تقریباً تمام فضایل و مناقب و مقاماتی که در کتب شیعه درباره فاطمه زهرا علیها السلام نقل شده در کتب معروف اهل سنّت نیز آمده است و این به راستی عجیب است، زیرا کمتر چیزی می توان یافت که در منابع معتبر شیعه باشد ولی در کتب آنها نیامده باشد.
شرح حال و مصائب بانوی اسلام، حضرت زهرا، سیده نساء العالمین علیرغم کوتاهی زندگانی آن حضرت؛ بسیار طولانی است.
حوادث بسیار اسف انگیزی که پس از مدت کوتاهی از رحلت پیامبر رخ داد؛ هجوم به خانه زهرا علیها السلام، آتش زدن در خانه، اسقاط جنین آن حضرت و بردن امام به زور به سوی مسجد برای بیعت، همه این رویدادهای تلخ و دردناک حضرت زهرا سلام الله را به بستر بیماری کشاند و به شهادت ایشان منجر شد.
حوادثی است که نه تنها به صورت پررنگ در تاریخ شیعه آمده؛ بلکه در منابع اهل سنت هم، صریحا ذکر شده است. لیکن با این همه مدارک روشن، باز بعضی از آنان تعبیر «افسانه شهادت» را به کار می برند و این حادثه تلخ را ساختگی می پندارند! لذا لازم است بر مبنای منابع اهل سنت به طور فشرده به گوشه هایی از آن اشاره شود.
فاطمه سلام الله علیها پاره تن من است، کسی او را اذیت کند مرا اذیت کرده…
تقریباً تمام فضایل و مناقب و مقاماتی که در کتب شیعه درباره فاطمه زهرا علیها السلام نقل شده در کتب معروف اهل سنّت نیز آمده است و این به راستی عجیب است، زیرا کمتر چیزی می توان یافت که در منابع معتبر شیعه باشد ولی در کتب آنها نیامده باشد.
به عنوان نمونه احادیث مرتبط با حرمت آزار خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله مخصوصاً دخترش فاطمه زهرا سلام الله علیها در منابع اهل سنت به نحو تواتر ذکر شده است؛ که همگی حاکی از مقام بلند فاطمه زهرا علیها السلام در معرفت پروردگار و مقام عصمت و اخلاص و ایمان اوست، او به جایی رسیده که خشنودی و غضب او، خشنودی خدا و رسول الله صلی الله علیه وآله شده است، و این ارزشی است والا که هیچ چیز با آن برابری نمی کند.
لذا در صحیح بخاری که معروف ترین منابع حدیث اهل سنّت است، چنین می خوانیم: پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّی فَمَنْ اغْضَبَها فَقَدْ اغْضَبَنِی؛ فاطمه پاره وجود من است، هر کس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده»
و نیز در همان کتاب می خوانیم: پیغمبر صلی الله علیه وآله فرمود: «فَانَّما هِیَ فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یُرِیبُنِی ما ارابَها وَ یُؤْذِینِی ما آذاها؛ فاطمه پاره وجود من است، هر چیز که او را ناراحت می کند مرا ناراحت می کند، و هر چه او را آزار دهد مرا می آزارد».
این حدیث در صحیح «مسلم» به این صورت ذکر شده است: «ان فاطمة بضعة منی یؤذینی ما آذاها؛ فاطمه پاره ای از تن من است هر چه او را آزار دهد مرا می آزارد».
این نکته شایان دقت است که معمولا جمله «فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی» را به معنای فاطمه پاره تن من است، تفسیر و ترجمه می کنند، در حالی که در این جمله سخنی از تن در میان نیست، بلکه مفهوم حدیث این است که فاطمه علیها السلام پاره ای ازوجود و هستی پیامبر صلی الله علیه وآله است، هم از نظر جسمی و هم روحی.
بدیهی است علاقه پدر و فرزندی هرگز نمی تواند چنین پدیده ای را توجیه کند، زیرا پیغمبر به عنوان «رسول الله» چیزی را اراده نمی کند جز آنچه خدا اراده کند، و هماهنگی خشنودی و رضای فاطمه با خشنودی و رضای خدا و پیامبر دلیلی جز محو اراده او در اراده و خواست خدا ندارد.
لذا در روایتی دیگر، رضای وی در گفتار پیامبر صلی الله علیه و اله مایه رضای خدا، و خشم او مایه خشم خدا معرفی گردیده است، آن حضرت می فرماید: «یا فاطمة إن الله یغضب لغضبک و یرضی لرضاک دخترم فاطمه! خدا با خشم تو خشمگین، و با خشنودی تو، خشنود می شود».
هم چنین خشم رسول خدا صلی الله علیه و اله مایه اذیت و ناراحتی اوست و سزای چنان شخصی در قرآن کریم چنین بیان شده است: «و الذین یؤذون رسول الله لهم عذاب ألیم [۱۹]؛ آنان که رسول خدا را آزار دهند، برای آنان عذاب دردناکی است».
این بحث را با حدیث دیگری در این زمینه از «صحیح ترمذی» پایان می دهیم، آن جا که از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: «انَّما فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یُؤْذِینِی ما آذاها وَ یَنْصَبُنِی ما نَصَبَها؛ فاطمه پاره تن من است، آنچه او را آزار دهد مرا آزار می دهد و آنچه او را به زحمت افکند مرا به زحمت می افکند»
خانه پرنور و محبوب رسول خدا صلی الله علیه و آله
محدثان یادآور می شوند، هنگامی که آیه مبارکه «فی بیوت أذن الله أن ترفع و یذکر فیها اسمه؛.(نور خدا) در خانه هایی است که خدا رخصت داده که قدر و منزلت آنان رفعت یابد و نامش در آنها یاد شود.» بر پیامبر نازل شد، پیامبر این آیه را در مسجد تلاوت کرد، در این هنگام شخصی برخاست و گفت:ای رسول گرامی! مقصود از این بیوت با این اهمیت کدام است؟ پیامبر فرمود:خانه های پیامبران!
ابو بکر برخاست، در حالی که به خانه علی و فاطمه علیها السلام اشاره می کرد، گفت:آیا این خانه از همان خانه هاست؟ پیامبر صلی الله علیه و اله در پاسخ فرمود:بلی از برجسته ترین آنهاست.
پیامبر گرامی صلی الله علیه و اله مدت نه ماه به در خانه دخترش می آمد، بر او و همسر عزیزش سلام می کرد و این آیه را می خواند: «إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا».خانه ای که مرکز نور الهی است و خدا به ترفیع آن امر فرموده از احترام بسیار بالایی برخوردار است.
آری در مدینه منوره، شهر پیامبر، تنها یک خانه بود که رسول الله صلی الله علیه و آله به آن عشق میورزید. این خانه روز و شب محل نزول و عروج فرشتگان الهی بود. پیامبر صلی الله علیه و آله آن قدر به این خانه احترام میگذاشت که بدون اجازه وارد آن نمیشد.
خانه ای که اصحاب کسا را در بر می گیرد و خدا از آن با جلالت و عظمت یاد می کند، باید مورد احترام قاطبه مسلمانان باشد.
اما به راستی پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و اله تا چه اندازه حرمت این خانه ملحوظ گشت؟ چگونه احترام آن خانه را شکستند، و خودشان صریحاً به آن اعتراف دارند؟
تهدید به آتش زدن خانه حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها در روایت «المصنف»
ابو بکر ابن ابی شیبه، محدث معروف اهل سنت و مؤلف کتاب المصنف به سندی صحیح چنین نقل می کند:إنه حین بویع لأبی بکر بعد رسول الله صلی الله علیه و اله کان علی و الزبیر یدخلان علی فاطمة بنت رسول الله، فیشاورونها و یرتجعون فی أمرهم. فلما بلغ ذلک عمر بن الخطاب خرج و دخل علی فاطمة، فقال: یا بنت رسول الله صلی الله علیه و اله و الله ما أحد أحب إلینا من أبیک و ما من أحد أحب إلینا بعد أبیک منک، و أیم الله ما ذاک بمانعی إن اجتمع هؤلاء النفر عندک أن أمرتهم أن یحرق علیهم البیت.
قال: فلما خرج عمر جاؤوها، فقالت: تعلمون أن عمر قد جاءنی، و قد حلف بالله لئن عدتم لیحرقن علیکم البیت، و أیم الله لیمضین لما حلف علیه.
هنگامی که مردم با ابی بکر بیعت کردند، علی و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره می پرداختند، و این مطلب به عمر بن خطاب رسید. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: ای دختر رسول خدا، محبوب ترین فرد برای ما پدر تو و بعد از پدرت تو هستی؛ ولی سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.
این جمله را گفت و بیرون رفت، وقتی علی علیه السلام و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامی پیامبر به علی علیه السلام و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را هنگامی که شما در آن هستید آتش می زنم، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام می دهد!».
تکرار می کنیم که این رویداد در کتاب المصنف با سند صحیح نقل شده است.
روایت بلاذری درمورد تهدید به آتش زدن درب خانه
بلاذری، محدث بزرگ اهل سنت، در کتاب «انساب الاشراف» این رویداد تاریخی را اینچنین نقل می کند: «إن أبا بکر أرسل إلی علی یرید البیعة فلم یبایع، فجاء عمر و معه فتیلة! فتلقته فاطمة علی الباب. فقالت فاطمة: یابن الخطاب، أتراک محرقا علی بابی؟ قال: نعم، و ذلک أقوی فیما جاء به أبوک …[۳۹]؛ ابو بکر به دنبال علی علیه السلام فرستاد تا بیعت کند؛ ولی علی علیه السلام از بیعت امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتش زا) حرکت کرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبه رو شد، فاطمه گفت: ای فرزند خطاب، می بینم در صدد سوزاندن خانه من هستی!؟ عمر گفت: بلی، این کار کمک به چیزی است که پدرت برای آن مبعوث شده است!».
اعتراف «ابن قتیبه دینوری» به هتک حرمت خانه فاطمه زهراسلام الله علیها
مورخ شهیر عبد الله بن مسلم بن قتیبه دینوری از پیشوایان ادب و از جمله نویسندگان پرکار حوزه تاریخ اسلامی و مؤلف کتاب تأویل مختلف الحدیث، و ادب الکاتب و … است. وی در کتاب الامامة و السیاسة چنین می نویسد:
«إن أبا بکر (رض) تفقد قوما تخلفوا عن بیعته عند علی کرم الله وجهه فبعث إلیهم عمر فجاء فناداهم و هم فی دار علی، فأبوا أن یخرجوا فدعا بالحطب و قال:و الذی نفس عمر بیده لتخرجن أو لأحرقنها علی من فیها، فقیل له: یا أبا حفص إن فیها فاطمة فقال، و إن!»
ابو بکر از کسانی که از بیعت با او سر برتافتند و در خانه علی گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به در خانه علی علیه السلام آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند و آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایی که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید یا خانه را با شما آتش می زنم. مردی به عمر گفت: ای ابا حفص (کنیه عمر) در این خانه، فاطمه، دختر پیامبر است، گفت: باشد!».
ابن قتیبه دنباله این داستان را سوزناک تر و دردناک تر نوشته است، او می گوید:
«ثم قام عمر فمشی معه جماعة حتی أتوا فاطمة فدقوا الباب فلما سمعت أصواتهم نادت بأعلی صوتها یا أبتاه یا رسول الله ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب و ابن أبی القحافة فلما سمع القوم صوتها و بکائها انصرفوا و بقی عمر و معه قوم فأخرجوا علیا فمضوا به إلی أبی بکر فقالوا له بایع، فقال: إن أنا لم أفعل فمه؟ فقالوا:إذا والله الذی لا إله إلا هو نضرب عنقک …!
عمر همراه گروهی به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامی که فاطمه صدای آنان را شنید، با صدای بلند گفت: ای رسول خدا پس از تو چه مصیبت هایی به ما از فرزند خطاب و فرزند ابی قحافه رسید، افرادی که همراه عمر بودند هنگامی که صدای زهرا و گریه او را شنیدند برگشتند؛ ولی عمر با گروهی باقی ماند و علی را از خانه بیرون آوردند، نزد ابی بکر بردند و به او گفتند: بیعت کن، علی علیه السلام گفت: اگر بیعت نکنم چه می شود؟ گفتند: به خدایی که جز او خدایی نیست، گردن تو را می زنیم …».
این بخش از تاریخ برای علاقه مندان به شیخین قطعا بسیار سنگین و ناگوار است، لذا برخی در صدد برآمدند در نسبت کتاب به ابن قتیبه تردید کنند، در حالی که ابن ابی الحدید استاد فن تاریخ، این کتاب را از آثار او می داند و پیوسته از آن مطالبی نقل می کند، متأسفانه این کتاب به سرنوشت تحریف دچار شده و بخشی از مطالب آن به هنگام چاپ حذف شده است، درحالی که همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده است.
زرکلی در کتاب الأعلام این کتاب را از آثار ابن قتیبه می داند و می افزاید:برخی از علما در این نسبت نظری دارند؛ یعنی شک و تردید را به دیگران نسبت می دهد؛ نه به خویش. الیاس سرکیس نیز این کتاب را از آثار ابن قتیبه می شمارد.
آتش زدن خانه حضرت زهرا سلام الله علیها در تاریخ طبری
محمد بن جریر طبری (م ۳۱۰) در تاریخ خود رویداد هتک حرمت خانه وحی را چنین بیان می کند: «أتی عمر بن الخطاب منزل علی و فیه طلحة و الزبیر و رجال من المهاجرین، فقال و الله لأحرقن علیکم أو لتخرجن إلی البیعة، فخرج علیه الزبیر مصلتا بالسیف فعثر فسقط السیف من یده، فوثبوا علیه فأخذوه».
عمر بن خطاب به خانه علی آمد در حالی که گروهی از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وی رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش می کشم مگر اینکه برای بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالی که شمشیر کشیده بود، ناگهان پای او لغزید، شمشیر از دستش افتاد و دیگران بر او هجوم آوردند و او را گرفتند».
اعتراف «ابن عبد ربه» به هتک حرمت خانه فاطمه زهراسلام الله علیها
شهاب الدین احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسی مؤلف کتاب العقد الفرید در کتاب خود بحثی مشروح درباره تاریخ سقیفه آورده است. وی تحت عنوان کسانی که از بیعت ابی بکر تخلف جستند، می نویسد:
«فأما علی و العباس و الزبیر فقعدوا فی بیت فاطمة حتی بعث إلیهم أبو بکر، عمر بن الخطاب لیخرجهم من بیت فاطمة و قال له: إن أبوا فقاتلهم، فأقبل بقبس من نار أن یضرم علیهم الدار، فلقیته فاطمة فقال: یا ابن الخطاب أجئت لتحرق دارنا!؟ قال: نعم، أو تدخلوا فیما دخلت فیه الأمة!
علی و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند که ابو بکر عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند، با آنان نبرد کن! عمر بن خطاب با مقداری آتش به سوی خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، ناگاه با فاطمه روبه رو شد. دختر پیامبر گفت: ای فرزند خطاب آمده ای خانه ما را بسوزانی؟ او در پاسخ گفت: بلی مگر اینکه در آنچه امت وارد شدند، شما نیز وارد شوید!».
هجوم به خانه وحی از دیدگاه استاد عبدالفتاح عبدالمقصود
عبدالفتاح عبدالمقصود، استاد دانشگاه اسکندریه، نویسنده و دانشمند مشهور مصری و مولف کتاب الامام علی بن ابیطالب، هجوم به خانه وحی را در دو مورد از کتاب خود آورده است و ما به نقل یکی از آنها بسنده می کنیم:
«عمر گفت: و الذی نفس عمر بیده، لیخرجن أو لأحرقنها علی من فیها …! قالت له طائفة خافت الله و رعت الرسول فی عقبه: یا أبا حفص، إن فیها فاطمة …»! فصاح لا یبالی: و إن …! و اقترب و قرع الباب، ثم ضربه و اقتحمه … و بداله علی … و رن حینذاک صوت الزهراء عند مدخل الدار … فإن هی إلا طنین استغاثة …»
قسم به کسی که جان عمر در دست اوست یا باید بیرون بیایید یا خانه را بر ساکنانش آتش می زنم.
عده ای که از خدا می ترسیدند و پس از پیامبر صلی الله علیه و اله رعایت منزلت او را می کردند، گفتند:ابا حفص، فاطمه در این خانه است. بی پروا فریاد زد: باشد!. نزدیک شد، در زد، سپس بر در کوبید و وارد خانه شد.
علی علیه السلام پیدا شد …طنین صدای زهرا در نزدیکی مدخل خانه بلند شد … این ناله استغاثه او بود …!».
این بحث را با حدیث دیگری از مقاتل ابن عطیه در کتاب الامامة و الخلافة پایان می دهیم هرچند هنوز ناگفته ها بسیار است!.
او در این کتاب چنین می نویسد: «إن أبا بکر بعد ما أخذ البیعة لنفسه من الناس بالإرهاب و السیف و القوة أرسل عمر و قنفذا و جماعة إلی دار علی و فاطمة علیهما السلام و جمع عمر الحطب علی دار فاطمة و أحرق باب الدار! …؛ هنگامی که ابو بکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتی را به سوی خانه علی و فاطمه علیهما السلام فرستاد. عمر هیزم جمع کرد و در خانه را آتش زد …».در ذیل این روایت، تعبیرات دیگری است که قلم از بیان آن عاجز است.
اعتراف ابوبکر به هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها
منابع اهل سنت بعضاً به سوءنیت خلیفه و یاران او اشاره کرده اند، لذا این تصور ایجاد می شود که قصد آنها تنها ارعاب و تهدید بود تا علی علیه السلام و یارانش را مجبور به بیعت کنند، و هدف عملی ساختن چنین تهدیدی را نداشتند.
لیکن حقیقت آن است که گروهی نخواستند و یا نتوانستند دنباله فاجعه را به طور روشن منعکس کنند، در حالی که برخی دیگر به اصل فاجعه؛ یعنی یورش به خانه و هتک حرمت به حضرت فاطمه علیها السلام اشاره نموده اند.
ابو عبید، قاسم بن سلام در کتاب الأموال که مورد اعتماد فقهای اهل سنت است، می نویسد: «عبد الرحمن بن عوف می گوید: در بیماری ابو بکر برای عیادتش به خانه او رفتم. پس از گفتگوی زیاد گفت: ای کاش سه چیز را که انجام داده ام، انجام نمی دادم، ای کاش سه چیز را که انجام نداده ام، انجام می دادم. همچنین آرزو می کنم سه چیز را از پیامبر سؤال می کردم؛ یکی از آن سه چیزی که انجام داده ام و آرزو می کنم ای کاش انجام نمی دادم این است که: «وددت أنی لم أکشف بیت فاطمة و ترکته و إن أغلق علی الحرب؛ ای کاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمی گشودم و آن را به حال خود وامی گذاشتم، هرچند برای جنگ بسته شده بود».
ابو عبید هنگامی که به اینجا می رسد به جای جمله: «لم أکشف بیت فاطمة و ترکته …» می گوید: «کذا و کذا» و اضافه می کند که من مایل به ذکر آن نیستم!
ابو عبید، هرچند روی تعصب مذهبی یا علت دیگر از نقل حقیقت سر برتافته؛ ولی محققان کتاب الأموال در پاورقی می گویند: جمله های حذف شده در کتاب میزان الاعتدال به نحوی که بیان گردید وارد شده است، افزون بر آن، طبرانی در معجم خود و ابن عبد ربه در عقد الفرید و افراد دیگر جمله های حذف شده را آورده اند.
ابو القاسم سلیمان بن احمد طبرانی که ذهبی در میزان الاعتدال وی را معتبر می داند.در کتاب المعجم الکبیر، آنجا که درباره ابو بکر و خطبه ها و وفات او سخن می گوید، یادآور می شود:ابو بکر به هنگام مرگ، اموری را تمنا کرد و گفت: ای کاش سه چیز را انجام نمی دادم، سه چیز را انجام می دادم و سه چیز را از رسول خدا سؤال می کردم: «أما الثلاث اللائی وددت أنی لم أفعلهن، فوددت أنی لم أکن أکشف بیت فاطمة و ترکته …؛ آن سه چیزی که آرزو می کنم که ای کاش انجام نمی دادم، آرزو می کنم ای کاش حرمت خانه فاطمه را هتک نمی کردم و آن را به حال خود واگذار می کردم!»
مسعودی در مروج الذهب می نویسد: «آنگاه که ابو بکر در حال احتضار بود چنین گفت:سه چیز انجام دادم و تمنا می کردم که ای کاش انجام نمی دادم؛ یکی از آن سه چیز این بود: فوددت أنی لم أکن فتشت بیت فاطمة و ذکر فی ذلک کلاما کثیرا!؛ آرزو می کردم که ای کاش حرمت خانه زهرا را هتک نمی کردم. وی در این مورد سخن زیادی گفته است!!».
این تعبیرات به خوبی نشان می دهد که تهدیدهای عمر عملی شد و در خانه را به زور یا با آتش زدن گشودند.
حضرت زهرا سلام الله و ماجرای سقط حضرت محسن علیه السلام
ابراهیم بن سیار نظام معتزلی که به دلیل زیبایی کلامش در نظم و نثر به نظام معروف شده است در کتاب های متعددی، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه علیها السلام را نقل می کند. او در کتاب «الوافی بالوفیات» می گوید: «إن عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتی ألقت المحسن من بطنها؛ عمر در روز اخذ بیعت برای ابی بکر بر شکم فاطمه زد، او فرزندی که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد!».
هم چنین ذهبی در کتاب میزان الاعتدال از محمد بن احمد کوفی حافظ نقل می کند که در محضر احمد بن محمد معروف به ابن ابی دارم، محدث کوفی، این خبر خوانده شد: «إن عمر رفس فاطمة حتی أسقطت بمحسن؛ عمر لگدی بر فاطمه زد و او فرزندی که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد!»
سخن آخر: «شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ واقعیتی انکار ناپذیر»
به راستی با این همه مدارک روشن که از منابع اهل سنت نقل شده باز هم برخی متعصبان جاهل میگویند افسانه شهادت؟
حال آنکه طرح این حقایق نشان می دهد حق نشناسان در زمان کوتاهی بعد از رحلت پیامبر چه مصائبی بر اهل بیت علیهم السلام او و عزیزترین عزیزانش وارد کرده و چه جنایاتی را مرتکب شدند، به گونه ای که در هنگام یورش حاکمان غاصب به خانه وحی، حضرت زهرا سلام الله علیها به میان درب و دیوار آسیب دیدند که علاوه بر صدمههای سخت، جنین ایشان نیز سقط شد و تازیانه های بیشماری بر جان و روح او نشست. همه این رویدادهای تلخ و دردناک حضرت زهرا سلام الله علیها را به بستر بیماری کشاند و به شهادت ایشان منجر شد.
اینچنین است که امام صادق علیه السلام در روایتی فرمود: «و کان سبب فوتها أنّ قنفذ مولی عمر لکزها بنعل السّیف بأمره فأسقطت محسنا و مرضت من ذلک مرضا شدیدا؛ سبب وفات آت حضرت این بود که قنفذ غلام عمر به دستور وی حضرت را به غلاف شمشیر مضروب ساخت و به دنبال آن محسنش را سقط کرد و بیماری شدید پیدا کرد و سرانجام به شهادت رسید».
حیرت آور این است که مدارک این تهاجم بی رحمانه بر بیت وحی در کتب علمای اهل سنت به این صراحت و گستردگی مورد اشاره قرار گرفته است.
لذا هر کس این بحث کوتاه و مستند به مدارک روشن را بخواند در می یابد بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله چه غوغائی برپا شد، و برای نیل به حکومت و خلافت چهها کردند.
بی شک این اتمام حجّت الهیّه برای همه آزاداندیشان دور از تعصّب است، چرا که ما از خودمان چیزی ننوشتیم، هرچه نوشتیم از منابع مورد قبول اهل سنت است تا ثابت شود شهادت بانوی اسلام یک واقعیّت انکارناپذیر تاریخی است.