((پروانه های علقمه!؟))
کاروان در کاروان عشاق ها
در ره اند با عشق و شور و هلهله
شهرها خالی، کجایند مردمان؟
گوییا افتاده هر جا زلزله !؟
خیل مشتاقان خاکش رهسپار
لشگری از عشق با صد غلغله !؟
پر زدند پروانه های شمع عشق
چون پرستوها و صدها چلچله
سوختن
صاحبدلان کوی او
کآتشی افتاده بر جان همه!
همچو مجنون در مسیر عاشقی!
سوی لیلا ره روند، با [هروله!؟]
پای عریان در مسیر کوی عشق!
آشنا با خار و سنگ و [مرمره]!؟
فرش از بال ملائیک هر مسیر
بس خرامان می روند با دبدبه
بال افشان با هزاران رنگ و نقش
می پرند، [پروانه های علقمه] !؟
دیده در راه اند، خیل عاشقان
با هزاران[موکب] و هم کوکبه
پای شان بر چشم و هم در دل نهند
بر سر و بر دیده و بر جمجمه!؟
عشق در سوز و گداز و شوق و شور
عقل در تردید و شک و دمدمه!؟
عقل حیران زین همه شیدائیان
گم کند عشق اش، ز دلها فاصله!؟
زائران درگه اش پروانه وار !؟
بال بگشودند به سوی[علقمه] !
طوطیای دیده ام، خاک در اش
خاک پای ی صدهزاران قافله !؟
م، خرمی
اربعین حسینی 1438
بیست و هشتم عقرب95