هیزم رسید و آتشی از در بلند شد
ای وای من که نالۀ مادر بلند شد
مأمور شد به صبر علی، از سکوت او
سوء استفاده کرد ستمگر، بلند شد
با جمعی از ارازل و اوباش ریخت و
پایش برای کشتن مادر بلند شد
در را شکست او، کمر شیعه را شکست
طوری که وای وای پیمبر بلند شد
طوری زدند خاطرشان جمع جمع شد
طوری زدند نالۀ حیدر بلند شد
با این همه همین که علی بین کوچه رفت
دیوار را گرفت از آن در بلند شد
دستش رسید دامن مولا، ولی شکست
از بس قلاف تیغ مکرر بلند شد
زینب شنید گریۀ در، آه میخ را
زینب گریست، داد برادر بلند شد
کنج خرابه هم چقدر یاد مادر است
وقتی دوباره گریۀ دختر بلند شد
* * *
این راه فاطمه است که سر بر ولی دهیم
اینگونه بود شیعه اگر سر بلند شد