«یادآوری مهم!»
پیش از آمدن عید سعید فطر؛ «روزجهانی قدس» امسال با کشتار ددمنشانه مردم بی دفاع غزه در فلسطین همراه شده بود، بدین جهت بازار بحث میان موافقین و مخالفان این روز، به شدت داغ داغ بود. این قلم تلاش نمود سلسله نوشتاری را، با این بهانه به نشر سپارد تا شاید به اندازه یک «چراغ موشک» در اوضاع پیچیده ای کنونی روشنی انداز گردد. حلول عید سعید فطر بر همه چیز سایه انداز گردید و نوشتار حقیر نیز مفتون کمر باریک هلال عید، قرار گرفت. اینک؛ که کوره های خالی ایام روزه، طی این چند روز حسابی «آر» گرفته است. اجازه دهید که قسمت های آخر را نیز به نشر سپارم تا آنکه حال دارد به خوانشش گیرد. یاحق .
«به بهانه روز جهانی قدس و کشتار مردم بی دفاع غزه»(5) و آخر!
« خاور میانه و رویاروی دو جبهه!؟»
یکم- جبهه مقاومت
این جبهه که در واقع ریشه هایش به جبهه «مقاومت عربی» به رهبری «جمال عبدالناصر» رئیس جمهور فقید مصر و «حافظ اسد» رئیس جمهور فقید سوریه، باز میگردد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357؛ ایران حامی اسرائیل با چرخش 180درجه، به یک باره به یگانه دشمن سرسخت این رژیم تبدیل گردیده و به جبهه مقاومت پیوست. بدون شک پیوستن ایران نفت خیز و ثروتمند، با انگیزه ها و اهداف ایده آل دینی، به جبهه در حال مرگ مقاومت عربی، این بار با ترکیب نو، حیات دوباره بخشید.
«جابجای عجیب!!؟»
«ایران» بعنوان یگانه «حامی» سرسخت و پایدار مقاومت و «سوریه» بعنوان «بدنه مقاومت»، دست بدست هم داده و توانستند، بحران های رنگین و سنگین بسیاری را پشت سر نهاده و از انواع طرح های براندازی و توطئه های نابودگر پیروز بیرون آیند. در واقع با پیوستن ایران به جبهه مقاومت؛ خاورمیانه شاهد یک «جابجای عجیب» و شگفت انگیز بود. زیرا، ایران به عنوان دوست شماره یک اسرائیل در منطقه، به یک باره به دشمن شماره یک این رژیم خونریز بدل گشته به جبهه مقاومت پیوست. در آنطرف اکثریت کشور های عربی، بعنوان دشمنان شماره یک اسرائیل، به دوستان و حامیان درجه یک اسرائیل تبدیل شده و برخی از این کشور ها به تبادل سفیر با رژیم اشغالگر، این رژیم منفور را به رسمیت شناختند و روابط گسترده سیاسی، تجاری و… با اسرائیل برقرار کردند!؟
«اندیشه جبرگرایی سیاسی!؟»
بدون شک راز این جا به جای را باید در اعماق تاریخ پر فراز و فرود اسلام، جستجو کرد. آنگاه که معاویه بن ابی سفیان اموی «خلافت اسلامی» را به «سلطنت موروثی» بدل نموده و با زر، زور و تزویر برای فرزندش یزید بیعت گرفت، در سدد برآمد که طرحی با پوشش دین پی ریزد، تا حاکمیت فرزندش را، رنگ دینی داده و مشروعیت ببخشد. طرح بسیار جالب، جذاب و کارساز «اندیشه جبرگرایی» درست همان چیزی بود که معاویه لازم داشت. برخی از عالم نماهای درباری در آغاز اندیشه «جبریه» را مطرح نموده و تمام اختیار را از انسانها سلب نموده و در اختیار مطلق خداوند گذاشتند. آنگاه با طرح اندیشه «جبرگرایی سیاسی» توانستند، باور سخیفی را در سیاست رنگ دینی بدهند که خیلی زود در میان سلسله های حکومتگر اسلامی، جا باز نموده اجرایی گردید و به اصلی از اصول خدشه ناپذیر در «فقه سیاسی» اهلسنت تبدیل گردید.
بر اساس این طرح و اصل، حاکمیت تمام خلفا و حاکمان از جانب خداوند بوده و از مقدرات الهی است و کسی نباید بر علیه امام و خلیفه یا حاکم قیام کند. زیرا، قیام ضمن اینکه شق عصای مسلمین و پدیداری نفاق میان مسلمانان است، مخالفت با مقدرات الهی نیز است و هرکس که با مقدرات الهی مبارزه کند با خود خدا مبارزه کرده و کافر است!؟ بر اساس این باور؛ اطاعت مطلق از حاکم و سلطان زمان؛ بعنوان امام زمان بر همگان واجب بوده است؛ اگرچه، آن حاکم یا امام؛ فاسق، فاجر، ستمگر و… باشد!؟
شوربختانه این اندیشه با کیسه های زر دربار و بیان ملا نماهای رز پرست درباری، در اذهان مسلمانان ماندگاری یافته و بصورت یک اصل خدشه ناپذیر در «تاریخ فقه سیاسی» اهلسنت مطرح گردید و پایدار ماند. اصلی که تا روزگار ما همچنان فعال و پویا در دل و جان برادران اهلسنت تا هنوز به گونه ای وجود دارد. بنابراین؛ براساس همین باور ضرب المثل مشهور شکل گرفت که: «الناس علی دین ملوکهم!؟». این گونه شد که مسلمانان به خمودگی، خاموشی، رخوت، عقب گرد و پسماندگی دچار گشتند و عدالت خداوند را منکر و عدالت حاکم و خلیفه را، همانا خواست خلیفه پنداشتند یعنی هرچه خلیفه کند عین عدالت است! بقول شاعر:
آنچه آن خسرو کند، شرین بود!؟
«مردم بر دین پادشاهان شان هستند!»
بدون شک؛ خموشی، بی خیالی، بی غیرتی، بی بخاری و نادیده انگاری مردم جهان عرب، ریشه در همان اندیشه «جبرگرایی سیاسی» دارد، که با تأسی به ملوک و پادشاهان شان، لب فروبسته و دیگر حتی چشمه های «عِرق عربیت» نیز در وجود شان خشکیده است. زیرا، «مردم بر دین پادشاهان شان هستند!». شکی نیست که وحشت و هراس دایمی سران کشور های عربی از بیداری امت ها و ملت های شان، کاملاً توجیه پذیر بوده و پذیرفتنی است. تنها همین وحشت و هراس در از دست دادن تاج و تخت است که سردمداران کشورهای عربی را به هر ترفندی وادار میکند.
حتی اگر لازم باشد با اسرائیل دشمن شماره یک دیروز، آشتی کنند این کار خواهند کرد! اگر لازم باشند چشم شان را برکشتار سیستماتیک همخون ها و هم نژادان شان، در فلسطین ببندند بی درنگ این کار را خواهند کرد! اگر لازم باشد مقاومت را بعنوان دشمن حاکمیت شان بشنا سند، درنگ نخواهند کرد! اگر لازم باشد مقاومت را، بعنوان عامل بیداری مردم، در مسلخ دژخیم صهیونیست، قربانی کنند، این کار خواهند کرد! اگر لازم باشد تمام مخارج حمله اسرائیل به حزب الله و حماس را پرداخت کنند، بی درنگ این کار را خواهند کرد. اگر لازم باشد مردم خویش را در خور و خواب و عیش و طیش غرق کنند، تا تخت شان باقی بماند این کار را خواهند کرد! اگر لازم باشد… !؟
زیرا، وجود جنبش های نوظهور و بیداری بخش همچون: «حزب الله» و «حماس» برای حاکمیت های استبدادی منطقه عربی، زنگ خطری است که باید نابود گردند. پس خیلی دور از انتظار نباید باشد که حاکمان عربی منطقه در قبال جنایت های هولناک اسرائیل کور، کر و لال شوند و ملت های شان نیز تابع حاکمان خود شان، لالمانی بگیرند. عجیب نیست که ملت های عرب با پیش زمینه ای تاریخی در فقه سیاسی خود، با تأسی از حاکمان شان، در برابر تجاوزگری های اسرائیل و کشتار هم نژادان شان سکوت نموده و فقط حالت یک ناظر را داشته باشند.
بنابراین؛ «جبهه مقاومت» کنونی با رهبری معنوی و مادی پس پرده ایران؛ «سوریه» بعنوان بدنه مقاومت و تنها کشور بازمانده از مقاومت عربی و نیز گروه های مقاومت «حزب الله» و «حماس» بعنوان نوک پیکان مقاومت؛ جبهه مقاومت کنونی را در خاورمیانه بر ضد جبهه استکبار عربی – غربی و بر ضد اسرائیل تشکیل میدهند، برای همین تمام تلاش کشور های عربی منطقه و حامیان غربی اسرائیل، بر این استوار است که به هر قیمتی «جبهه مقاومت» را بسوی نابودی سوق داده و برای همیش از شر این جماعت مزاحم خلاص شوند. بدون شک زیر فشار قرار دادن ایران با بهانه جلوگیری ایران از دسترسی به «سلاح اتمی»؛ مسلح نمودن گروه های تروریست و حمایت کامل از ایشان بر ضد حکومت سوریه با ایجاد جنگهای فرسایشی چند ساله در این کشور؛ حملات مکرر به حزب الله در جنوب لبنان و حملات پیاپی به حماس در نوار غزه فلسطین؛ همه و همه در راستای به چالش کشیدن جبهه مقاومت و نابودی کامل آن طراحی و اجرایی گشته است.
«دوم- جبهه استکباری؛ عربی- غربی!؟»
این جبهه که مرکب از دنیای غرب به سرکردگی امریکا، سردمداران رژیم های استبدادی عربی منطقه و رژیم اشغالگر اسرائیل است، وجود و حضور شان به شدت به همدیگر وابسته است. زیرا؛ منافع نامشروع اعضای این جبهه چنان به صورت انفکاک ناپذیری به هم گره خورده، که این جماعت ناهمگون را محکم و پایدار در کنار هم نگهداشته است، بگونه ای که وجود و عدم شان به وجود و عدم دیگری وابسته است.
بدون شک وجود، بقا و ماندگاری رژیم های استبدادی منطقه عربی، با منافع نامشروع کلان غرب در منطقه چنان در هم تنیده است که اگر یکی از این دو سقوط نموده از میان برود به یقین دیگری نیز نابود خواهد شد. زیرا، بقای رژیم های عربی تنها در صورت تدوام رابطه گرم و مدوام با جهان غرب بوده و سخت وابسته به حمایت های مادی و معنوی غربی هاست. از دیگرسو؛ منافع نامشروع غربی ها تنها و تنها درصورت حضور این حکومت های غیر دموکراتیک و استبدادی در منطقه قابل تأمین خواهد بود.
می بینیم که همین وجوه مشترک، میتواند کشورهای عربی را در کنار اسرائیل دشمن شماره یک اعراب قرار دهد تا با مخارج عرب ها، «اسرائیل به راحتی عرب بکشد!» برای همین است که باید به هر قیمتی جبهه مقاومت شکسته شود. تحمیل تحریم های شدید اقتصادی و فشار های بی امان سیاسی بر تنها حامی مهم جبهه مقاومت از سوی دنیای استکبار (ایران)؛ راه اندازی گروه های تروریستی تا دندان مسلح در سوریه و نابودی زیربناهای اقتصادی، تجاری، فرهنگی و… این کشور؛ حملات منظم و سیستماتیک نیرومندترین ارتش دنیا به پایگاه های حزب الله در جنوب لبنان و حملات و کشتار وحشیانه فلسطینی ها در نوار غزه و… همه و همه در راستایی نابودی «جبهه مقاومت» سازماندهی، طراحی و اجرایی شده است.
«پایان»
مصطفی خرّمی
10 / 5 /1393 – کویته پاکستان