عید بزرگ ولایت، فرخنده یادروز امامت و معرفی امام عدالت؛
بر غدیر باوران امت، مبارکباد!
««در امتداد غدیر(4)»»
غدیر در آیینه آیات الهی!
در سالهای پایانی حیات رسول اکرم(ص) گرچه جامعه اسلامی، گسترش بسیار یافته و اسلام تمام جزیره العرب را تسخیر نموده بود. با این وجود، بصراحت و اطمینان میتوان گفت: این جامعه تازه مسلمان یا همان «امت نوپا»، در واقع معجونی از مسلمانان حقیقی و غیر حقیقی بودند، که به دسته ها و گروه های چندگانه ای قابل تصور و تصویر اند:
یکم- مسلمانان راستینی که تسلیم محض دستورهای پیامبراکرم(ص)بوده و تنها به پیروزی دین می اندیشیدند. این جماعت بخش اندک و انگشت شماری از اصحاب رسولخدا(ص) را به خود اختصاص داده بودند.
دوم- گروهی مهمی از مردم (منافقین) که تنها به ظاهر اسلام آورده و بدان تظاهر میکردند. ولی، در نهان همواره در پی تخریب بنیان های دین بوده و برای بازگشت به عهد جاهلیت نقشه کشیده، تلاش میکردند.
سوم- از آنجای که دین و دولت در اسلام همزاد هم بوده و اسلام آورندگان نخستین از اعراب و عربها، در واقع تسلیم شدگان به نخستین حکومت مرکزی(حکومت اسلامی مدینه) در تاریخ حجاز شمرده می شدند؛ لذا، عرب ها دین را تنها منبع مهم «حکومت و قدرت» تصور میکردند. اکثریت نو مسلمانان از میان اعراب که بقول قرآن، تنها در برابر قدرت اسلام تسلیم شده و ایمان واقعی هرگز به دل های شان راه نیافته بود، در ظاهر مسلمان و در باطن هنوز پای بند فرهنگ جاهلی و اسیر سنت های قبیله ای بودند.
در واقع اسلام و ایمان ایشان به پیامبر، بیشتر از نوع تسلیم در برابر یک قدرت برتر خاندانی(بنی هاشم) و یا یک شاه و حاکم زورمند، بوده و اینان دستورات و احکام دین را تنها نوعی قانون لازم الاجرایی حکومتی تصور میکردند. استفاده از نادانی و ناآگاهی های چنین جماعتی، توسط برخی افراد قدرت طلب و ریاست خواه، به راحتی این اکثریت سست ایمان را، بدام بیعت«فلته[1]»انداخت. در نهایت، با بیعت خواسته یا ناخواسته همین امت ناهمگون از خلیفه نوظهور، «اسلام خلافتی» پدیدار گشت، که سرچشمه اختلافات پایان ناپذیر در تاریخ اسلام گردید! .
در میان این امت نوخواسته، تازه کار و ناهماهنگ، چیزی جز آنچه بعد رحلت پیامبر اتفاق افتاد نمیتوان انتظار داشت! حال، با وجود تواتر حدیث شریف غدیر و صراحت برخی آیات الهی، هرگز نمیتوان عملکرد اکثریت در «انکار غدیر» و پدیداری اسلام خلافتی را درست و به جا دانست، شکی نیست که اکثریت همه جا و در همه حال نمیتواند، ملاک حقانیت باشد!!. بویژه که «واقعه غدیر» اصلاً غیر قابل انکار نبوده و در میان آیات الهی، دو آیه بطور خاص در «یوم الغدیر» نازل شده، که جریان الهی امامت پس از رسالت را کاملا تأیید میکند. این آیات که میتوان از آنها به عنوان «آیات غدیر» یاد کرد، یکی پیش از واقعه غدیر بر پیامبراکرم(ص)نازل گردیده که در فرهنگ غدیر شناسی به آیه «بلاغ» شهرت یافته است.
الف- آیه بلاغ: یاایّهاالرّسُولُ بَلّغ مااُنزِلَ اِلیک مِن رَبّکَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلّغتَ رِسالَتَه وَاللهُ یَعصِمُکَ مِن النّاسِ، اِنّ اللهَ لایَهدِی القَومَ الکافِرینَ[2].
آنچه در آیه بلاغ آمده، دستور تهدید آمیزی از جانب خدا به رسولش، درست در راستایی ابلاغ یک امر مهم و حیاتی است. خداوند به رسولش دستور میدهد که : «ای رسول آنچه از نزد پروردگارت به تو نازل شده را ابلاغ کن و اگر چنین (ابلاغ) نکنی، همانند این است که اصلاً رسالت خویش را، ابلاغ نکرده ای! و خداوند تو را از شرّ مردم حفظ خواهد کرد، خداوند هرگز قوم کافران را، هدایت نخواهد کرد!؟».
از این آیه مبارکه چند نکته مهم قابل برداشت است:
یکم – اهمیت «امری»که رسولخدا(ص) باید ابلاغ کند، بقدری مهم و حیاتی است، که با تمام تلاش ها، سختی ها و زحمت های که در سالهای ابلاغ رسالتش کشیده، برابری میکند. لحن تند آیه گرچه در ظاهر تهدید به شمار میرود. اما، در واقع تهدید در این آیه، برای تأکید بر اهمیت ابلاغ است. با توجه به لحن تهدید در لسان آیه، اهمیت ابلاغ این امر به اندازه ای است، که حتی آنرا برابر سالهای رسالت و چه بسا بیشتر از آن قلمداد میکند.
دوم- «…ولله یعصمک من الناس» این فراز آیه، اشاره به مطلب مهمی دارد و آن اینکه پیامبراکرم(ص)گویا از ابلاغ این امر مهم، نوعی ترس و هراس داشته است. مسلماً هراس پیامبر، نمی تواند از نوع ترس شخصی بر مال و جان فردی و شخص خودش بوده باشد. زیرا، حضرت از همان آغازین روزگار بعثت، هرگز بر خود و جانش نترسیده و بارها جان اش در معرض فدا شدن برای گسترش اسلام قرار داده بود. پس باید این هراس از نوعی غیر شخصی باشد، با توجه به اهمیت دین اسلام نزد پیامبراعظم(ص)، این هراس جز در مورد دین در موارد دیگر معنا نمی یابد! بنابراین، این تنها هراس از آسیب رسیدن به دین اسلام است، که پیامبراکرم(ص)را هراسان نموده تا در ابلاغ این امر مهم اندکی تعلل ورزد، تا جای که با «تهدید خداوند» مواجه شود.
شاید حضرت می ترسیده که این جماعت تسلیم شده(تازه مسلمانهای سست ایمان)، ابلاغ این امر را تحمل نکرده و آنرا حمل بر خود خواهی و ریاست طلبی رسولخدا(ص)نمایند، و حضرت را همچون «پادشاهی» تصور کنند که پس از خود «ولیعهدی» را معین کرده و میخواهد که قدرت همچنان در خاندانش باقی بماند! حضرت هراس دارد که اینان تصور کنند که دین و اسلام تنها بهانه ای برای رسیدن به حکومت و قدرت بوده است، پس در واقع نه دینی وجود دارد و نه اسلامی! آنچه مهم است همانا قدرت و حکومت است!؟ هرگاه چنین تصوری میان جامعه نوپای اسلامی و توده نو مسلمان که ایمان قلبی به خانه ای دلها شان کمتر راه یافته، پدید آید، بدون شک «نابودی اسلام» و انحراف جامعه نوپایی اسلامی را، بدنبال خواهد داشت.
از جانب دیگر، هراس رسولخدا(ص)از ابلاغ این «امر»(امامت)، تأکیدی دیگری است، بر اهمیت این امر! که مسلماً این مسأله همانند بیان احکام معمولی دین، یک امر سهل و ساده نیست؛ بلکه، باید بسیار مهم و حیاتی باشد، بدان پایه که اگر ابلاغ شود ممکن است، اصل دین و اساس اسلام را به خطر اندازد! و ابلاغ این امر باید آنقدر مهم و حیاتی باشد که پیامبراکرم(ص) پیآمد ویرانگر نابودی اسلام را، برای آن تصور کند. با توجه به اهمیت این امر، حال پرسش این است که در روزهای پایانی حیات مبارک رسولخدا(ص)چه امری تا این پایه میتواند اهمیت داشته است؟ تنها و تنها یک پاسخ میتواند منطقی، خردپذیر و قناعت بخش باشد و آن اینکه، هیچ امری به اندازه «امامت و جانشینی» پیامبراعظم(ص) نمی تواند، تا بدین پایه مهم و حساس باشد.
سوم- نکته مهمی دیگری که از این آیه بدست میآید، همانا منصوص بودن این «امر مهم»(امامت) است. در واقع ابلاغ این امر بدستور خداوند بزرگ بوده و خدا خودش میخواهد که پس از رحلت ختم رسولان، فلان شخص معین (علی(ع)) زمامدار دین و دنیای مسلمانان باشد. پس منصوص بودن امامت از این آیه کاملاً حاصل آمده و تأکیدی است بر عقیده «غدیر باواران» و نیز تأکیدی بر این مطلب که «امامت» بدستور خداوند تدوام «رسالت» است اینکه مردم پس از عصر پیامبر، همانند امت های پیشین، بدون «حجت» نبوده و نعمت هدایت ادامه دارد.
چهارم- فراز آخر از آیه که خداوند میفرماید: «اِنّ الله لایهدی القوم الکافرین» مسلماً به کافران و مشرکان مکه در روزگار ظهور اسلام، برنمیگردد. زیرا، در زمان نزول آیه که سال آخر حیات گرامی پیامبراست، حداقل در ظاهر نه مشرکانی وجود دارد و نه کافرانی! اکنون که اسلام در اوج قدرت قرار دارد، دیگر جای برای هراس از کفار که وجود خارجی ندارند، اصلاً معنا ندارد، تا خدواند کریم از هدایت آنها انکار کند. پس کفر در این آیه، قطعاً به معنای شرک و بت پرستی نبوده و باید به معنای دیگری باشد. میتوان گفت: کفر در این آیه به معنای «انکار» است، یعنی همانگونه که خداوند دین خود را از شر منکرانش حفظ کرد، تو را از شر مردم منکر این «امر مهم» نیز حفظ خواهد کرد. منکرین این ابلاغ مهم را نیز هرگز هدایت نخواهد کرد، بدین معنا که خداوند مخالفان را آزاد نخواهد گذاشت که به دین و به شخص خودت آسیبی برسانند ادامه دارد… .
[1]– خلافت ابوبکر چنان غیر قانونی، ناگهانی و بدون اندیشه بود، که عمر خلیفه دوم یگانه حامی و شاگرد ابوبکر که خود در برپایی چنان خلافتی نقش اصلی و محوری داشت، بعدها در زمان خلافت اش به اشتباه بودن آن بیعت اعتراف نموده طی سخنانی میگوید: «… همانا بیعت با ابوبکر کاری«فلته» یعنی ناگهانی و بدون اندیشه بود، که خداوند از شرّ آن ما را حفظ کرد! پس هرکسی دیگر باره چنان کند(بدون اندیشه وغیر قانونی به خلافت رسد)، وی را بکشید… !؟ . یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج2، ص158 .
[2]– قرآنکریم، سوره مائده، آیه 67 .