««مرگ حقیقت انکار ناپذیر!؟»»

««مرگ حقیقت انکار ناپذیر!؟»»

اینجا سالروز ولادت فرخنده ای یگانه ای دوران، بهانه ای هستی، دخت نبوت، همسر ولایت و مادر امامت حضرت فاطمه زهرا (س) تنها یادگار رسول اعظم اسلام را، «روز مادر» نامیده اند! من و بچه ها به همین بهانه خجسته مثل هر سال با شور و شوق تمام داشتیم خود را برای چنین روزی آماده می کردیم تا از مادران گرامی خانه ای مان یعنی حاجی نه نه مادر گرامی خودم که افتخار نوکری اش را داریم و نیز خانم زحمت کش و عزیزم  که واقعا تمام زندگی مان با دستان پر مهر و ماهر وی می چرخد و… به شایستگی تجلیل کنیم !؟

Motamediاما، ناگهان این خوشی به غم بدل گشت و  خودگویی شوم(تلفن) زنگید که دوست جدید ما مرحوم مغفور حجت الاسلام آقای اصغری تبرغنک جاغوری، خسور برادر کوچکترینم (حجت الله جان) ندایی حق را لبیک گفته و به دیار باقی شتافته است. همه چیز به هم ریخت و جشن ما ناتمام ماند که ماند!؟ ما این ضایعه ای اسفناک را به خانواده داغدار ایشان بخصوص عروس گلم دختر عزادار ایشان صمیمانه تسلیت گفته و از خداوند برای آن عزیز سفر کرده غفران و رحمت بی پایان الهی  و برای بازماندگان شان صبر جمیل و اجر جزیل را خواهانم.

««سردی مرگ!؟»»
دیروز وقتی جسد این عالم پارسا و زاهد را وارد خانه آخرت می کردیم، عجیب برایم تکان دهنده بود، یک آن خودم را جای وی احساس کردم! تمام بدنم یخ زد، موهای بدنم سیخ سیخ شد و سرم به اندازه کوهی ماگو سنگین و…!؟ وقتی به خود آمدم از خودم بارها پرسیدم وقتی مرگ این قدر به آدمی نزدیک است و این گونه دیر یا زود آدمی را در آغوش سرد خویش سرد و یخ میکند و به گور تنگ و تاریک می سپارد، چرا ما آدمیان از این واقعیت انکار ناپذیر غافل ایم؟؟ در حالیکه یقین داریم که روزی ما نیز اسیر خاک سرد و گور تنگ خواهیم شد!!؟

ما حتی اگر خدا را نیز قبول نداشته باشیم و به غیب و روز قیامت هم ایمان نداشته باشیم ولی هرگز نمی توانیم «مرگ» را به عنوان یک پدیده نامیمون و ناخوشایند در واپسین لحظات زندگی آدمی انکار کنیم! چرا که «مرگ یک حقیقت انکار ناپذیر است!!؟؟» راستی عزیزان ما که امروزه تمام پدیده ها را با عقل ناقص مان بررسی می کنیم، آیا خرد کم کش ما میتواند حقیقت مرگ را درک کند؟؟
دوستی میگفت:
اگر کسی بر سر دوراهی به ما خبر دهد که در مسیر نزدیکتر و راحت تر «دزد و خطرمرگ» وجود دارد ولی در مسیر دورتر و سخت تر چنین چیزی وجود ندارد، عقل و خرد ما مسلماً راهی دورتر را ولو با خطر بیشتر می پذیرد؛ اما، از راه نزدیک و راحت به دلیل خطر موجود پرهیز میکند!؟ حال اگر به فرض بعد از رفتن و با مرگ هم آغوش شدن در آن طرف «کوتل» خبر های باشد، عقل و خرد در اینجا برای ما چه حکم خواهد کرد؟ آیا هرگز در این مورد اندیشیده اید؟؟


««یک بار هم که شده به خرد خود مراجعه کنیم!!؟؟»»

مصطفی خرّمی

21 / 1 / 94



دیدگاهها بسته شده است.