جشن آزادی مبارک!!

علامه اقبال و قائد اعظم

علامه اقبال و قائد اعظم

««جشن آزادی بر مردم نا آرام کشور پاکستان، به ویژه بر هزاره های دردمند مبارکباد!!»»

««آیا پاکستان، پاک است؟؟»»

««پرده یکم»»

اینجا کویته بلوچستان، بخشی ناآرامی از یک کشور ناپاک!؟ چهاردم آگست 2014 ؛ با صدایی و حشتناکی از خواب پریدم، انگار که زلزله آمده باشد! با صدایی هر فیری در و دیوار می لرزید. آخر بخش اصلی سکونت هزاره ها(علمدار رود) در نزدیکی «کینت» یا «چهاونی» محل بود و باش «فوج» در مرکز بلوچستان (شهر کویته) قرار دارد. بدبختانه که میدان تمرین این پلنگ پوشان پر سر و صدا، درست در 700 یا 800 متری «علمدار رود» محل زندگی اصلی هزاره ها در کویته، قرار دارد. به مناسبت روز آزادی پاکستان، چهارده فیر توپ صورت گرفت، این یعنی که پاکستان 67 ساله شد!؟

«از خود پرسیدم آیا پاکستان، پاک است؟؟»

 آیا اهداف بانیان پاکستان همین تروریست پروری بوده است؟ چرا سیاستمداران نافهم و کج فهم پاکستانی، این کشور زیبا و دوست داشتنی را به لانه تروریستان تبدیل کردند؟ چرا؟؟ .

مسجد شاهی لاهور پاکستان

مسجد شاهی لاهور پاکستان

سالها پیش که نوجوانی بیش نبودم برای نخستین بار با همین صدایی وحشتناک از خواب پریدم! آن زمان همه به من خندیدند و بعد توضیح دادند که قصه از چه قرار است. آن زمان «چوده اگست» شور و حالی خاصی داشت، آن زمان مردم هزاره نیز با تمام شور و شوق و از ته دل شادی میکردند. آن زمان خنده و شادی و حس وطن دوستی و وطن پرستی در چهره تک تک هزاره های موج میزد. زیرا؛ همگان خود را بخشی انفکاک ناپذیری از پاکستان می دانستند. حق ام داشتند! چون امنیت کامل بود، نعمتی که بقول مولا علی(ع) تنها بعد از زوال ارزش آن هویدا میشود.

«نعمتان مجهولتان؛ الصحه و الامان!!؟»

اما، اکنون بعد از سی سال، که من دوباره شاهد آن صحنه استم، دیگر نه نشانی از آن شور و شوق نه در میان کودکان است و نه در میان بزرگسالان!؟ اینکه مردم پاکستان دیگر آن حس و حال وطن دوستی یا وطن پرستی را ندارند، تنها به قوم هزاره اختصاص ندارد، بلکه تمام مردم پاکستان از این اوضاع به شدت رنج می برند. پاکستانی که بر اساس محبت، عشق و همدلی برای تمام مردم بدون کمترین تعصب قومی، نژادی و مذهبی پایه گذاری شده بود؛ اکنون به لانه ای از وحشت، ترس، هراس، تعصب، تکفیر، کشتار، ترور، انتحار، انفجار و… تبدیل گشته است. بی پرده باید گفت:

«پاکستان پاک، به شدت ناپاک گشته، نه تنها باعث وحشت مردم خویش، که همسایگان نیز از سوغات مرگ، خون و هراس تولیدی این کشور، بی بهره نمانده اند!!؟»

14 اگست روز آزادی پاکستان

14 اگست روز آزادی پاکستان

اینجا کویته بلوچستان، مرکز یکی از چهار ایالت کشور پاکستان؛ شهر ترس، هراس، وحشت، کشتار، انفجار و انتحار و… این زمان در «چوده اگست 2014 هزاره ها آنقدر مزه تلخی؛ ترس، هراس، وحشت، ترور، کشتار، انتحار و انفجار را چشیده اند که دیگر ذوقی گذشته را برای جشن آزادی اصلاً ندارند! من مانده ام که چی کسی میان مردم این کشور تخم کین کاشت؟؟ سردمداران این کشور از سیاست تروریست پروری خویش، چه میخواستند؟ مگر نه اینکه «مار دست پرورده نخست صاحب آستین را نیش خاد زد!!؟» چرا که « مقتضایی طبیعت اش این است» اصلاً وقتی گرگ را برای جان همسایه پرورش دادند، باید اطمینان داشته باشند که روزی به سراغ خودشان نیز خواهد آمد. سیاستمدارنی که روزگاری «جیش های رنگارنگ برای مهار همسایگانش می ساختند، باید فکر روزی را نیز میکردند که آتش خانه همسایه روزی دامنگیر خودشان نیز خاد شد! وگرنه دستکم دود اش به چشمان خودشان نیز خواهد رفت!!؟»

«پرده دوم!؟»

جنرل محمد موسی هزاره

جنرل محمد موسی هزاره

ظریفی میگفت: « آخ ای کاش، جنرال سائیب امی کار ناسوچه نکده بود!؟» دانستم که منظورش کدام اشتباه جبران ناپذیر جنرال سائیب است! بدل گفتم: جانا سخن از دل ما می گویی! اما، خود را به نفهمی زده پرسیدم: کدام کاری ناسوچ؟  گفت: « یاره استا امی که جنازه خور ره وصیت مونه که از خاک پاکستان ده یک ملک دیگه بوبره!!؟ یاره مه خوو بخکل ده سمج مه نمیه که جنرل لالا که تمام زندگی خو ره بلده پاکستان داد، چطور شد که جنازه خو ره ازی ملک دریغ کد؟؟» با حسرت آهی کشیده ادامه داد: « اگه قبر جنرال این جی بود، آلی ده چوده اگست هزاره قبرستان (بلا تشیبه) یک کعبه موشود!؟ همه از آزاره و غیر هزاره گرد قبرشی طواف موکدن! فوج ده هر روز ملی گرد گورش پرید موکد! اگه این کار ره نکده بود این بلا ها سر مردم آزره نمی ماد! چرکه کس جرأت نموکد طرف قوم جنرال موسی خان، چپ سیل کنه!! یاره جنرل سائیب اندک آدم نبود، یاره شیرکه استه خانه بیروو «هیروو آف پاکستان» لگیده بود (قهرمان ملی پاکستان بود) !؟

درد دلی این آدم بازاری و کم سواد به شدت منقلبم نموده و اندیشیدم راستی اگر جنرال مرتکب این اشتباه جبران ناپذیری تاریخی نشده بود، اگه جنازه اش همچنان در هزاره قبرستان کویته باقی می ماند، چه می شد؟؟ بازم پرسش او را در خلوت خود، تکرار کردم؟ راستی چه چیزی باعث شد، کسیکه تولد، رشد، تحصیل، تعالی و… مرهون کشورش است، کسیکه تمام زندگی اش را وقف کشورش نموده و بعنوان یک سرباز هزاران بار جانش را برای کشورش به خطر می اندازد!

جشن آزادی مبارک!

جشن آزادی مبارک!

تمام عمرش را برای کشورش خدمت میکند و… یک دفعه در آخر عمر وصیت میکند که بعد مرگ، جنازه اش به کشور دیگر منتقل گردد!؟؟ چرا باید جنازه اش را از زادگاه و خاک کشورش دریغ کند؟ نه یک فرد عادی؛ بلکه یک «قهرمان ملی!؟» آیا این یک توهین آشکار به کشور و زادگاه اش نیست؟ آیا این بیگانگی و بی ریشه گی و مهاجر بودن و عدم وابستگی وی و قوم اش را نمی رساند؟ و؟؟؟

پاسخ قناعت بخشی نیافتم جز اینکه با خود بگویم:

«ای خدا تحمیق مذهبی چه ها که نمیکند!!؟»

روحش جنرال محمد موسی هزاره شاد و یادش گرامی !

بار دیگر؛ جشن آزادی بر تمام ملت پاکستان بخصوص هزاره های این کشور مبارکباد!

مصطفی خرّمی

14 اگست؛ 2014 – کویته پاکستان .



دیدگاهها بسته شده است.