“هدهد خوشخبر باشیم!”

“هدهد خوشخبر!”
***
گویند: دو کاروان به سوی یک مقصد، البته با فاصله از همدیگر در حرکت بودند. دزدان راه را بر کاروان اولی بستند، مردان کاروان با اینکه مسلح بودند، اما ترسیدن و تسلیم شدند!
دزدها تمام افراد کاروان را با طناب بستند و مال و اموال شان را کامل به غارت بردند و افراد بسته شده را تهدید کردند که اگر تا صبح فردا آنها برای باز کردن خود تلاش کنند، دزدان بازگشته و آنها را خواهند کشت!؟
***
صبح فردا کاروان دوم از راه رسید، افراد بسته شده با داد و فریاد آنها را به کمک خواستند، افراد کاروان دوم که سر و صدایی آنها را شنیدند توقف نمودند و با کمال تعجب آنها را با طناب به همدیگر بسته شده یافتند!
– سرکاروان وقتی از ماجرا باخبر شد، به افراد خود دستور داد که بازگردند و رو به افراد خود نموده گفت: این بیچاره گان دیروز مرده اند و دست به جسدهای شان نزنید، همگان تعجب کردند! بسته شدگان داد و فریاد راه انداختند که ما زنده ایم!؟
– سرکاروان با پوزخند گفت: نه شما جسد اید و من ثابت میکنم که شما. مرده اید! شما فقط خیال می کنید که زنده اید!؟
– گفتند: چطور؟
– گفت: شما چن نفر اید؟
– گفتند: پانزده نفر. گفت: دزدها چن نفر بودند؟
– گفتند: ده نفر.
– گفت: شما مسلح نبودید؟
– گفتند: چرا، گفت: چرا مقاومت نکردید؟ چرا از مال و اموال خود دفاع نکردید؟
– گفتند: ما بر جان خود بیمناک بودیم و ترسیدیم، لذا مال ها مان را فدایی جان خود کردیم!
سرکاروان خندید و گفت: “ترس بیرار مرگ است” و شما در حالیکه هم در تعداد افزون تر بودید و هم مسلح، به راحتی تسلیم شدید و از مال و اموال خود چشم پوشیدید، پس شما مردگان اید نه زندگان و مستحق مرگ اید نه برای زندگی؟!
– بسته شدگان باز به التماس و زاری افتادند که آنها را باز و با خود ببرند و…! اما سرکاروان با بی اعتنایی گفت: من دلیل دیگر نیز بر مرگ تان دارم!
– گفتند: چطور؟ پرسید شما از کی تا حال بسته ماندید؟
– گفتند: از غروب آفتاب دیروز…! سرکاروان پوزخندی دیگری تحویل داد و پرسید، چرا برای رهایی خود تلاش نکردید؟
– گفتند: چون دزدان تهدید کردند، اگر خود را باز کنیم، بازگشته و ما را خواهند کشت!؟
سرکاروان خندید و گفت: “ترس بیرار مرگه” پس شما مرده اید!؟
عذر و التماس شان کاملا بی فایده بود، سرکاروان و افراد اش در حالیکه دور می شدند، با خنده فریاد زد: اگر واقعا زنده هستید و راست میگویید، تلاش کنید و “امید” برای رهایی و زندگی را هرگز از دست ندهید، وگرنه همان بهتر که بیمیرید!!
***
از ورود کاروان به شهر یک روز بیشتر نگذاشته بود، که افراد بسته شده وارد شهر شدند و با ورود خود به همه ثابت کردند که هنوز “امید” به زندگی را از دست نداده اند، پس “زنده” اند!

images (20)
******
در آواخر سال تلخ و تار جاری کنونی که بلایی سیاه و جهانگیر “کرونا” فراگیر گردید، متأسفانه هر نفر یک رسانه شدیم تا به جای “هدهد” خوشخبر هر کدام نقش یک “جغد شوم” را بازی نماییم و فقط به همدیگر اخبار بد و وحشتناک را پاس دهیم و به جای امیدواری، فقط ناامیدی را نشر نماییم و فقط خبرنگاران “مرگ” و میر باشیم! حتی کسانی که از بیماری های دیگر فوت شده بودند را نیز “کرونایی” معرفی نمودیم!؟ در نشر شایعات، دروغ، وحشت، ترس و هراس بر همدیگر سبقت گرفتیم!؟
تمام اینها شاید بدان جهت بود که جو زده شده بودیم، اسیر جادوی رسانه شده بودیم، ترسیده بودیم، “کرونا زدگان” شده بودیم، پیش از آنکه به کرونا مبتلا گردیم، چرا که: “ترس بیرار مرگ است!!”
****
– پس بیایید در این آخرین ساعات این سال غمبار و آلوده 98، تمام ناامیدی، ترس، وحشت، شایعات، دروغ، مرگ و “کرونا” را زیر پا گذاشته و سال جدید را با امید، آرزو، عشق، مهربانی، شجاعت، حقیقت، لبخند، تبریکات مداوم ولو از راه دور، خوشی و در یک کلام با “زندگی” آغاز کنیم نه با “بازندگی”!؟
– بیایید در سال جدید، به جای اینکه “جغد شوم” شایعات باشیم، این بار نقش “هدهد خوشخبر” را بازی کنیم!
زیرا تنها با امید، عشق، شجاعت و حقیقت می توان بر ناامیدی، “کرونا” و مرگ غلبه کرد! مگه نه؟؟؟
****
سال نو، بهار نو و نوروز نو پیشاپیش بر همگان مبارک، انشاالله که سال سرشار از خوبی، خوشی، شادی و شادکامی داشته باشیم و هرچه زودتر بر ناامیدی ها، تلخی ها، مرگ و “کرونا” غلبه نماییم!
****
م، خرمی،
29 حوت 98



دیدگاهها بسته شده است.