری داریم که از «حجت خدا» بعنوان تضمین بقأ زمین و زمینیان یاد شده است. بدین عنوان که هرگاه زمین برای یک آن از «حجت خدا» خالی بماند، بر سر ساکنانش فرو خواهد ریخت[7]. این بدان معناست که در باورها و اعتقادات شیعیان، جریان طبیعی اسلام همانا «تشیّع» بوده و اسلام در تدوام خویش همان تشیّع و تشیّع در ادامه اش همان اسلام خواهد بود! زیرا، تشیّع باورمند امامت منصوص بوده و درست در همان مسیر ترسیم شده از سوی رسول اعظم(ص) اسلام، رهسپار است. میدانیم که رسولخدا(ص)پس از بعثت در تمام دوران حیات بر بار و برکت اش، بارها و در مناسبت های مختلف از مجلس «انذار عشیره» گرفته تا «یوم الغدیر» بر ضرورت و لزوم ولایت، امامت و وصایت پس از خودش تأکید داشته اند. بیانات ارزشمندی که به هیچ عنوان قابل انکار نیست و کتاب های روایی فرقین مکرر آن احادیث را نقل کرده اند[8].

بنابراین، بحث پیرامون «حجت حق» در فرهنگ روایی شیعی، یکی از مهمترین مباحث کلامی و اعتقادی است که تقریباً در هر کتاب یا جامع روایی شیعه، در همان مباحث آغازین مطرح گردیده و آنقدر گسترده مطرح شده است، که در میان کتاب های اعتقادی یا حتی فقهی بصورت کتاب مستقل و بنام «کتاب الحجه» طرح گردیده است. پیداست که احادیث نبوی و روایات امامان، در مورد اثبات، ضرورت و تداوم «حجت الله»، چنان فراوان و گسترده بیان گردیده، که طرح آن در کتاب جداگانه و مستقلی لازم و ضروری بوده است[9].

ج) حجت خدا، در نگاه خرد!

میدانیم که بحث و جدل های فراوان، با نظریه های گوناگون در طول تاریخ اسلام در مورد «امامت» مطرح گردیده است. بدون شک ریشه، اصل و پایه ای تمام اختلافات، تنش ها، کشتارها، ظهور فرق و مذاهب همه و همه، به مسأله(امامت و خلافت) باز میگردد. جریانی که مهمترین، خونین ترین و ماندگار ترین اختلاف برای مسلمانان را تا کنون رقم زده است[10]. بدون شک نخستین جرقه اختلاف میان مسلمانان، با انکار «امامت منصوص[11]» در جریان کودتای «سفید سقیفه[12]» زده شد، که پدیداری «اسلام خلافتی» غیر منصوص را در پی داشت! بی گمان ریشه تمام اختلافات تاریخی مسلمانان، حتی تا روزگار ما، بدان نقطه ای تاریک و سیاه باز میگردد. درست از همانجاست که دو جریان اصلی و ریشه دار در تاریخ اسلام بنام «سنی و شیعه» شکل میگیرد:

الف- گرایش شیعی، امامت را کاملاً یک ضرورت حیاتی و منصوص دانسته و آنرا تدوام نبوت و رسالت میدانند. بر اساس گرایش ها و باور های شیعی، در «حجت الله» بودن امام، جای هیچگونه شک و تردیدی نیست! شیعیان با استدلال به آیات و روایت های متعدد ثابت نموده اند که رسول اکرم(ص)در زمان حیات اش بارها به امر مهم امامت، تصریح نموده و حتی امامان بعد خودش را با نام و عنوان معرفی نموده اند[13].

ب- طرفداران اسلام خلافتی، گویند: رسولخدا(ص) کسی را برای جانشنیی بعد از خودش معرفی نکرد! بلکه، این امر را بخود مردم واگذار نمود، در نهایت مردم با شورا خلفای راشدین را یکی پس از دیگری انتخاب و برکرسی خلافت نشاندند[14]!؟ برای بررسی اعتقادات هردو جریان، ادعا ها و استدلال های شان، هرگاه عقل و خرد سالم را بدور از هرگونه اعمال تعصب، به قضاوت نشانیم، ممکن است به نتایج خرد پذیر و باورمندی دست یابیم:

  1. حتی ما اگر نظریه نخست(امامت منصوص) را نپذیریم، نظریه دوم(انکار تعیین جانشین) نیز به هیچ عنوان پذیرفتنی نیست؛ زیرا، چگونه ممکن است، پیامبر اکرم(ص)به فکر جانشینی پس از خود نبوده و امر به این مهمی را به مردم واگذار کرده باشد؟ هیچ عقل سلیمی نمی تواند باور کند؛ پیامبری که هرگاه برای چند ساعتی مدینه را ترک میکرد، شهر و مردم را بی سرپرست رها نمیکرد؛ بلکه، جانشینی برای خود معین نموده، آنگاه از مدینه بیرون میرفت! چگونه ممکن است که برای غیبت و «کوچ ابدی» خویش فکری نکرده و تدبیری نیندشیده باشد؟ چطور ممکن است امت را همچون گله ای بی چوپان به حال خود رها نموده و کسی را بعد خود معرفی نکرده باشد!؟ .
  2. از طرفی این مطلب با «سنت الهی» نیز سازگاری ندارد! یعنی چطور میشود خداوند در طول تاریخ هدایت تمام امت های پیشین را مد نظر داشته و با ارسال رُسُل و انزال کُتُب آنها را در مسیر هدایت راهنمایی کرده باشد؛ اما، پس از رحلت آخرین پیامبر اش، نسل های بعدی بشریت را، بحال خود رها نموده و لطف و هدایت خویش را از ایشان دریغ نموده باشد!؟.
  3. میدانیم که آخرین کتاب آسمانی(قرآن) صامت و ساکت است، پس از رحلت پیامبر خدا، چه کس یا کسانی باید آنرا به بیان واداشته، تفسیر و تبیین اش کند؟ خرد حکم میکند که باید انسان جامع و کاملی همراه این کتاب باشد، تا بتواند آنرا به سخن واداشته خود زبان قرآن گردد. انسانی آگاه، مؤمن و متعهدی که بر تمام زوایای آیات قرآن و ژرفای معانی و مفاهیم والای آن تسلط کامل و کافی داشته باشد، تا بتواند آنرا برای هدایت مردم به کار اندازد؛ وگرنه، قرآن در نسل های بعد همچنان ساکت مانده و یا با تفسیر های انحرافی، نفسانی و ناسنجیده ای افراد نادان، ناآگاه، خودخواه، عالم نما و متکبر؛ جامعه اسلامی به بیراهه کشیده خواهند شد.
  4.  «واقعه غدیر»که در آخرین سال بعثت اتفاق افتاد، خوشبختانه، در تاریخ اسلام چنان مشهور، متواتر، مستند و برجسته است، که هیچ کسی را یارای انکار آن نیست. بعبارت دیگر؛ تواتر حدیث «شریف غدیر» نزد تمام فرقه های اسلامی ثابت شده و از مسلمات تاریخ اسلام به شمار میرود. گرچه برخی ها خواسته اند، آنرا با توجیهات رنگینی به انحراف کشانده، بگویند: کلمه «مولی» در حدیث شریف« من کنت مولاه فهذا علیٌ مولاه» به معنای دوستی است و هیچ ربطی به جانشینی و خلافت پیامبر و نیز حکومت بر مسلمانان ندارد!؟

این توجیه چنان ناشیانه مطرح گردیده، که اصلاً معقول و منطقی به نظر نمی رسد! چگونه ممکن است پیامبر اکرم(ص)در آن هوای داغ، در دل بیابان تفتیده حجاز، حاجیان جلو رفته را برگرداند و حاجیان باز مانده را فراخواند و آنگاه در حضور چندین هزار نفر تنها بگوید: «علی را بعد من دوست بدارید…!؟» ادامه دارد… .


[1]– سوره مبارکه رعد، آیه 38 .

[2]– سوره مبارکه بقره، آیه 119 .

[3]– سوره نسأ، آیه 79 .

[4]– فتح ، آیه 8 .

[5]– فرقان، آیه 56 و 105 .

[6]– سبأ، آیه 28 .

[7]–  کلینی، الکافی، ج1، ص179 .

[8]–  حکیمی، همان، ص 89 .

[9]– در کتاب روایی «الکافی» بخشی مهمی به روایت های پیرامون «حجت» در کتاب اختصاصی تحت عنوان«کتاب الحجه» با باب های متعدد، گنجانده شده است. کافی ج1، ص168تا439 .

[10]– شهرستانی، الملل والنحل، ص31 .

[11]– میدانیم که رسولخدا(ص) هنگام بازگشت از حجت الوداع، بدستور خداوند، امام علی(ع) را، بعنوان ولی، امام و جانشین پس از خودش معرفی کرد.

[12]– سقیفه به محل سایه بان و صفه مانندی گفته میشد که سقف آنرا شاخه های درخت خرما تشکیل میداد. سقیفه ها برای همه گونه گردهمایی کاربرد داشت. تقریباً هرمحله و قومی، برای خود سقیفه ای داشتند. در این میان «سقیفه بنی ساعده» بدلیل آنکه مهمترین واقعه پس از رحلت پیامبراکرم(ص) در آنجا رقم خورد، با تاریخ اسلام عجین گردیده و شهرت تاریخی یافته است. انصار(ساکنان اصلی مدینه) که از دو قبیله «اوس» و «خزرج» تشکیل یافته بودند، گرچه بسیاری از ایشان در حج وداع و در«روزغدیر» حضور داشتند و نصب جانشینی پیامبر را پذیرفتند. با این وجود، چون اطمینان نداشتند که حکومت طبق وصیت به بنی هاشم برسد و از حاکمیت یافتن باقی عرب و قریش در هراس بودند، بلافاصله پس از رحلت پیامبر در «سقیفه بنی ساعده» گرد آمدند تا با بیعت به یکی از میان خود شان، حکومت را بدست گرفته و قریش و مابقی عرب را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند! اما، ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح از سران مهاجر از این ماجرا با خبر شده، با شتاب به محله بنی ساعده در جمع انصار حاضر شدند و با زرنگی تنش های ریشه دار میان انصار را یادآوری نموده آتش دشمنی شانرا شعله ور کردند و به راحتی بر موجی سوار شدند که انصار ناشیانه ایجاد کرده بودند. سرانجام، در واقع کودتای سفیدی بر علیه بنی هاشم و امام علی اتفاق افتاد که به غصب حق امام و ظهور حاکمیت «اسلام خلافتی» انجامید. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص3 تا 5 .

[13]– نوبختی، همان، ص3 .

[14]– نوبختی، همان، ص4 .



دیدگاهها بسته شده است.