««فریاد بی صدا !؟»»

««فریاد بی صدا !؟»»
 
«بی صدا فریاد» کرد و جان گرفت
با «تبسم» هم «جهان» هم «جان» گرفت
***
عشق را با قیمت جان«شور» داد
مهر و عشق اش دامن کیوان گرفت
***
اوج غربت، خشم بیدادش بسوخت
سیل خونش، خانه ای دونان گرفت
***
12065752_1663721650532837_407944670355765316_nدشنه های خصم گر جان ها ستاند
جسم ها شان، دامن«جانان» گرفت
***
«خنجر» شیطان و تکفیر و ترور
شد خجل کو، «حنجر» انسان گرفت
***
آن گلوی نازنین ببریده شد !؟
بی صدا هم «کابل» و کیوان گرفت
***
جسم های پاک بی سر، بی صدا
پرزد و پرواز کرد و جان گرفت
***
سوز مردم «ساز» عشق و شور شد
زخم های پیکر اش، درمان گرفت
***
فر فریادش، ز فرش تا عرش رفت
گِرد و دور، گردونِ گرادن گرفت
***
چون«تبسم» بر لبانش نقش بست
هان، سکوت فقل ها از«دان» گرفت
***
«او» نماد عدل و داد و قسط گشت
حق خویش از حلقوم دونان گرفت!؟
***
«جنبش» سرخ اش، چو توفان راه فتاد
سرزمین ها، خانه ها هم «خوان» گرفت
***
تا جهان باشد«تبسم» زنده است
چون که درجسم «جهان» او «جان» گرفت
***
مصطفی خرّمی
30 / 8 / 94


دیدگاهها بسته شده است.