««آخوند خوری!؟»»

««آخوند خوری!؟»»

شب که چادر سیاه اش را به سر می کشید و شهر تقریبا در تاریکی فرو میرفت، طلبه جوان عبایی کهنه و مندرس خویش را به سر کشیده و از در فرسوده و چوبین مدرسه قدم به کوچه  تنگ و تاریک می گذاشت، وقتی جلو هوتل میرسید، یک باره همه جا همچون روز روشن میشد، طلبه گرسنه و فقیرهمیش آرزو میکرد ای کاش چراغ های هتل برای چند لحظه خاموش گردد تا او بتواند به راحتی و بدون شرمندگی کارش را انجام دهد!؟ .
*****************
isوقتی وارد مدرسه می شد نفسی به راحتی کشیده و فورا سوغات اش را لب حوض مدرسه با وسواس تمام می شست آنطرف تر کورسوی نوری فانوس، از انتظار جماعت مشتاق خبر می داد که به شدت چشم به راه وی و سوغات های نازنین اش بودند! اشتهای عجیب هم اتاقی ها حکایت از لذتی داشت وصف ناپذیر و… !؟هر شب یاران هم اتاقی از هم می پرسیدند: آیا هندوانه و خربوزه «آخوند خوری» نشده است؟
****************
داستانک «آخوند خوری» بر اساس خاطرات مرحوم استاد «خرّمی داوود» از «مدرسه باغ رضوان» مشهد مقدس در تابستان سال 1335 خورشیدی، قلمی گردیده است. این مدرسه درحقیقت «گورستانی خانوادگی» جماعتی از پولداران مشهد بوده که در اطراف حیاط آن اتاق های برای دفن مردگان خویش ساخته و هر خانوداه ثروتمند یکی از اتاق ها را به صورت گورستان خانوادگی به خود اختصاص داده بودند. ظاهراً به خواست یکی از مجتهدین، اتاق های این گورستان، به صورت دوگانه مورد استفاده مرده های ثروتمند و زنده های فقیر و نادار(طلبه ها) قرار می گرفته است!؟
is (1)مرحوم ابوی اضافه میکرد: آن زمان چنان فقر و ناداری بود که ما طلبه ها تنها یک دست لباس مندرس داشتیم، وقتی که می خواستیم لباس های مان را بشوریم، ناچار بودیم که لباس هم اتاقی مان را قرض بگیریم. خوراک غالب ما تنها «نیمی نان و لیوان دوغ» بود، غذایی گرم تنها زمانی میسر می شد که مرده ای ثروتمندی در یکی از اتاق ها به خاک سپرده می شد. همیشه میوه های رنگارنگ را در دوکان ها می دیدیم ولی اصلا به ذهن مان خطور نمی کرد که طلبه هم می تواند میوه بخرد و بخورد!؟ تنها زمانی این آرزو برآورده می شد که «هندوانه» یا «خربوزه» در نهایت فراوانی و ارزانی قرار میگرفت و ما با خوشحالی همدیگر را خبر میکردیم که «هندوانه آخوند خوری شده است!؟»
*************

این روزها اینجا «هندوانه» «آخوند خوری» شده است!؟

««روزجهانی معلم بر معلم زندگی ام مرحوم استاد خرّمی و همه ای معلمان واقعی و تهی دست گرامی باد»»

مصطفی خرّمی
14 / 7 / 94



دیدگاهها بسته شده است.