«««عید مردم ستمدیده هزاره کویته بازم عزا شد!؟؟»»»
در عید سعید فطر که در شهر ترور و هراس (کویته) بودم، دو تن از جوانان هزاره کویته در مسیر علمدار رود به بروری در روز روشن به سلاخی آدم نما های گرگ وش گرفتار آمده، جان شان را از دست دادند و این گونه عید مردم هزاره ستمدیده کویته تبدیل به عزا شد!؟
چند ماهی از آن جریان تلخ گذشت و خوشبختانه حادثه ای دیگری اتفاق نیفتاد! مردم هزاره کویته نفسی به راحتی کشیده و تازه اندک آرامشی یافته بودند، بی خبر از اینکه این آرامش پیش از توفان است و تروریستان هرگز دست از کشتار این مردم بر نمی دارند!؟
همین حالا خبر شدم که انفجاری، انتحاری در علی آباد هزاره تاون جان عده ای از هزاره های مظلوم را گرفته است!!؟؟
سخت باعث تأثر و تأسف گردید، که بار دیگر عید این مردم بلاکش با یک انفجار شیطانی به عزا تبدیل گردید، و تن رنجور هزاره های بی گناه، دیگر بار با یک انتحار دیگر به در و دیوار پاشید!؟
««شهر من!!»»
شهر من، شهر شما، شهر خدا
شهر بس مظلومیتی، بی انتها
شهر پر شوری شهیدان، شهر مهر!
شهر پر نوری غریبان، شهر سحر!
پرچم گور شهیدان، سبزی سبز
بیرق صبر یتمان، سبزی سبز
«شهر من»، شهر صبوری، شهرشور
مادران با مخته ها، بر خاگ گور
گوییا این «مخته» یک «لول لی» بود
گور نی، «گهواره» ای «لالای» بود!
شهر من، شهر نی است و نی نوا
شهر جمعی بی نوا، در «نینوا»
مردمی بی کس اسیر و انحصار
بغض ها اندر شکست و انکسار
دیده ها پر آب و دل پر آه و بیم
گوش ها در انتظاری، بغض و کین
تا کی آید یک صدایی انفجار!؟
یا که، کی پاشد، تنی در انتحار
هم نفس با مرگ، داییم منتظر
هم قفس با درد، داییم، منحصر
با تمام درد و مرگ و بیم و ترس!
مردمانی با خدا، بی بیم و ترس!
استقامت، پایداری ذات شان
با شهامت زندگانی ساز شان
تن در اینجا، ریشه در جای دیگر
نیست غربت، تیشه بر پای دیگر
گر «هزارستان» مرا بوم و بر است
«کویته» بی شک؛ پاره ای زان پیکر است!
سوزی من در ساز این مردم نواست
ساز من در سوزی این مردم دواست!
«آزره» هرجا، تکه های یک وجود!؟
مثل هم، در گوشت و خون و هست و بود
چو «نی» بلخی مدام، در نالش اند
دورفتاده زاصل خویش، در چالش اند!
نغمه ها از درد هجرش سر دهند
ناله ها از شوق وصلش در دهند
«هرکه را کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگاری وصل خویش!»
مصطفی خرّمی
18 اگست 2014
کویته – پاکستان
بازنشر: تقدیم به روح شهیدان ستمدیده هزاره کویته!!
12 / 7 / 93