««غروب هشتمین خورشید!؟»»
سالروز غروب هشتمین آفتاب امامت، امام غریبان، شاه خراسان تسلیت باد.
««بخش یکم: از ولادت تا انتقال به مرو»»
امام علی بن موسی الرضا(ع)هشتمین خورشید آسمان ولایت و امامت در سال 148 یا 153 هـ.ق، در مدینه منوره متولد گردیدند. امام در محضر مبارک پدر گرامی شان امام موسی کاظم(ع)سالهای متمادی تلمذ نموده و به مراتب بالایی از دانش های گوناگون و متداول روز، تسلط کافی یافتند. اثبات این ادعا را میتوان در پیروزی های چشمگیر امام در مجالس متعدد مناظره وی با سران ادیان و مذاهب در حضور مأمون خلیفه عباسی، به عیان شاهد بود.
امام رضا(ع)به نص و تصریح پدرش، امام کاظم(ع)بدون کمترین خدشه و تردیدی به عنوان امام بعد از خودش معرفی گردید. امام پس از شهادت پدر گرامی اش،
در سال 183هـ.ق، به امامت رسیده زمام زعامت جهان تشیّع و نیز رهبری حوزه بزرگ علمی پدر و جد اش امام صادق(ع)را به دست گرفتند. این حوزه تا زمان حضور امام در مدینه (سال200 هـ.ق) همچنان فعال و پویا به فعالیت های علمی خویش ادامه داده تنها پس از انتقال اجباری امام به مرو، برای مدتی از رونق افتاد.
««بخش دوم: از انتقال به مرو تا شهادت!؟»»
از مهمترین وقایع عصر عبدالله مأمون هفتمین خلیفه عباسی(خلافت198-218هـ.ق)، انتقال اجباری امام علی بن موسی الرضا(ع) از مدینه به مرو(سال201هـ.ق) و تعیین وی به عنوان ولیعهد، بوده است. مأمون ابتدا جایگاه خلافت را به امام پیشنهاد نمود؛ اما، امام این پیشنهاد را رد نموده فرمود: «اگرخلافت حق توست و لباسی است که خداوند بر تو پوشانده جایز نیست که به کس دیگر دهی، اگر حق تو نیست، حق نداری که حق دیگری را به دیگری واگذار کنی!؟».
در نهایت؛ مأمون خلیفه عباسی، امام رضا(ع)را مجبور به پذیرش ولایت عهدی نمودند. جالب آنکه امام تنها بصورت مشروط ولایت عهدی را پذیرفت، شرطی که در واقع خنثی نمودن نقشه های مأمون در بهره برداری از پذیرش ولایت عهدی را در پی داشت. امام فرمود: به شرطی ولایت عهدی را می پذیرد که در هیچ امری از امور اداری کشور دخالتی نداشته باشد! و مأمون به ناچار پذیرفت. بدین سان، طرح و توطئه مأمون و وزیرش فضل بن سهل، در بهره برداری از پذیرش ولیعهدی توسط امام، با شکست رو برو شد.
مسأله جانشینی امام که انتقال خلافت از «عباسیان به علویان» را نوید می داد، از مسائل چالش برانگیز در تاریخ خلافت عباسی بوده که واکنش های متفاوت مردم آن زمان، از علویان و عباسیان و طرفداران شان را برانگیخته است. واقعه ای که بحث و مجادله بسیاری را از همان زمان تا کنون به دنبال داشته است.
1) بسیاری به صداقت مأمون خلیفه عباسی شک داشته و تنها آن را ترفندی از جانب وی برای اثبات حقانیت خلافت عباسی، زیر نظر داشتن امام، خدشه دار نمودن جایگاه معنوی امام، قطع ارتباط شیعیان با امام و مهار شورش های احتمالی شیعیان می دانستند.
2) برخی راه افراط را پیموده و نه تنها به صداقت مأمون شک نکرده اند که صداقت وی را عین حقیقت پنداشته و تا پای شیعه بودن مأمون نیز پیش رفته اند!؟
3) برخی راه میانه را، پیموده و تنها گرایش شیعی و اظهار تشیّع مأمون را پذیرفته اند.
در نهایت؛ آیا این پندار که مأمون خلافت را حق «علویان» می دانست و «عباسیان» را غاصب این حق؛ میتواند درست باشد؟ آیا مأمون در بازگرداندن خلافت به علویان(امام رضا(ع)) صداقت کافی داشته است؟ برخی معتقد اند که مأمون در این عملکرد خود صادق بوده است زیرا:
1) جایگاه خلافت را به امام رضا(ع) پیشنهاد نمود، ولی امام نپذیرفت.
2) وقتی امام خلافت را نپذیرفت، مأمون وی را مجبور به پذیرش مقام ولایت عهدی نمود.
3) دستور داد پوشش سیاه(شعار عباسیان)را، کنار گذارند و پوشش سبز(شعار علویان) را، بپوشند.
4) مأمون فرمان داد به به نام امام رضا(ع)سکه بزنند و خطبه بخوانند.
5) یکی از دختران خود(ام حبیب) را به تزویج امام رضا(ع)درآورد.
6) اعتقاد خود به برتری امام علی(ع) بر تمام اصحاب و خلفا آشکارا اعلان نمود و… .
اما، با تمام این دلایل، پذیرش باورهای تشیّع و یا حتی گرایش شیعی مأمون خلیفه عباسی، بسیار ناشیانه و کودکانه خواهد بود! چه رسد به واگذاری خلافت به «علویان»؛ زیرا، مأمون در انتقال اجباری امام از مدینه به مرو، اهدافی خاص و پنهانی را دنبال می کرده است که خود در پاسخ به اعتراضات برخی از درباریان به صراحت میگوید:
« اين مرد(امام رضا) كارهاى خود را از ما پنهان كرده و مردم را به امامت خود مىخواند. ما او را بدين جهت وليعهد قرار داديم كه مردم را به خدمت ما خوانده و به سلطنت و خلافت ما اعتراف نمايد و در ضمن، فريفتگان اش بدانند كه او آنچنان كه ادّعا مىكند نيست و اين امر (خلافت) شايسته ما است نه او، و همچنين ترسيديم اگر او را به حال خود بگذاريم در كار ما شكافى به وجود آورد كه نتوانيم آن را پر كنيم و اقدامى عليه ما بكند كه تاب مقاومت اش را نداشته باشيم. اكنون كه با وى اين رويّه را پيش گرفته و در كار او مرتكب خطا شده و خود را با بزرگ كردن او در لبه پرتگاه قرار دادهايم، نبايد در كار وى سهل انگارى كنيم، بدين جهت بايد كم كم از شخصيّت و عظمت او بكاهيم تا او را پيش مردم به صورتى درآوريم كه از نظر آنها شايستگى خلافت را نداشته باشد، سپس درباره او چنان چاره انديشى كنيم كه از خطرات او كه ممكن بود متوجه ما شود جلوگيرى كرده باشيم!؟».
در نهایت؛ وقتی مأمون و طرفدارانش مأموریت ویژه خود، در سؤاستفاده از حضور امام در «مرو» را، بی فایده دیدند و با موضعگیری های خردمندانه امام، نقشه های پنهانی شان بی اثر گردید، این بار راه دیگری را در پیش گرفتند. اینان تمام تلاش خود را به کار گرفتند، تا با کشاندن امام به برنامه های از پیش طراحی شده، ضمن اینکه امام را طرفدار خلافت و مأمون خلیفه نشان دهند، با شکست امام در این برنامه ها، زمینه های آبرو ریزی، خفت و خواری امام را فراهم نمایند.
1) تشکیل مجالس مناظره متعدد با حضور مأمون و تمام درباریان و بزرگان، میان امام رضا(ع) و سران ادیان مختلف: زردشتی، مسیحی، یهودی و… که خوشبختانه هربار با پیروزی امام خاتمه می یابد.
2) ایجاد مجالس مناظره میان امام و رهبران مذاهب اسلامی: ماتریدی، حنفی، ظاهری، تصوف و… که هربار با مغلوب شدن سران مذاهب و اقرار ایشان به برتری امام در دانش های گوناگون؛ امام رضا(ع) بار دیگر از این میدان نیز پیروز بیرون می آید.
3) فراخوانی امام به نماز باران! که اگر باران نیاید، مسلماً آبروی امام آنگونه که شیعیان اعتقاد دارند، خواهند رفت. اما، امام و مردم هنوز به داخل شهر نرسیده چنان باران بارید که در تاریخ مرو تا آن زمان بی سابقه بوده است.
4) فراخوانی امام به نماز عید و باز گرداندن ایشان از مسیر راه.
5) ایجاد موانع و جلوگیری از مجالس درس امام رضا(ع) .
6) جلوگیری از ارتباط مردم با امام رضا(ع)، به بهانه حفاظت از جان امام و… .
گرچه برخی از منابع طرفدار مأمون، برای پیراییش و ویرایش عملکرد خلیفه مأمون، ایجاد تمام این محدودیت ها و ممنوعیت ها را به حساب دشمنی پنهان و نیز حسادت «فضل بن سهل وزیر» نسبت به امام، می دانند. گویا، فضل بن سهل«ذوالریاستین» که تمام قدرت نظامی و اداری حاکمیت مأمون را در دست داشت، در تحریک مأمون و طرح توطئه های گوناگون بر ضد امام، نقش اصلی و اساسی داشته است. اما، به نظر می رسد که گزارش های این گونه ای بیشتر در همان راستایی تبرئه و اثبات بی گناهی مأمون خلیفه عباسی ساخته و پرداخته شده است. زیرا، حتی اگر توطئه های متعدد بر ضد امام کار وزیر«فضل بن سهل» بوده باشد، به هیچ عنوان مأمون خلیفه از آنها بی خبر نبوده است.
با این وجود، وقتی مأمون احساس نمود که وجود «فضل بن سهل وزیر خراسانی» و «امام رضا(ع) ولیعهد علوی» مانع عمده برای بازگشت به بغداد و آشتی با عباسیان هستند. وزیر را طی توطئه ای(دوم شعبان202هـ.ق)در حمام شهر«سرخس» توسط گماشتگان خویش ترور نمود و بدین سان از مزاحمت وزیر قدرتمند خراسانی خویش رهایی یافت.
جالب اینکه، برخی از منابع از درخواست مکرر و اصرار بی اندازه خلیفه مأمون، مبنی بر همراهی امام با وزیرش فضل بن سهل، در رفتن به حمام سرخس خبر میدهند که هر بار با انکار امام رو برو می شود. از این گزارش به خوبی پیداست که گویا مأمون طرح نابودی هردو نفر را با هم داشته است، انگار قرار بوده که «وزیر» و «ولیعهد» هردو طی این توطئه در حمام این شهر کشته شوند. اما، انکار امام رضا(ع) از رفتن به حمام، وی را از کشته شدن به دست گماشتگان مأمون به طور موقت نجات داد.
سوم: شهادت امام هشتم
سرانجام خلیفه عباسی مأمون که در توطئه نخست،(قتل در حمام سرخس) تنها موفق شده بود «وزیر» مزاحم را معدوم نماید و موفق نشده بود که ولیعهد(امام رضا) را همراه با وزیر نابود کند، این بار شخصاً دست به کار شده و با توطئه دیگری امام را در منطقه توس(30 صفر سال203هـ.ق) شخصاً مسموم و به شهادت رساند. اما، یعقوبی که طرفدار گرایش شیعی مأمون خلیفه عباسی است، تلاش دارد که مسمومیت امام را به گردن «علی بن هشام» انداخته و مأمون را از این جریان، تبرئه نماید.
پس از رفع موانع آشتی (کشته شدن وزیر خراسانی و ولیعهد علوی) مأمون با خیال راحت به سوی بغداد حرکت نموده و در سال 204 وارد بغداد گردید و زمام امور پایتخت تاریخی عباسیان و خلافت عباسی را شخصاً به دست گرفت. وی پس از ورود به بغداد، دستور داد که پوشش سبز (شعار علوی) کنار گذاشته شود و به پوشش سیاه(شعار عباسیان) بازگردند.
عملکرد مأمون خلیفه عباسی از زمان حرکت از «مرو» تا رسیدن به «بغداد» در جریان قتل فضل بن سهل، مسمومیت امام رضا(ع) و بازگشت به پوشش سیاه، بر تمام حدس و گمان ها در مورد گرایش شیعی یا علوی مأمون خط بطلان کشیده و سندی آشکاری بر این ادعاست که تمام عملکرد های پیشین مأمون در انتقال امام از مدینه به مرو و… همه حاکی از «تظاهر مأمون به تشیّع» بوده و به خوبی اثبات میکند که مأمون برای حفظ قدرت عباسیان، حاضر بوده است به هر ترفندی دست بزند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع: 1) یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج2، ص448 تا 454. 2) مسعودی، مروج الذهب، ج3، ص417. 3) طبری، تاریخ طبری، ج8 ، ص554-555-565-567-568-574. 4) شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج2، ص-139-140-147-150-151-153–154-170. 5) کلینی، الکافی، ج1، ص488-489-490. 6) طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص171. 7) ابن اثیر، همان، ج6، 326-347-351-408، ج7، ص132. 8) سیوطی، تاریخ الخلفا، ص268. 9) اربلی، کشف الغمه، ج2، ص147-799-800-801-805-860 . 10) ابن جوزی، المنتظم، ج10، ص112. 11) ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج10، ص250. 12) ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص454-455. 13) شیخ مفید، الارشاد، ص310 . 14) جهشیاری، الوزرأ و الکتاب، ص202. 15) بغدادی، الفرق بین الفرق، ص157.
********************************************
م، خرمی
10/ 9 / 95