««تقدیم به حضرت پیام آور رسالت و حضرت آفتاب فقاهت!»»
طلوع خورشید رسالت نبوی و برآمد ماهتاب فقاهت جعفری، خجسته باد !
««راز وحدت!؟»»
با آمدن ربیع المولود، انگار جهان وارد فضایی تازه ای می شود، دل های خسته مان ناخواسته بهاری شده و شور و شوق عجیبی سراسر وجود مان را فرا می گیرد. ساز های خاموش جانها مان دوباره کوک شده نغمه های شور انگیز سر می دهند! نخل ایمان دیگر باره به بار می نشیند. مزرع روان های مؤمنان سرسبز و گلفشان می شود. هرچه به نیمه ی این ماه نزدیکتر می شویم، این شور و شعف بیشتر و بیشتر می شود.
چه رازی عظمیی میان دوازدهم تا هفدهم ربیع المولود، نهفته است که هر ساله ما را به «وحدت و یگانگی» فرا می خواند. آب حیات برادری و همرنگی را در جویبار جانها مان جاری می گرداند! موزیک روح نواز وحدت از هر کوی برزن مجازی و حقیقی بلند است و… تا اینکه با نور افشانی وجود مقدس خاتَم و خاتِم پیغام آوران الهی در هفدهم ربیع المولود، این شوق و شادی به اوج خودش می رسد! .
چه بگویم که این سُرور و سرزندگی خاص وجود فانی ما خاکنشینان نیست! بلکه، چه بسا جام وجود نوری افلاکیان نیز از شوق و شور لبریز میگردد! همه ی خوبرویان افلاک نشین دامن کشان، دست افشان و پای کوبان ولادت این «یگانه ی هستی» را جشن می گیرند. زیرا، انسان کامل، جوهر خلقت، ختم رسولان، اشرف مخلوقات و «بهانه ای آفرینش» پا به عالم وجود می گذارد و حقیقتاً این اندک بهانه ی نیست!!؟
««بیدار گران دوران ! »»
هیچ خردمندی نمی تواند بپذیرد که جهان آفرینش با این همه نظم و پیچیدگی بی مانند، به صورت «خودآ» پدید آمده باشد! هستی شک پذیر نیست، باید این هست را هدفی باشد و این حضور را نهایتی! بر خلاف باور پوچگرایان هیچ اندیش، هرگز فطرت و روان انسانی نمی تواند خود را فریب دهد، که ما همچون علفی هست شده، سبزگردیده و آنگاه با سپری شدن بهار زندگی و خزان عمر به زردی گراییده نیست شویم!؟
گرچه پدیده ای بنام انسان تنها موجودی است که در جسم و جان پیچیده اش، آب و آتش را با هم دارد. حاکمان «خرد و غریزه» هر کدام او را به سوی خود می خوانند. «خرد» به راهش می خواند و مسیر شاهراه عظیم فطرت، که از او «انسان کامل» بسازد، تا با شایستگی تاج افتخار اشرفیت موجودات را برسرش نهد و در نهایت هم چون حلاج بانگ «اناالحق» زده، به «هستی مطلق» پیوند خورد! اما، «غریزه» به چاهش فرا می خواند، با وسوسه های از جنس لذّت های زودگذر این جهانی، با طنابی از تار و پود خواهش های نفسانی، برای ارضایی شکم و زیر شکم!؟
می توان گفت: کشور وجود آدمی همواره صحنه ای درگیری میان پاره های انسانی و حیوانی پیکر خود اوست! «ایمان و شیطان» برای حاکمیت وجودش همواره در کشاکش و تلاش اند! آدمی در این میان؛ اما، مختار است که افسار وجود خویش را بدست کدام ساربان دهد! آیا راهبری «خرد» را بپذیرد که وی را به راه می برد و در نهایت به مقصد حقیقی رهنمون اش می کند! و یا فریب رنگ و لعاب لذّت ها را بخورد و شیطان را زمامدار جسم و جان خویش گرداند! بی شک در چنین صورتی، میان او و دیگر حیوانات هیچ فرق و فاصله ای نیست!؟ چرا که هردو دنبال ارضایی غریزه اند، با این تفاوت که این یکی خردمندی است، بی خرد!؟
شک نباید کرد که آفریدگار هستی وقتی از روح افلاکی خودش در جسم خاکی آدمی دمید، هرگز او را به حال خودش رها نکرد، به خصوص که در صحنه آفرینش این موجود عجیب(انسان)، مقرب ترین فرشتگان اش (ابلیس) با آتش حسادت گُر گرفت و با رانده شدنش از جایگاه قرب الهی، به دشمن ابدی انسان تبدیل گردید! اینجاست که پروردگار عزیز و عظیم، بهترین بندگانش را در هر عصر و دورانی برای «هدایت و راهبری» جوامع انسانی گزینش نمود. بدین گونه، انسان های کامل علمبردار رستگاری آدمی شدند و هدایت گر انسان ها به سوی کمال مطلق! بیدارگران فطرت خواب آلود بشر به سوی نهایت مطلق! رهبران دلسوز انسان به سوی تمدن مادی و نجات اخروی! انذار دهندگان خرد های انسانی در رویاروی با خواسته های جذاب نفس و دام های رنگین شیطانی و… !؟ .
««عصاره ای هستی ! »»
بی گمان جوامع انسانی این روند تکاملی عظیم و پیچیده را با فراز و فرود های فراوانی پشت سر گذاشته اند. تکاملی که در عرصه ی مادی و دنیوی، وی را به مدنیت رسانده و به مرور مسیر پیشرفت را طی نموده اند. تا جای که امروزه قله های سر به فلک دانش ها را یکی پس از دیگر فتح کرده و میکنند! در این راستا چه بسا انسان های خداگونه ی که در شاهراه بی مانند کمال معنوی گامزن بوده اند. باید پذیرفت که فرستادگان الهی، بیدارگران و ناجیان پیغام آور؛ در این میان، نقش برجسته و بی نظیری داشته اند. در نهایت به این باور می رسیم که حتی همین پیام آوران خود نیز، به گونه ای همراه بشریت و مدنیت جاده ای تکامل را طی نموده اند. گرچند همگان نور و مشعل هدایت اند؛ اما، می توان گفت: انبیای پسین همواره مکمل رسولان پیشین بوده اند.
«عصاره ای هستی و بهانه ای خلقت!؟»
اینجا وقتی انسان در مسیر پیمایش هستی به بلوغ می رسد؛ حکایت ارسال رُسُل و اعزام انبیأ هم به پایان راهش می رسد و آخرین پیام آور و فرستاده ای الهی از سرزمین تفتیده و جهل آلود حجاز، پا به عرصه ای وجود می گذارد. تا هم خاتِم بیدارگران باشد و هم خاتَم هادیان خلق از سوی پروردگار هستی! پس این خاتم باید انسان کامل باشد تا بتواند برای همیشه ای تاریخ با مشعل آیین اش راهبر و راهنمایی خلق گردد. تا ایشان را به وادی رستگاری و کمال مطلق رهنمون شود. چنین انسانی باید در نوع خود کامل ترین باشد و اگر بخواهیم انبیأ الهی را انسان های کامل بدانیم بی گمان «ختم رسولان» عصاره ای این کمال است. در نهایت می توان اذعان داشت که او(پیامبراکرم(ص)) «عصاره ای هستی» و «بهانه ای خلقت» است.
««تداوم رسالت !؟»»
تردیدی نیست که «امامت» تدوام «رسالت» است؛ زیرا، از لطف و عدالت خداوند بدور است که «امت های» پیشین را راهنمایانی باشد و بعد کوچ ابدی ختم رسل، «امت های» آخرین را به حال خود رها کند. پس باید مردان الهی با نام و عنوان جدید(امام) پا به عرصه ای وجود گذارند تا در جهان پسا «رسالت» زمامدار هدایت خلق به سوی حق گردند!؟
چون این وعده ای پروردگار است که اگر نباشد، «اکمال دین و اتمام نعمتی» در کار نخواهد بود! همان که از برکه ای «غدیر» جوشید؛ در سالهای سخت و سرد «سکوت» فروخفت و همدم چاه های نخلستان گردید!؟ در خلافت «حیدری» کوفه، اندکی به بار نشست! با صبر و بردباری «حسن» صلح و سلامت اسلام و بقایی تشیّع را، به ارمغان آورد! در قربانگاه «نینوا» با تیغ جهل و ستم از قفا سربریده شد، تا خونش تدوام آیین احمدی را، بیمه نماید! با مناجات شبانگاهی و نوایی سحرگاهی«سجاد» بر سجدگاه عبودیت، در سوز و گداز «خدا و خلق» سوخت و دم برنیاورد! در حیات«باقر» دانه های دانش و معرفت شکافت و با بنیانگذاری دانشگاه عظیم، در عصر«صادق» به بار نشست! تا چراغ «دانش، علم و فقه» همراه با ظهور «نخستین مذهب»(مذهب جعفری) به هزاران دانش پژوه عرضه گردد. این گونه بود که صداقت علمی «صادق آل رسول» آیین محمدی را بیمه نمود و این گونه بنیان «تمدن عظیم اسلامی» پایه ریزی گردید! بدین سان؛ «امامت» در پیمایش شاهراه «رسالت» خوش درخشید و نمود عینی یافت.
اینک: در عصر انتظار یگانه ای دوران، ناجی انسان و موعود ادیان؛ این نوشتار ناقابل عرض ارادتی است، همچون «برگ سبزی از درویش بی نوایی» که جز این هیچ ندارد، تا به پیشگاه این «دو راد مرد» بی مانند تاریخ بشریت، تقدیم کند!؟
مصطفی خرّمی
18 / 10 / 93